کد خبر: 1084141
تاریخ انتشار: ۲۰ فروردين ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
کتاب‌های تفکر هوشمند چه چیزی به ما ارائه می‌دهند؟
بیشتر وقت‌ها تفکر، کاری سخت به نظر می‌رسد، ولی وقتی کلمه «هوشمند» را به آن اضافه می‌کنیم، شکل جذاب‌تری پیدا می‌کند، حالتی به‌روز به خود می‌گیرد، به‌طور مبهمی فناورانه می‌شود و نوید ترفند یا میان‌بُری به‌دردبخور را می‌دهد.
تلخیص: سلما سلطانی

بیشتر وقت‌ها تفکر، کاری سخت به نظر می‌رسد، ولی وقتی کلمه «هوشمند» را به آن اضافه می‌کنیم، شکل جذاب‌تری پیدا می‌کند، حالتی به‌روز به خود می‌گیرد، به‌طور مبهمی فناورانه می‌شود و نوید ترفند یا میان‌بُری به‌دردبخور را می‌دهد. کسی که هوشمند است در مقایسه با کسی که صرفاً متفکر یا باهوش است، زیرک هم هست. از همین جهت است که اخیراً چاپ کتاب‌های «تفکر هوشمند» افزایش یافته است. گونه‌ای از همان کتاب‌های خودیاری که این‌بار مخاطبش استدلال‌گران جویای نام هستند. کتاب‌های «تفکر هوشمند» به ما نوید می‌دهند که اگر سوگیری را از تصمیماتمان حذف کنیم برگ برنده سبقت از دیگران را به دست خواهیم آورد، اما آیا واقعاً چنین است؟
خیلی‌وقت‌ها به نظر می‌رسد که جهان دارد رو به تباهی می‌رود؛ عده‌ای حاضر نیستند در برابر بیماری خطرناک خود را واکسینه کنند، اخبار هر شب از تغییرات عظیم آب‌وهوایی ناشی از گرمای جهانی حرف می‌زند، میلیاردر‌ها در سفینه‌ها خود را به فضا پرتاب می‌کنند، در حالی که تعداد افرادی که شغل‌های نامطمئن دارند و مجبورند برای پر کردن شکمشان به غذای خیریه‌ها متوسل شوند بیش از همیشه شده است. اگر از این دیدگاه نگاه کنیم، انسان چندان موجود عقلانی به نظر نمی‌رسد. به همین دلیل جاناتان سوییفت با بررسی حماقت‌های عصر خودش، تعریف ارسطو از انسان، یعنی «حیوان ناطق»، را به‌طور تمسخرآمیزی بازتعریف کرد: حیوان مستعد عقلانیت.
ولی چطور می‌توانیم مستعدتر شویم؟ بیشتر وقت‌ها تفکر، کار سختی به نظر می‌آید، ولی وقتی «هوشمند» را به آن اضافه می‌کنیم، شکل جذاب‌تری پیدا می‌کند، به‌طور مبهمی فناورانه (مثل «تلفن هوشمند») می‌شود و نوید ترفند یا میان‌بُری به‌دردبخور را می‌دهد. کسی که هوشمند (smart) یا به لحاظ ریشه شناختی انگلیسی «تیز» (sharp or stinging) است، در مقایسه با کسی که صرفاً متفکر یا باهوش (intelligent) است، زیرک هم هست و صرفاً در برج عاج ننشسته است. به این دلایل چاپ کتاب‌های «تفکر هوشمند» افزایش یافته است، گونه‌ای از همان کتاب‌های خودیاری که مخاطبش استدلال‌گران جویای نام هستند.
وجوه مختلف ژانر تفکر هوشمند مدرن را می‌توان در دو اثر پرفروش و بنیادی آن مشاهده کرد: «پلک‌زدن» (۲۰۰۵) نوشته مالکوم گِلَدول و «تفکر سریع و آهسته» نوشته دنیل کانمن. کتاب «پلک‌زدن» پردازش ناخودآگاه اطلاعات را می‌ستاید، چراکه باعث می‌شود گاهی تصمیمات سریع و «درونی» بهتر از تصمیمات سنجیده باشد. از سوی دیگر، کانمن بر خطاپذیری قضاوت‌های سریع تأکید می‌کند و با اشاره به مطالعاتی که به همراه آموس تورسکی در زمینه اقتصاد رفتاری انجام داده است، نشان می‌دهد شناخت غریزی و سریع در معرض خطا‌های شدیدی قرار دارد. به این خطا‌ها «سوگیری‌های شناختی» گفته می‌شود که اکنون دیگر برایمان آشنا هستند. یکی از آن‌ها سوگیری دسترس‌پذیری است؛ اگر اخیراً خبری از یک اتفاق تروریستی شنیده باشیم، احتمالاً تروریسم را رایج‌تر از آنچه واقعاً هست، می‌پنداریم. یک سوگیری دیگر اثر لنگر انداختن است که در آن، اعدادی تصادفی بر تخمین ما از چیزی کاملاً متفاوت اثر می‌گذارند. در یکی از آزمایش‌های کانمن و تورسکی، به شرکت‌کننده‌ها گفته شد چرخی را بچرخانند که عددی بین صفر تا ۱۰۰ را به‌عنوان خروجی می‌داد. سپس از آن‌ها پرسیده شد چند کشور آفریقایی عضو سازمان ملل هستند. آن‌هایی که عدد بالاتری را از چرخ دریافت کرده بودند تعداد بیشتری را تخمین می‌زدند.
