کد خبر: 1085442
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردين ۱۴۰۱ - ۲۲:۰۰
خاطره یکی از پیشکسوتان سپاه از اولین ماه‌های تشکیل این نهاد انقلابی
براتعلی مقدم یکی از پاسدار‌های پیشکسوت است که خاطرات جالبی از اولین روز‌ها و ماه‌های تشکیل سپاه دارد. او می‌گوید: وقتی سپاه تشکیل شد، ما هنوز سلاح‌هایی را که از ماجرای حمله به پادگان‌ها در جریان مبارزات انقلابی به دست آورده بودیم همراه داشتیم.
غلامحسین بهبودی

براتعلی مقدم یکی از پاسدار‌های پیشکسوت است که خاطرات جالبی از اولین روز‌ها و ماه‌های تشکیل سپاه دارد. او می‌گوید: وقتی سپاه تشکیل شد، ما هنوز سلاح‌هایی را که از ماجرای حمله به پادگان‌ها در جریان مبارزات انقلابی به دست آورده بودیم همراه داشتیم. البته مراکز عمده‌ای مثل پادگان ولیعصر (عج) یا پادگان امام حسن (ع) خودشان اسحله‌خانه و سر وسامان داشتند، اما بعضی از مراکز سپاه آن‌قدر محروم بودند که خود پاسدار‌ها باید با اسلحه‌های غنیمتی و حتی لوازم شخصی‌شان آنجا را آباد و مستعد می‌کردند.

این پاسدار پیشکسوت که ورودی اردیبهشت سال ۵۸ به سپاه است، در شرح چگونگی عضویتش در این نهاد انقلابی بیان می‌دارد: غالباً بچه‌ها از کمیته به سپاه معرفی می‌شدند. خب خیلی‌ها همدیگر را از مبارزات انقلابی می‌شناختند و معرف هم می‌شدند. یادم است وقتی که برای عضویت در سپاه به پادگان ولیعصر رفتیم، بهرام خدایی و ابوشریف و چند نفر دیگر از ما سؤالاتی پرسیدند. گزینش ما فقط یک ساعت طول کشید. بچه‌ها با دیدن ریش‌های بلند ابوشریف شوخی می‌کردند و به همدیگر حرف‌های بامزه‌ای می‌زدند.
وی می‌افزاید: پادگان ولیعصر همان پادگان عشرت‌آباد بود که سابق به نیرو‌های گارد تعلق داشت. موقع حضور ما در آنجا هنوز آثار درگیری‌های انقلاب به چشم می‌خورد. حتی در یکی از آسایشگاه‌ها جنازه یکی از نیرو‌های گارد را پیدا کردند که می‌گفتند گویا مجروح شده و خودش را به این آسایشگاه رسانده و بدون اینکه تا مدت‌ها کسی از وجودش خبر داشته باشد، همان جا مرده بود.
مقدم در ادامه می‌گوید: چند روزی از استقرار ما در پادگان ولیعصر نگذشته بود که به یکی از شهرک‌های اطراف تهران رفتیم. قرار بود آنجا پایگاهی را تأسیس و جوان‌های مستعد را جذب کنیم. آن موقع پاسدار نیمه وقت هم از دبیرستانی‌ها و آن‌ها که فرصت کافی برای حضور تمام وقت در سپاه نداشتند، جذب می‌شدند. این پایگاه آن‌قدر محروم بود که خیلی از لوازمش را خودمان با هزینه شخصی تهیه کردیم. حتی یکی از بچه‌ها از خانه‌شان صندلی آورد و میز کار مسئول پایگاه را با پول خودمان خریدیم و به آن سر و شکل دادیم. وی همچنین می‌افزاید: تا چند ماه از حقوق خبری نبود. یک بودجه کمی به سپاه داده می‌شد که فقط به تهیه ملزومات می‌رسید. بعد‌ها (شاید شش ماه بعد از تشکیل سپاه) قرار شد، حقوق بدهند. پول‌های نقد ۲۰ تومانی و ۵۰ تومانی در یک کیسه‌ای ریخته می‌شد و این کیسه‌ها را به مراکز مختلف می‌فرستادند.
در محل کار ما مسئول مالی کیسه پول را روی میز گذاشت و گفت هر کسی هر چقدر نیاز دارد بردارد. من چیزی برنداشتم، چون مغازه‌دار بودم و مشکلات مالی‌ام از آن طریق حل می‌شد. باقی بچه‌ها هر کدام که مجبور بود با شرم و خجالت برمی‌داشت و بعضی‌ها هم گریه می‌کردند. مقدم در پایان می‌گوید: برداشت ما این بود که کار در سپاه برای اسلام و مردم و انقلاب است. برای همین اصلاً فکر دریافت حقوق و این چیز‌ها را نمی‌کردیم. همین طرز فکر بود که باعث شد در دریافت اولین حقوق‌های‌مان آن‌قدر معذب باشیم و خجالت بکشیم. آن زمان قرارداد ما را شش‌ماهه می‌بستند. بچه‌ها به شوخی می‌گفتند به این دلیل که قرار نیست بیشتر از شش ماه عمر کنیم، قراردادمان را شش ماهه می‌بندند. واقعاً هم بچه‌ها با جان و دل کار می‌کردند و مأموریت‌ها هرچه سخت‌تر، با اشتیاق به آن ورود می‌کردند و از چیزی ترس نداشتند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار