کد خبر: 1095944
تاریخ انتشار: ۱۵ تير ۱۴۰۱ - ۲۲:۰۰
آیت‌الله‌العظمی محمدتقی نجفی اصفهانی و مبارزه در چند جبهه
روز‌های اکنون، تداعی‌گر سالروز رحلت عالم مجاهد، زنده‌یاد آیت‌الله‌العظمی محمدتقی نجفی اصفهانی، معروف به «آقانجفی اصفهانی» است
نیما احمدپور

روز‌های اکنون، تداعی‌گر سالروز رحلت عالم مجاهد، زنده‌یاد آیت‌الله‌العظمی محمدتقی نجفی اصفهانی، معروف به «آقانجفی اصفهانی» است. هم او که به دلیل مواجهه با عوامل استعمار در چندین جبهه، به شکلی گسترده مورد ترور شخصیت قرار گرفت و تداوم آن همچنان در آثار برخی روشنفکران و معاندان با روحانیت شیعه نمایان است. در مقال پی آمده سعی شده است جوانب گوناگون تلاش این روحانی پرآوازه، مورد اشاره و تحلیل قرار گیرد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

با او مشروطیت اصفهان، بر مبانی دینی استوار شد
زنده‌یاد آیت‌الله‌العظمی محمدتقی نجفی اصفهانی در دوران حیات خویش بر فرهنگ، سیاست و اقتصاد خطه اصفهان و در نگاهی کلی‌تر تمامیت ایران، تأثیراتی متنوع نهاد. این امر، مدخلی برای بررسی‌های گسترده به شمار می‌رود که پاره‌ای محققان بدان پرداخته‌اند. مرضیه یحیی‌آبادی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در تک نگاشتی که برای آن عالم عامل به رشته تحریر درآورده، شمه‌ای از این تأثیرات را چنین بازنمایانده است:
«آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ محمدتقی نجفی اصفهانی معروف به آقانجفی اصفهانی، از علمای معاصر شیعه بود که فعالیت‌های گسترده‌ای در زمینه‌های سیاسی و اجتماعی نیز داشت. مهم‌ترین فعالیت‌ها و اقدامات آقانجفی عبارت بودند از: مقابله با انحرافات فرهنگی، مقابله با جریان بهائیت، مقابله با ترویج مسیحیت، ترویج خودکفایی ملی در واقعه تحریم تنباکو، تأسیس شرکت الاسلامیه، تلاش برای صیانت از استقلال و تمامیت ارضی ایران، استبدادستیزی، استعمارستیزی، اندیشه اتحاد اسلامی، مردم گرایی و اعتقاد به یگانگی دیانت و سیاست و تثبیت مشروطیت در اصفهان. آقانجفی طی دوران مرجعیت و حکومت شرعی و عرفی خود در اصفهان، در کمک به مردم، رفع ستم از ایشان و تأمین وسایل آسایش آنان کوشا بود. شخصیت او در اصفهان، ملجأ و مأوای مظلومان بود و هر ستمدیده‌ای به او پناه می‌برد و چاره درد خود را از او می‌خواست. او با گشاده‌رویی، فروتنی و آرامش کامل، به هر نیازمندی پاسخ مثبت می‌داد و حتی اگر ستم از ناحیه حکمرانان بود، به مبارزه و معارضه با آن‌ها برمی‌خاست. آقانجفی، حدود شرعی را اجرا می‌کرد، نسبت به دستگاه حکومت بی‌اعتنا بود و با ظل‌السلطان که حاکم اصفهان بود و بسیار بر مردم ستم می‌کرد، همواره درگیری داشت، اما در واقع قدرت آقانجفی از قدرت ظل‌السلطان افزون‌تر بود! ظل‌السلطان نیز آقانجفی را مانع تاخت و تاز، چپاول و تجاوز خود می‌یافت. در سال ۱۳۱۵ ق، آقانجفی به دنبال درخواست انجمن شرقی که ترغیب مردم به استفاده از کالا‌های داخلی را در دستور کار خود قرار داده بود، حکم تحریم کالا‌های فرنگی را در اصفهان صادر کرد و به دنبال آن علمای نجف هم فتوا‌هایی در این باره صادر کردند. مأموران استعماری انگلیس نیز که برای بسط تسلط دولت متبوع خود بر ایران برنامه‌های گسترده داشتند، قدرت اجتماعی آقانجفی را مانع اجرای