«سوگیری‌زدایی» تبدیل به یک صنعت شده است. یک نمونه از آن کتاب «تحت‌تأثیر» اثر پراگیا آگراوال است که سال گذشته منتشر شد و نشان می‌دهد سوگیری‌های ناهوشیار چگونه به آسیب‌های اجتماعی منجر می‌شود و چطور می‌توان با آن‌ها مقابله کرد. کتاب جدید جسیکا نوردل با عنوان «پایان سوگیری: چگونه ذهنمان را تغییر می‌دهیم»، بنا بر تعریف کلاسیک کتاب‌های خودیاری، کتاب تفکر هوشمند به شمار نمی‌رود. با این حال راهبرد‌های مقابله با سوگیری‌های نژادی و جنسیتی را به‌طور جالبی مرور می‌کند.
کتاب پایان سوگیری هم مثل کتاب‌های این‌چنینی ارجاع می‌دهد به اثر کلاسیک کانمن و تورسکی و همچنین یکی دیگر از آثار مشهور این ژانر، یعنی «تلنگر» (۲۰۰۸) اثر کس سانستاین و ریچارد تالر. تمرکز کتاب تلنگر بر این مسئله است؛ آدم‌های هوشمند در مواجهه با این حقیقت که بقیه به اندازه آن‌ها باهوش نیستند باید چه کاری انجام دهند؟ به جای اینکه به آن‌ها آموزش دهیم تا هوشمند شوند، می‌توانیم با «معماری انتخاب» در محیط، فریبشان بدهیم تا آنچه را که به نظرمان به نفعشان است انجام دهند و سوگیری‌های شناختی‌شان آن‌ها را به سمت تصمیم درست هدایت کند. این منجر به مداخلات «سیاست تلنگر» شده است، از جمله قرار دادن غذا‌های سالم جلوی چشم خریداران فروشگاه یا تبدیل حساب‌های پس‌انداز بازنشستگی کارکنان به حالتی که همه عضو آن هستند، مگر اینکه درخواست خروج از آن را بدهند (به‌جای اینکه هیچ‌کس عضو نباشد و در صورت درخواست عضو شود).
آیا ما چهارپایانی هستیم که چوپانی ما را به وسیله تلنگر به راه درست هدایت کند یا کسانی هستیم که با خواندن کتاب‌های درست تبدیل به متفکرانی بی‌نقص می‌شوند؟ این بحث‌ها در جدیدترین محصول از کتاب‌های تفکر هوشمند -که توسط همین نویسندگان نوشته شده - مطرح شده است.
در پایان، این دوساتوی است که به نقل‌قولی از ریاضیدان آلمانی، کارل فریدریش گاوس اشاره می‌کند و حکیمانه‌ترین تفسیر را از محدودیت‌های عقل ابزاری ارائه می‌دهد. گاوس در سال ۱۸۰۸ نوشت: «نه دانش بلکه عمل یادگیری، نه تملک بلکه عمل رسیدن به آن است که بیشترین لذت را به همراه دارد.» حالت ایده‌آل نقطه مقابل آن چیزی است که تحت عنوان رهنمود تفکر هوشمند به ما القا می‌شود. تفکری است که ابزاری نمی‌شود و نمی‌تواند به آسانی به جایگاه و سود بدل شود.
با توجه به همه اینها، آیا دلیلی برای امید به بشریت وجود دارد؟
استیون پینکر با خوشحالی می‌نویسد: «تصویر آینده ما نباید رباتی باشد که مدام اخبار کذب توئیت می‌کند.» برای اینکه به چنین سرنوشتی مبتلا نشویم، به چیزی بیش از کتابخانه‌ای مملو از کتاب‌های تفکر هوشمند نیاز داریم.
نقل و تلخیص از: وبسایت ترجمان/ نوشته: استیون پول/ ترجمه: محمدحسن شریفیان/ مرجع: گاردین

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار