کد خبر: 1084663
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردين ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
قدم به قدم با بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی (۷)
«گذشته چراغ راه آینده است» این جمله‌ای است که بار‌ها و بار‌ها آن را شنیده‌ایم و البته از جمله مهم‌ترین دلایلی است که با استناد به آن، تاریخ می‌خوانیم. اگر به‌واقع گذشته چراغ راه آینده باشد، این سؤال مهم به میان می‌آید که از این گذشته چه نکاتی را برای آینده آموخته‌ایم؟
صادق جهان‌بين

فراموشی و تحریف
«گذشته چراغ راه آینده است» این جمله‌ای است که بار‌ها و بار‌ها آن را شنیده‌ایم و البته از جمله مهم‌ترین دلایلی است که با استناد به آن، تاریخ می‌خوانیم. اگر به‌واقع گذشته چراغ راه آینده باشد، این سؤال مهم به میان می‌آید که از این گذشته چه نکاتی را برای آینده آموخته‌ایم؟
این جملات یا عباراتی مشابه آن را قطعاً بار‌ها و بار‌ها شنیده‌ایم: «ملتی که تاریخ خود را فراموش کند، مجبور است آن را تکرار کند»، «ملتی که تاریخ خود را فراموش کند، به قهقرا می‌رود» این عبارات بیانگر آن است که ممکن است انسان‌ها در سیر حوادث و رویداد‌ها و به دلیل سختی‌هایی که امروزه از جنبه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی متحمل می‌شوند، سختی‌ها و مشقت‌هایی را که دیروز با آن دست‌وپنجه نرم می‌کردند و به مراتب بدتر از وضعیت امروز بود، به فراموشی بسپارند و خواهان بازگشت به گذشته شوند، بنابراین در صورت وجود برخی شرایط عینی که دربردارنده طیفی از دشواری‌ها و مشقت‌هاست، دشمنان یک ملت تلاش می‌کنند باور‌های ذهنی لازم برای القای آنچه در بالا بیان شد را فراهم آورند و بدین‌ترتیب پشتوانه‌های مخالفت و اعتراض را در جامعه ظاهر کنند و گسترش دهند؛ امری که امروزه درباره ایران، توسط برخی رسانه‌های بیگانه، به شدت مورد تأکید و پیگیری قرار می‌گیرد.
برای روشن‌تر شدن آنچه گفته شد، می‌توان وضعیت کنونی جامعه ایران را تبیین کرد. همان‌طور که می‌دانیم، شرایط اقتصادی امروز جامعه ایران حاکی از وضعیت مناسبی نیست و کشور در شرایط رکود اقتصادی به سر می‌برد. با وجود این شرایط عینی، دشمنان جمهوری اسلامی تلاش می‌کنند با بروز احساسات کاذب نوستالژیک، این باور را در جامعه ایران بپرورانند که مردم قدرنشناس، با شورش علیه یک وضعیت نسبتاً خوب، خود را به دست کسانی سپرده‌اند که هرگز نمی‌توانند شرایط مناسب و ایده‌آلی را برای زندگی مردم فراهم سازند. این باور در حال حاضر به طور گسترده توسط رسانه‌های بیگانه و به طور خاص رسانه‌های فارسی‌زبان القا می‌شود. فرآیند ساخت این باور از یک مکانیسم خطی سود می‌جوید که با یکدیگر آن را مرور می‌کنیم.
۱. در عمده رسانه‌های فارسی‌زبان غربی، شاه به عنوان فردی نوساز تبلور می‌یابد که در حال مدرن کردن جامعه ایران بوده است؛ فردی دلسوز که همچون پدرش همه هم‌وغم خود را صرف تجدد ایران کرده بود، البته در این رسانه‌ها گفته نمی‌شود که جنس این تجدد، «آمرانه» بوده و در آن فقط به جنبه‌های فنی و اقتصادی نوسازی توجه می‌شده است، آن هم تجددی که بدون مشارکت مردم دنبال می‌شد، بنابراین شاه پدری دلسوز نمایانده می‌شود که همه هم‌وغمش فردای ایران بوده است.
۲. شورش‌ها علیه حکومت پهلوی، اعتراضاتی ضدمدرن لقب می‌گیرد. به عبارتی دیگر، چنان نشان داده می‌شود که جریانی ضدمدرن به رهبری روحانیون و گروه‌های سنتی دیگر به دنبال آن بودند تا شاه را براندازند. دلیل این امر نیز آن بود که شاه برای احیای منافع همه مردم، منافع آن‌ها را نشانه گرفته بود، بنابراین و بر اساس این تحلیل، دلیل اعتراضات مردم، فساد بسیار گسترده طبقه حاکم یا استبداد لجام‌گسیخته شاه نبود یا اگر بود، درجه چندم اهمیت را دارا بود. بدین‌ترتیب همچنان که شاه فردی نوساز لقب می‌گیرد، انقلابیون مذهبی جریانی ضدمدرن و دگم و عقب‌مانده توصیف می‌شوند.
۳. با تحقیر و تحریف انقلابیون، بالطبع خود انقلاب نیز زیر سؤال می‌رود. رسانه‌های فارسی‌زبان با تحریف تاریخ معاصر، آنچنان وانمود می‌کنند که انقلاب اسلامی محصول اعتراضات سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ است و این نکته به فراموشی سپرده می‌شود که فرآیند انقلاب اسلامی از اوایل دهه ۱۳۴۰ آغاز شده است. همچنین این تصویر القا می‌شود که باقی مردم نقش سیاهی‌لشکر انقلاب را داشتند؛ گروهی فریب‌خورده که قدر نوسازی شاه را نمی‌دانند و در اثر نوسازی این دوره، از فقر و بدبختی رها شده‌اند و حال در مقابل شاه عصیان می‌کنند. در حالی که انقلاب اسلامی در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ ناشی از تجمیعی از مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مردم بود که حتی فرصت بیان و آشکار شدن آن‌ها نیز داده نشده بود، چه رسد به اینکه حکومت دغدغه رفع این مشکلات و حل آن‌ها را داشته باشد. به عبارتی دیگر، روحانیون و جریان نخبه در نقش سخنگویان مردم ایفای نقش می‌کردند.
۴. با تحریف انقلاب‌اسلامی، همه برساخته‌های حاصل از آن نیز زیر سؤال می‌رود. شبکه‌های فارسی‌زبان خارج‌نشین انقلاب‌اسلامی را انقلابی ضدمدرن جلوه می‌دهند و بدین ترتیب نظام سیاسی حاصل از آن را نیز نظامی ضدمدرن معرفی می‌کنند؛ نظامی که حاملان و رهبران آن نه تن‌ها با دنیای مدرن بیگانه‌اند و درکی از آن ندارند، بلکه از آن فراری نیز هستند. آن‌ها با چشم‌پوشی در مقابل حجم بسیار بالای دستاورد‌هایی که در زمینه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی در دوران پس از انقلاب‌اسلامی مهیا شده است، تلاش می‌کنند یک غیریت‌سازی را در ذهن بیگانه رقم بزنند. عصر پهلوی، دوران پر از شکوه و جلال بود که ایران را به دروازه‌های تمدن نزدیک کرده بود و در مقابل آن، دوران کنونی قرار دارد که تلاش می‌شود سیاه و تاریک ترسیم شود.