نقشه‌های خویش یافتند و از او بیمناک بودند. البته انگلیسی‌ها و عمال آن‌ها در تضعیف موقعیت آقانجفی بسیار کوشیدند، ولی، چون مردم به وی علاقه داشتند، کاری از پیش نبردند. یک‌بار توانستند با تحریک ناصرالدین شاه و ترساندن وی - که خود نیز از آقانجفی بیمناک بود و بسط نفوذ وی و بی‌باکی او در اجرای حدود شرعی را تعرضی نسبت به حدود اختیارات و قدرت خود می‌شمرد- فرمان انتقال آقانجفی به تهران را از وی بگیرند، اما آقانجفی در تهران علاوه بر دایر ساختن حوزه درسی، به مبارزه سیاسی و روشن ساختن ذهن مردم نسبت به فساد دربار و نظام حاکم و سرانجام مداخلات بیگانگان در امور کشور ادامه داد و، چون خطر فعالیت وی در پایتخت برای حکومت بیشتر بود، او را به اصفهان بازگرداندند! همانند این حادثه در سال ۱۳۲۱ ق/۱۹۰۳ م، هنگام سلطنت مظفرالدین شاه نیز تکرار شد. آقانجفی در جنبش تنباکو، از آغازگران مبارزه بود. به تهدیدات ظل‌السلطان و ناصرالدین شاه اعتنایی نداشت و همچنان مخالفت می‌نمود. نقش آقانجفی در مشروطه نیز انکارناپذیر است. وی از جمله علمای تراز اول ایران بود که به درخواست متحصنین قم در مهاجرت کبرای اول در سال ۱۳۲۳ ق، به آن شهر مهاجرت نمود و بعد از امضای فرمان مشروطیت، به اصفهان بازگشت و همراه برادرش در همان چند هفته اول، برای اولین بار در ایران انجمن ملی را برپا نمود. آقانجفی با آخوند خراسانی و حوزه نجف نیز در ارتباط بود و مسائل خود را تبیین می‌کرد، به گونه‌ای که اقدامات وی مورد تأیید مراجع نجف قرار می‌گرفت. آنچه در اصفهان می‌گذشت بر اصول و مبانی دینی استوار بود. از همین روی بود که امثال کسروی و سایر مورخان سکولار مشروطیت، روند حاکمیت مشروطیت در اصفهان را مشروطیت آخوند‌ها دانسته و سخت آن را مورد حمله قرار دادند....»

با او فرق انحرافی در اصفهان رنگ باختند
همانگونه که اشارت رفت، مصاف فرهنگی با نحله‌های غیر اسلامی، از مهم‌ترین فراز‌های حیات آیت‌الله آقا نجفی اصفهانی به شمار می‌رود. از این روی استعمار انگلستان در این فقره، جریان گسترده‌ای از ترور شخصیت و شایعه پردازی را علیه وی سامان داد، امری که در تاریخ نگاری جریان سکولار مشروطیت، بازتاب یافته و همچنان نیز بازگویی و بازنویسی می‌شود. موسی فقیه حقانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره معتقد است:
«در عرصه مبارزه فرهنگی، ما شاهد فعالیت فرقه‌های مسیحی در اصفهان بودیم که در رد اسلام و پیامبر اکرم (ص) مطلب می‌نوشتند و کتاب چاپ می‌کردند. مرحوم آیت‌الله آقانجفی اصفهانی، حرکت گسترده‌ای را در گفتگو با مسیحیان در اثبات حقانیت اسلام و پیامبر اکرم (ص) در اصفهان انجام دادند. از سوی دیگر در آن دوره، با توطئه‌ها و ترفند‌های استعمار انگلیس، فرقه‌های ضاله‌ای نظیر بابیت و بهائیت به وجود آمد. بر اساس منابع موجود و حتی منابع فرقه ضاله بهائیت، آن‌ها برای شکستن سد محکم روحانیت شیعه، با مطرح کردن مباحث ارتباط با امام زمان و مهدویت و ادعا‌های دیگر، سعی کردند پیروی مردم مسلمان ایران از مرجعیت شیعه را از بین ببرند. این فتنه خودبه‌خود منجر به فروپاشی فرهنگی، سیاسی و دینی کشور ما می‌شد که مرحوم آقانجفی در مقابله با این زمینه، انصافاً از تمام ظرفیت‌های خود استفاده کرد. ما در مقاطع مختلف، شاهد مبارزه ایشان با عوامل استبداد هستیم، از جمله با شخص ناصرالدین شاه و نیز با حکام و شاهزادگان و به‌ویژه ظل‌السلطان که حاکم اصفهان و در واقع حاکم نیمی از ایران بود! در جریان مشروطه نیز مرحوم آقانجفی در سلک مشروطه‌خواهان بود. البته در مشروطه، برادر ایشان مجاهد شهید آیت‌الله حاج‌آقا نورالله اصفهانی پیشگام بود و مرحوم آقانجفی، مؤید ایشان به شمار می‌رفت و به لحاظ اینکه ایشان در مقام مرجعیت بود، حمایت‌های ایشان باعث شد مشروطیت در اصفهان با رویکرد دینی قوام پیدا کند. مرحوم آقانجفی و برادر بزرگوار ایشان سعی کردند بر خلاف برخی شهر‌های دیگر، رنگ و رویکرد اسلامی مشروطه را در برابر نفوذ افراد ساختارشکن و احزابی مانند حزب دموکرات - که یک حزب سکولار محسوب می‌شد- حفظ کنند. در مورد اختلاف‌هایی که در ماجرای مشروطه بین غربگرایان و جناح دینی و به‌ویژه در جریان اختلاف مرحوم آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری و غربگرایان رخ داد، مرحوم آقانجفی همچنان با حفظ اصالت‌های دینی، حمایت خود را از شیخ فضل‌الله نوری اعلام کردند. موضوع ولایت فقیه یکی از موضوعاتی است که مرحوم آقانجفی نسبت به تبیین آن اهتمام ویژه‌ای داشتند و با توجه به اینکه ایشان قائل به اتحاد سیاست و دیانت بودند، حکومت بر جوامع اسلامی را حق فقیه جامع‌الشرایط می‌دانستند. به این جهت در باب ولایت فقیه بحث کاملی دارند. بالاخره آن رویکرد حمایتی از اسلام و مسلمین در مقابل استعمار و استبداد که ایشان داشتند و آن را بر خود واجب می‌دانستند، در ادوار بعدی به تأسیس حکومت دینی و تلاش برای تحقق آن منجر می‌شد، اما در آن دوران، مانند زمان حضرت امام خمینی (ره) فرصت چنین کاری فراهم نیامد. در هر صورت اصل اعتقاد به ولایت فقیه به‌طور گسترده و در همه زمینه‌ها در تفکرات مرحوم آقانجفی بارز و مشهود است....»

مواجهه منطقی با ایده‌های معارض
مواجهه آیت‌الله آقانجفی اصفهانی با فرق گوناگون که اسلام ستیزی در اصفهان را وجهه همت خویش قرار داده بودند، با دوراندیشی و دقت همراه بود. او در گام نخست و به عنوان مهم‌ترین فراز حرکت خویش با آنان به مناظره می‌پرداخت و تلاش داشت تا با روشنگری عمومی و اجتماعی، افکار مردم را متوجه بطلان ادعا‌های این گروه‌ها سازد. تقی صوفی نیارکی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران موضوع را اینگونه بسط داده است:
«اگرچه آقانجفی همواره پیشرفت و ترقی جامعه اسلامی را در نظر داشت و برای رسیدن به این هدف نیز گام‌هایی برداشته بود، اما به شدت و با شکلی معقول و منطقی، با ورود و نفوذ فرهنگ غرب به جوامع اسلامی مبارزه می‌کرد. چنان‌که مقابل مبلغان مسیحی که در آن مقطع زمانی تبلیغات گسترده‌ای را ضداسلام آغاز کرده‌بودند، با همفکری برادرش آیت‌الله حاج‌آقانورالله و رکن‌الملک‌شیرازی، آقای‌داعی‌الاسلام را برای مناظره و مباحثه با آن‌ها تعیین‌کرد. سپس با همراهی حاج‌آقانورالله، دست‌به‌تشکیل انجمنی به‌نام صفاخانه در محله جلفا زد و به‌منظور مقابله عقیدتی و مناظره مذهبی، روزنامه‌ای با نام‌الاسلام منتشر کرد که سخنگوی انجمن صفاخانه هم باشد. وی در کنار انجام اینگونه فعالیت‌ها برای جلوگیری هر چه بیشتر از نفوذ فرهنگ غرب، شرکت‌های خارجی را هم به رعایت ضوابط مسلمانان ملزم نمود....»

شرکت اسلامیه، سرفصلی در خود اتکایی اقتصادی
تأسیس «شرکت اسلامیه» توسط آیات آقانجفی اصفهانی و حاج آقا نورالله اصفهانی، رویدادی تاریخی و کم بدیل در دوران معاصر می‌نماید. چه اینکه توفیق این نهاد اقتصادی، بیم اشغال کنندگان حرفه‌ای و دائمی بازار ایران را برانگیخت و ایشان را به واکنش واداشت. این شرکت در طول یک دهه فعالیت خویش گوی سبقت از رقیبان ربود و حتی فرآورده‌های آن در خارج از کشور نیز حامیانی یافت. آیت‌الله هادی نجفی اصفهانی در این فقره می‌گوید:
«در رأس این حرکت، مرحوم آیت‌الله آقا‌نجفی اصفهانی و مرحوم آیت‌آلله شهید حاج‌آقا نورالله اصفهانی و جماعتی دیگر هستند. شرکت در ابتدا، یک شرکت اصفهانی است که در این شهر تأسیس شد. خودشان هم تعبیری دارند و در اساسنامه می‌گویند: با همت جمعی از مسلمانان وطن‌پرست و ملت‌خواه در شهر‌ذی‌القعده ۱۳۱۶، در شهر اصفهان که قبّه‌الاسلام و، چون سلطان قلب ایران است، شرکت موسوم به شرکت اسلامیه منعقد گشت... بنابراین ۱۲۷ سال پیش، این تفکر هم بین آقایان علمای اصفهان و هم در میان تجار و تولید‌کنندگان اصفهانی به وجود آمد که این شرکت را تأسیس کنند و این کار را کردند و عجیب آن است که در کمتر از یک دهه، این شرکت توسعه عجیبی پیدا می‌کند. اصل وجود این شرکت و تولیدات آن هم از طرف آقایان علما و هم از طریق تولیدکنندگان و تاجران داخلی، مورد حمایت قرار می‌گیرد. حتی علمای نجف هم تأییدیه‌هایی برای این شرکت می‌فرستند. حتی کسانی که از آن‌ها رد پایی در قضایای سیاسی نمی‌بینید، باز نسبت به این شرکت تأییدیه دارند. این دو بزرگوار به رغم آنکه آخوند هستند، اما بی‌بهره از شم اقتصادی نیستند. آن‌ها یک مال موروثی دارند که از پدرشان به ارث رسیده و آن را به کار اقتصادی زده‌اند. با فعالیت اقتصادی‌ای که می‌کردند، حتی اموال شخصی خودشان را هم چند برابر کرده‌اند! لازم هم نبود فعالیت اقتصادی توسط خودشان انجام بشود. سرمایه از آن‌ها بود و همراهانی داشتند که کار می‌کردند. کار‌هایی اعم از کشاورزی و غیرکشاورزی را انجام می‌دادند و درآمد داشتند و لذا در مرگ هر دو بزرگوار، آن ثروت موروثی که از پدر به آن‌ها رسیده بود، چندین برابر شده بود. مثلاً نهضت حاجی‌آقا نورالله که در قم انجام می‌شود، تمام هزینه نهضت، بر دوش خود حاج‌آقا نورالله است. یعنی بار اقتصادی نهضت که عبارت است از مخارج تمام کسانی که از بلاد دیگر به قم آمده و آنجا اجتماع کرده‌اند، توسط شخص حاج‌آقا نور‌الله تأمین می‌شود. فرد باید از نظر اقتصادی پشتوانه محکمی داشته باشد که بتواند این کار را بکند و لذا تعبیری که درباره حاج‌آقا نورالله به کار می‌بردند، شاه نورالله بود! یعنی از نظر قدرت و مکنت و دولت، قدرتش شبیه به قدرت یک شاه بود و توان اقتصادی بالایی داشت. در هر صورت، این‌ها خودشان هم شم اقتصادی داشتند، چون اگر نداشتند نمی‌توانستند چنین تفکری را عملی کنند. با آن شم اقتصادی‌ای که داشتند، این شرکت را تأسیس کردند و البته به همان اندازه که با این تفکر، اقتصاد داخلی تقویت می‌شود و مردم از آن استقبال کردند، در نقطه مقابل، خارجی‌ها اعم از انگلیسی‌ها و روس‌ها بدشان آمد و به این شرکت معترض بودند! آنها، چون می‌دیدند کالا‌های خودشان قابلیت عرضه را از دست داده‌اند و دیگر مردم آن‌ها را خریداری نمی‌کنند، به شدت از قصه شرکت اسلامیه ناراحت بودند و اعتراض رسمی هم کردند که ثبت و ضبط شده است....»

ای‌چرخ! چرا بردی بابای یتیمان‌
به رغم شایعه‌پراکنی گسترده دشمنان علیه آیت‌الله آقانجفی در اصفهان و سراسر ایران، تشییع گسترده و پرشور مردم از پیکر وی، مکانت واقعی او در جامعه را نمایان ساخت. چند روز پس از رحلت آن بزرگ، روزنامه حبل المتین در گزارشی از عزاداری مردم به این مناسبت چنین آورده است:
«امروز که روز جمعه، شانزدهم شهر شعبان‌۱۳۳۲ ق و ششمین روز وفات مرحوم‌آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی‌نجفی (حشره‌الله‌مع‌من‌تولاه) است، پس از ۷۱‌سال زندگانی به دار جدایی شتافت. در این شش روز، شهر و توابع یکپارچه ماتم است. تمام شهر را سیاه بسته، مسجد شاه و میدان‌جنب آن در این‌چند روز، از دسته‌های سینه‌زن و کتل و نوحه‌گر خالی نماند. طوری عزاداری کردند که هیچ‌گاه احدی ندیده و نشنیده بود. ولی سرآمد تمامی عزاداری‌ها، عزاداری ۲۰۰‌نفری اطفال یتیم بود که آن مرحوم از آن‌ها پرستاری می‌فرمود و از هر جهت از خوراک، لباس، درس و جمیع لوازم آن‌ها مواظبت می‌فرموده و آن‌ها با سر و پای برهنه و چشم‌های‌گریان، خاک‌بر سرکنان متصل در مسجد و اطراف در سیر بودند و همگی می‌گفتند‌: ای‌چرخ! چرا بردی بابای یتیمان را و این حال در این چند روز، آتش به قلوب خاص و عام‌زد....»
مرحوم میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی، مورخ نامور اصفهانی نیز این رویداد را به ترتیب پی آمده وصف کرده است: «پس‌از وفات، در مسجد شاه برای او فاتحه گرفته و دستجات مختلفه از خود شهر و خارج، تشکیل و بازار‌ها را تعطیل و لوازم تعزیه از سینه‌زنی و زنجیرزنی و غیره به عمل‌آمده و چندین‌روز این اوضاع ادامه‌داشت و بعد از وفات وی در حقیقت، پشت اهل اصفهان شکست، زیرا که در هر بلیه و مصایبی که از طرف دولت و ... بر آن‌ها وارد می‌شد، او آن‌را دفع می‌کرد و بعد از آن بسیاری از بدع و مواد مقرره ناگوار، در موقع اجرا و عمل‌گذاشته شد و این فقیر مؤلف‌کراراً، فیض حضور و ملاقات او را درک و هم در سوگواری و مجلس ترحیم او حاضر بودم و جماعتی‌کثیره از ادبا و شعرا در مرثیه و تاریخ او اشعاری به نظم‌آوردند که سطری از آن‌ها را این‌حقیر در نوشتجات آورده‌ام و از آن‌جمله [این‌شعر را که]میرزا عبدالجواد خطیب فرموده است:
آیت‌الله شمس شرع رسول (ص)
از سحاب فنا نقاب‌گرفت‌
قلزمی شد فرو که عالم را
از غمش‌ز اشک خلق آب گرفت‌
فلکی سیر بود و سدره خرام‌
راه خلد آن فلک جناب گرفت‌
ماه شعبان پسین یازدهم.
چون شنید ارجعی شتاب گرفت‌
شد سؤال از خطیب تاریخش‌
جا، چون آن گنج در تراب‌گرفت»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار