عطاءالله متولد ۱۳۴۴ بود. چند ماه بیشتر نداشت که به دلیل تزریق پنیسیلین پای راستش دچار مشکل شد و نمیتوانست خوب راه برود. هنگام راه رفتن، پایش را روی زمین میکشید. با وجود این مشکل جسمانی خانواده نگران حضورش در جبهه بود، اما عطاءالله در پاسخ همه مخالفتها و موانع زمان ثبتنام میگفت: «درست است که کاری از دستم برنمیآید، ولی لااقل میتوانم کفشهای رزمندهها را تمیز و مرتب کنم.» عطاء تا آخر جنگ در جبهه ماند که آخرین بارش مرصاد بود و همانجا آسمانی شد.
همرزم برادر
حسن متولد ۴۹ بود، اواخر جنگ به تازگی امتحانات نهایی دیپلمش را داده بود که با اعلام نیاز به حضور در جبهه سریعاً با لشکر۱۰ حضرت سیدالشهدا (ع) به منطقه اعزام شد و آنجا توسط عطاءالله، از لشکر ۱۰ به لشکر ۲۷ منتقل شد. هر دو در قالب گردان مسلمبن عقیل (ع) در عملیات مرصاد شرکت کردند. حسن سه روز بعد از حضور در جبهه در آخرین عملیات دفاع مقدس شرکت کرد و به شهادت رسید. این دو برادر در عملیات کنار هم و دوشادوش هم میجنگیدند.
۵ مرداد ۶۷
همرزمشان تعریف میکند: «در روند اجرای عملیات مرصاد برای لحظاتی حسن جلوتر از عطاء در حرکت بود. عطاءالله به بچهها گفت من میروم تا به حسن که جلوتر از ماست، سری بزنم. ۲۰۰، ۳۰۰ متر جلوتر نرفته بود که ناگهان دیدیم عطاء روی زمین نشست. بچهها با دوربین دیدند عطاء پیکر شهیدی را روی زانوهایش گذاشته و دائم به سینه میچسباند. عطاءالله پیکر برادر شهیدش حسن را به سینه چسبانده بود و گریه میکرد. در همین حال بود که مورد اصابت گلوله قناسه قرار گرفت. عطاء درحالیکه حسن را در آغوش گرفته بود، روی حسن افتاد. این دو برادر در آغوش هم شهید شدند. پیکر شهدا در اختیار منافقین قرار گرفت. آنها به شهدا تیر خلاصی زدند و با کاتر (تیغ موکتبری) از چند جا بر بدن حسن و عطاء بریدگیهای عمیقی ایجاد کردند. چهره حسن قابل شناسایی نبود. یک طرف صورتش نبود. با تلاش بچهها مجدداً نیروهای ما حمله کردند و منافقین به عقب رانده شدند. در این فرصت پیکر شهدا را عقب آوردند.» پیکر هر دو شهید را ۵ مرداد ۶۷ تحویل دادند و در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران به خاک سپردند.