همان‌طور که گفته شد، این فضای روانی القاشده، آن زمان اثربخش‌تر می‌شود که تهیه‌کنندگان برنامه‌های مستند در زمینه پهلوی، آن را در دوره رکود اقتصادی کنونی روایت کنند. تمام آنچه گفته شد، برای القای این سؤال در ذهن بینندگان و به خصوص نسل جوان است که چرا در ایران انقلاب شد؟ آیا نسل گذشته در نازونعمت انقلاب کرد؟ اگر تاریخ پهلوی را به فراموشی سپرده باشیم، این سؤال‌ها نمی‌تواند جواب‌های درخور و مناسبی دریافت کند، بنابراین حقیقت در پرده‌ای از سوءتفاهم‌ها و القائات باطل پنهان می‌شود. از همین‌روست که رهبر انقلاب‌اسلامی مؤکداً نخبگان را نسبت به تلاش‌های صورت‌گرفته در زمینه تحریف انقلاب‌اسلامی هشدار می‌دهند:
«آن‌ها می‌خواهند حقایق انقلاب تحریف بشود، به دست فراموشی سپرده بشود. پول خرج می‌کنند، کار دارند می‌کنند. کسی که آشنا باشد، آگاه باشد با دنیای کتاب و مطبوعات و مقاله، می‌بیند که دشمنان چه کار دارند می‌کنند. امروز این‌ها سعی می‌کنند چهره خاندان خبیث و منحوس پهلوی را (رژیم فاسد و وابسته و خبیث و ظالم که کشور ما را سال‌های متمادی به عقب انداختند و ملت ایران را آن‌جور دچار مشکلات عظیم کردند) بزک کنند، آرایش کنند، امروز سعی می‌شود [توسط]همان جبهه مقابل نظام اسلامی. پشتیبان‌ها همان کسانی هستند که با اصل انقلاب مخالف بودند، با مردمی که انقلاب کردند مخالف بودند، با وفاداری این مردم به انقلاب به شدت مخالفند. تاکنون موفق نشدند، امید بسته بودند، بلکه بتوانند نسل دوم و سوم انقلاب را رویگردان کنند. نتوانستند.» (۱)
مشکل آن زمانی دوچندان می‌شود که برخی از طیف‌های نخبگانی در داخل کشور دانسته یا ندانسته خط ذکرشده را دنبال می‌کنند و به یاری دشمنان انقلاب‌اسلامی می‌روند. اگر نیرو‌های انقلابی و جریان حافظ انقلاب نتوانند در یک تقابل فکری روبه‌روی این اندیشه باطل بایستند، این طرز فکر درباره حکومت پهلوی و انقلاب‌اسلامی تبدیل به یک پارادایم می‌شود و بدین‌ترتیب باطل جای حق را می‌گیرد. از همین رو است که بازخوانی رویداد‌ها و اندیشه‌هایی که در جریان پیروزی انقلاب‌اسلامی وجود داشت، از اهمیت بسزایی برخوردار است.
چرا تحریف تاریخ؟
تاریخ در تکوین هویت و شکل‌گیری نظام باور‌های جامعه نسبت به ماهیت رویداد‌های تاریخی، تأثیر بنیادین دارد، زیرا رفتار‌های تاریخی نیاکان هر جامعه‌ای، الگویی است که خودآگاه یا ناخودآگاه در رفتار سیاسی جمعی امروز آن جامعه هویدا می‌شود. هر فرد و جامعه‌ای برای خود تاریخ و سرگذشتی دارد که بازاندیشی آن برای تعیین و تثبیت هویت و ادامه حیات آن، اجتناب‌ناپذیر است. جوامع و گروه‌های اجتماعی برای اثبات هویت خود، به گذشته نیاز دارند؛ گذشته‌ای که سرشار از قهرمانی‌ها و اسطوره‌هاست. این گذشته تاریخی عمدتاً با عنوان حافظه تاریخی یا جمعی مورد اشاره قرار می‌گیرد. حافظه جمعی یا تاریخی به بازنمایی گذشته توسط یک گروه گفته می‌شود (گذشته‌ای که اعضای آن گروه عموماً در آن سهیمند و به طور جمعی آن را یادآوری می‌کنند) و هویت گروه شرایط حال و نگرش به آینده‌اش را موجه می‌سازد. (۲)
نبود یا ضعف این حافظه جمعی و تاریخی در میان افراد یک ملت یا یک گروه، عمدتاً با عنوان فراموشی تاریخی مورد اشاره قرار می‌گیرد؛ موضوعی که در جامعه ایرانی نیز از آن سخن به میان می‌آید و بسیاری از محققان و صاحبنظران بر این باورند جامعه ایرانی از گذشته‌های دور با مشکلی به نام فراموشی تاریخی دست‌وپنجه نرم می‌کند. برای مثال، محمدعلی همایون کاتوزیان با اشاره به فراموشی تاریخی در میان ایرانیان، از جامعه ایرانی به عنوان «جامعه‌ای کوتاه‌مدت» و به اصطلاح خودش «کلنگی» یاد می‌کند، بنابراین اگر تاریخ را همان‌گونه که ای‌اچ. کار معتقد است، گفت‌وگوی بین اکنون و گذشته تعریف کنیم، به نظر می‌رسد ما امروز در گفتگو با گذشته، دچار خلل شده‌ایم، آن هم در شرایطی که حفظ تاریخ تحولات بزرگی مانند انقلاب و جنگ در تمام دنیا به عنوان یک دارایی بزرگ، محترم شمرده می‌شود و جوامع مختلف سعی می‌کنند از نشستن غبار فراموشی روی آن جلوگیری کنند. این موضوع از همان ابتدا مورد تأکید رهبر کبیر انقلاب‌اسلامی و چهره‌های مطرح انقلاب هم قرار داشت تا با حفظ جنبه‌های مختلف تاریخ انقلاب‌اسلامی، از تحریف آن و پیامد‌های منفی‌اش در سال‌های بعد جلوگیری شود. به عنوان مثال، امام خمینی (ره) در این زمینه تأکید داشتند: «روشن شدن مبارزات اصیل اسلامی در ایران از ابتدای انعقاد نطفه‌اش تاکنون و رویداد‌هایی که در آینده اتفاق می‌افتد، از مسائل مهمی است که باید نویسندگان و علمای متفکر و متعهد به آن بپردازند. درست آنچه را امروز برای ما روشن و واضح است، برای نسل‌های آینده مبهم می‌باشد و تاریخ، روشنگر نسل‌های آینده است و امروز قلم‌های مسموم درصدد تحریف واقعیات هستند. باید نویسندگان امین این قلم‌ها را بشکنند.» (۳)
شهید مطهری نیز در این زمینه معتقد بودند: «حوادث و قضایای تاریخی از یک طرف علل و انگیزه‌ها و از طرف دیگر منظور و هدف‌هایی دارند. تحریف یک حادثه تاریخی این است که یا علل و انگیزه‌های آن حادثه را به‌گونه‌ای غیر از آنچه که بوده است بگوییم یا هدف و منظور آن را به‌گونه‌ای غیر از آنچه بوده است، تفسیر کنیم.» (۴) با این حال و با وجود این توصیه‌ها، به نظر می‌رسد تاریخ انقلاب‌اسلامی در سال‌های اخیر، گرفتار تحریف شده است؛ موضوعی که یکی از علل آن را باید در ضعف تاریخ مکتوب و تکیه بر تاریخ شفاهی در ایران جست‌وجو کرد. این امر موجب نادیده گرفتن بسیاری از زوایا و تغییر بسیاری دیگر از جنبه‌های تاریخ انقلاب‌اسلامی شده است. ضعف حافظه جمعی یا تاریخی البته خود می‌تواند متأثر از عاملی دیگر، یعنی شکاف نسلی نیز باشد. ورود به عرصه حافظه جمعی یا تاریخی را می‌توان از منظر ارتباطات نسلی نیز بررسی کرد. حافظه تاریخی رویداد‌های گذشته در جریان اجتماعی شدن و فرهنگ‌پذیری و در روندی تعاملی از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا می‌کند و تحت تأثیر عوامل متعدد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، به‌شکلی متفاوت تفسیر و در نهایت، به عنصری برای بیان احساس جمعی، همان احساس مشترک در میان یک نسل یا گروه، تبدیل می‌شود. (۵)
شکاف نسلی و تحریف تاریخ انقلاب‌اسلامی
اصولاً واژه نسل با جامعه‌شناسی سیاسی که رفتار سیاسی را با نسل در ارتباط می‌داند، پیوند دارد، زیرا نسل برای بیان اختلافات فردی و گروهی و نیز توضیح فرهنگ و منافع و رفتار، به اندازه طبقه اجتماعی اهمیت دارد. منظور از واژه نسل، فاصله بین تولد والدین و تولد فرزندان است که معمولاً ۳۰ سال گرفته می‌شود، یعنی سه نسل در ۱۰۰ سال یا یک قرن. (۶) از نظر برخی، شکاف نسلی پدیده‌ای طبیعی است و این موضوع در بسیاری از جوامع دیده می‌شود، به عنوان مثال، برخی معتقدند از دیدگاه روان‌شناختی و جامعه‌شناختی، بین بینش‌ها، منش‌ها و خواسته‌های دو نسل، تفاوت وجود دارد. به صورت طبیعی، هیچ نسلی آینه تمام‌نمای آرمان‌های نسل قبل و به‌ویژه انعکاس‌دهنده خصلت‌ها و منش‌های آن‌ها نیست. هر نسلی شرایط و خصوصیات روانی- اجتماعی خاص خودش را دارد که قطعاً جنبه‌های مثبت و منفی را در بر می‌گیرد. تحول اقتضا دارد که نسل جدید در منش، خصلت و بینش، تابلوی نسل قبل نباشد، خصوصاً با توجه به اینکه سرعت تحولات در تمامی عرصه‌های زندگی بشری، شتاب فزاینده و رو به تزایدی پیدا کرده است و لذا تفاوت نسل‌ها، بیشتر از گذشته احساس می‌شود. (۷) از این منظر، هر نسلی اشخاص، ابژه‌های نسلی، رویداد‌ها و چیز‌هایی را برمی‌گزیند که برای هویت آن نسل دارای معنایی خاص هستند. ابژه‌های هر نسلی همچنین به طور بالقوه، برای نسلی دیگر واجد اهمیتند، اما این ابژه‌های نسلی معمولاً معنایی متفاوت می‌یابند. (۸)
در خصوص علل ایجاد شکاف نسلی، به موارد متعددی اشاره شده است. از جمله مواردی مانند ازخودبیگانگی، گسست عاطفی در زمینه‌سازی گسست فکری، اشتغال روزافزون والدین، بلوغ دشوار و نوجوانی پررنج، فقر فرهنگی، نبود هویت اجتماعی، نفوذ فرهنگ بیگانه، ناتوانی از همدلی با نسل آینده و در نهایت، نبود الزام معنوی. (۹)، اما شکاف نسلی را پدیده‌ای طبیعی در نظر بگیریم یا غیرطبیعی و علت آن هر چه باشد، این شکاف در نهایت می‌تواند پیامد‌های منفی بسیاری را به همراه داشته باشد، از جمله می‌توان به نقش آن در فراموشی تاریخی و گسست نسل جدید از نسل‌های گذشته و نظام ارزشی و معنایی آن اشاره کرد. این موضوع به نوبه خود، یکی از عواملی است که می‌تواند موجب پذیرش دیدگاه‌های تحریف‌شده از تاریخ انقلاب از سوی نسل جدید و ایجاد تاریخی جدید و تا حدود زیادی خلاف واقع از انقلاب‌اسلامی شود. اما شکاف نسلی خود تا حدود زیادی ناشی از اختلال در روند جامعه‌پذیری سیاسی و عملکرد ضعیف در این بخش است، زیرا شکاف نسلی یا به عبارتی، گسست نسلی، از نگاه بسیاری از صاحبنظران، به معنای اختلال و بحران در توالی فرهنگی نسل‌هاست. از این نگاه، انقطاع نسل‌ها به مفهوم اختلال و بحران در امر توالی فرهنگی نسل‌ها، به تضاد ارزش‌ها و هنجار‌های اجداد، والدین و فرزندان اطلاق می‌شود که فی‌الواقع ماهیت آن اختلال در عملکرد نهاد‌هایی است که مسئله انتقال ارزش‌ها، هنجار‌ها و الگو‌های تفکر و عمل را در حوزه فرهنگ به نسل‌های بعدی برعهده دارند. (۱۰)
جامعه‌پذیری سیاسی و تحریف تاریخ انقلاب‌اسلامی
برخی معتقدند گسست نسلی، محصول انقطاع فرهنگی- اجتماعی است و منظور از انقطاع فرهنگی- اجتماعی، شکل‌گیری شکاف بنیادی به‌لحاظ فرهنگی (عدم توافق معنایی و شناختی) و اجتماعی (عدم وفاق در ارزش‌ها و هنجار‌های اجتماعی) است که به رفتار‌های هم‌جهت منجر خواهد شد. در این صورت، افراد جامعه در قالب گروه‌های فرهنگی- اجتماعی متفاوت، به تفاسیر متضاد و متفاوت از زندگی، آینده و تاریخ خود پرداخته و از الگو‌های رفتاری متفاوت تبعیت می‌کنند. (۱۱) این همان چیزی است که باید از آن تحت عنوان اختلال در روند جامعه‌پذیری سیاسی یاد کرد. به تعبیر باتامور، استمرار یک جامعه به‌وسیله فرآیند جامعه‌پذیری که سنت اجتماعی نسل‌های پیشین را به نسل‌های جدید انتقال می‌دهد، تأمین می‌شود. در زمان ما، این خصایص به علت تغییرات عمومی که بر محیط اثر می‌گذارد و به سبب تنوع فراوانی هنجار‌ها و ارزش‌ها که به نسل جدید امکان می‌دهد تا حدی بین راه‌های مختلف زندگی به انتخاب بپردازد یا عناصر گوناگون فرهنگ را از نو در افکار جدید ترکیب کند، بارزتر می‌شود. (۱۲)
تأکید بر اصل جامعه‌پذیری تا حدود زیادی ریشه در نظریه ساختاری- کارکردی و دیدگاه‌های تالکوت پارسونز دارد. به عقیده پارسونز، هر جامعه‌ای برای بقا و تداوم حیات خود، ناگزیر از انجام دادن چهار کارکرد مختلف است که شرط اساسی تداوم نظام محسوب می‌شود. چهار کارکرد مورد نظر پارسونز، عبارتند از: حفظ و نگهداری الگو، دستیابی به هدف، تطبیق یا سازواری و یکپارچگی. ارتباط این نظریه با جامعه‌پذیری سیاسی در کارکرد حفظ و نگهداری روشن می‌شود، یعنی هر جامعه‌ای می‌کوشد از طریق جامعه‌پذیری فرهنگی، گرایش‌ها، اعتقادات، ارزش‌ها و معیار‌های اجتماعی و فرهنگی را به منظور حفظ و نگهداری کل نظام اجتماعی، به نسل‌های بعد منتقل سازد. (۱۳)
به اعتقاد پارسونز، ما در جامعه با مسئله‌ای به نام انتقال ارزش‌های اساسی به افراد روبه‌رو هستیم و این ارزش‌ها هستند که کیفیت عمل افراد را تعیین می‌کنند و در بقای نظام مهم هستند. از این دیدگاه، هنجار‌ها نمودار عملی و تفصیلی اهدافی هستند که توسط ارزش‌های جامعه مشخص شده‌اند. (۱۴) با این همه، از سال‌های گذشته، نهاد‌هایی که باید در زمینه انتقال تاریخ انقلاب و ارزش‌های مورد نظر انقلاب به نسل جدید جامعه با جدیت عمل کنند، نتوانسته‌اند در این زمینه عملکرد قابل توجهی ارائه دهند. در واقع در سال‌های اخیر، نهاد‌هایی همچون نظام آموزشی، خانواده، رسانه‌ها و نهاد‌های مدنی نتوانسته‌اند واقعیت‌های تاریخ انقلاب را در ابعاد مختلف همراه با نظام ارزشی متناسب با ارزش‌های انقلاب، به نسل‌های بعدی انتقال دهند. این موضوع به ویژه در سال‌های بعد از جنگ تحمیلی تشدید شد. در مرحله سازندگی، بیشتر تلاش مسئولان صرف سازندگی اقتصادی کشور شد و اولویت‌های فرهنگی و سیاسی در درجات بعدی قرار گرفت. رویکرد اقتصادی وقفه‌ای در جامعه‌پذیری سیاسی و فرهنگی نسل جوان پدید آورد. این وقفه موجب شد نسل جوان از بسیاری ارزش‌های انقلاب‌اسلامی بی‌خبر بماند و آن ارزش‌ها به وی منتقل نگردد. (۱۵) همین عامل موجب شده است نسل جدید، آشنایی کمتری با تاریخ انقلاب‌اسلامی و نظام ارزشی و اعتقادی آن داشته باشد و به همین دلیل، موارد تحریف‌شده در تاریخ انقلاب‌اسلامی را به آسانی بپذیرد و حتی در مرتبه‌ای بالاتر، خود ناآگاهانه موجبات تحریف تاریخ انقلاب‌اسلامی را فراهم کند.
پی‌نوشت‌ها:
۱. برگر، پیتر و لاکمن (۱۳۷۸)، ساخت اجتماعی واقعیت، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۲۳۶.
۲. میزتال (۲۰۰۵): توسلی، غلام‌عباس و ادهمی، جمال (۱۳۹۱)، حافظه تاریخی، هویت قومی و جهانی شدن: پژوهش بین‌نسلی در شهر سنندج، مسائل اجتماعی ایران، سال سوم، شماره ۲، ص ۸.
۳. [امام]خمینی، روح‌الله (۱۳۷۸)، صحیفه امام، جلد سوم، ص ۴۳۴.
۴. مطهری، مرتضی (۱۳۷۹)، حماسه حسینی، ج ۱، صص ۷۰- ۶۷.
۵. توسلی، غلام‌عباس و ادهمی، جمال، همان، ص ۸.
۶. آقابخشی، علی (۱۳۸۳)، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، انتشارات چاپار، ص ۲۶۷.
۷. کاکو جویباری، علی‌اصغر (۱۳۸۳)، مفاهمه بین‌نسلی، بازتاب، دوم شهریور.
۸. غلامرضا کاشی، محمدجواد و گودرزی، محسن (۱۳۸۴)، نقش شکاف‌انداز تجربیات نسلی در ایران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص ۲۵۴.
۹. علیخانی، علی‌اکبر (۱۳۸۲)، نگاهی به پدیده گسست نسل‌ها، تهران، پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، ص ۱۱۵.
۱۰. بیات، بهرام (۱۳۸۲)، «شکاف نسل‌ها»، مجموعه مقالات گسست نسلی در ایران، تهران، پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، ص ۳۲۹.
۱۱. آزاد ارمکی، تقی (۱۳۸۲)، «مبانی نظری انقطاع نسلی»، مجموعه مقالات گسست نسلی در ایران، تهران، پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، ص ۱۳۲.
۱۲. باتامور (۱۳۷۱)، «جامعه‌شناسی»، ترجمه سیدحسن منصور و سیدحسن حسینی‌کلجاهی، تهران، انتشارات جامعه و اقتصاد، ص ۲۴۳.
۱۳. خواجه‌سروی، غلامرضا (۱۳۷۸)، جامعه‌پذیری سیاسی نسل جوان و ثبات سیاسی در ایران، مجله مطالعات راهبردی، شماره‌های ۵ و ۶، ص ۲۹۳.
۱۴. تاجیک، محمدرضا (۱۳۸۱)، «جامعه ایرانی و شکاف میان نسل‌ها»، فصلنامه راهبرد، شماره ۶۲، مرکز تحقیقات استراتژیک، ص ۲۷۴.
۱۵. خواجه‌سروی، همان، ص ۲۹۷.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار