پیروزی انقلاب اسلامی بخش مهمی از توانایی و استعدادهای سیدعطاءالله میرمحمدی را عیان کرد. اگر انقلاب اسلامی به پیروزی نمیرسید، عطاءالله به کارش در شرکت ساعتسازی ادامه میداد و توانایی و شجاعتش در مدیریت و آموزش نیروها کشف نشده باقی میماند. شهید میرمحمدی در دوران انقلاب و دفاع مقدس شکوفا شد و از یک زندگی یکنواخت به عالیترین درجات انسانیت رسید و شهادت بهترین تقدیری بود که برایش رقم خورد.
ماندگار شدن در پادگان
سیدعطاءالله در ۲۲ بهمن ۱۳۳۳ در محله خزانه بخارایی در جنوب تهران به دنیا آمد. در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب به خاطر فعالیتهای سیاسی بازداشت شد و در روز ورود امام خمینی به کشور یکی از اعضای تیم انتظامات مراسم استقبال از امام بود.
شهید میرمحمدی آن سالها در شرکت ساعت گالو فعالیت میکرد، اما این کاری نبود که عطاءالله را راضی نگه دارد سپس تصمیم گرفت یک ماه بدون حقوق مرخصی بگیرد و به پادگان امام حسین برود تا آموزش نظامی ببیند. در این مدت به خاطر پیشرفتهای عطاءالله در کارش، در پادگان ماندگار شد و با شرکت ساعتگالو تسویه کرد.
پس از مدتی شهید میرمحمدی در همان پادگان مربی سلاح شد و به رزمندگان تازه وارد آموزش میداد تا اینکه معضل ترور شخصیتهای کشور پیش آمد و ایشان را برای حفاظت از شخصیتها انتخاب کردند. آقاعطا محافظ آیتالله موسوی اردبیلی رئیس وقت دیوان عالی کشور شد، اما پس از مدتی که کشور رنگ آرامش به خود دید به پادگان امام حسین برگشت تا آموزش نیروها را ادامه دهد. در این مدت برای شرکت در عملیاتها به جبهه میرفت و دوباره برای آموزش نیروها به تهران برمیگشت. سیدعطا در گردان ادوات لشکر سیدالشهداء (ع) فعالیت میکرد و متخصص سلاح ۱۰۶ بود.
شهادت برادر
برادر سیدعطا، شهید سیدعلیاکبر میرمحمدی نیز که از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود، پیش از او سال ۱۳۶۱ در عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه قصر شیرین به درجه رفیع شهادت نائل آمد. با شهادت برادر به عزم و اراده سیدعطا افزوده شد.
آخرین باری که شهید میرمحمدی به جبهه رفت در ادوات لشکر ۱۰ حضور داشت. سیدعطا عاشق شهادت بود و احساس میکرد که در گردان ادوات احتمال شهادتش پایین است، به همین خاطر به عنوان نیروی پیاده و گمنام به گردان قمر بنی هاشم میرود. هنگام عملیات خیبر سیدعطا به همراه دیگر رزمندگان سوار هلیکوپتر میشود تا به سمت جزیره مجنون جنوبی و نزدیکی طلائیه برود.
ناگهان سروکله هواپیمای عراقی پیدا میشود و هلیکوپتر را تهدید میکند. چند بار هم به سمت هلیکوپتر شلیک میکند، ولی نتیجهای نمیگیرد. در این فضای پر از استرس، سیدعطا همرزمانش را دلداری میداد و با خواندن قرآن و دعا دلشان را آرام میکرد تا اینکه در نهایت هلیکوپتر به سلامت به زمین مینشیند و در جزیره فرود میآید.
برآورده شدن آرزو
محمود کریمی از دوستان شهید تعریف میکند: «برای استراحت به گوشهای رفتیم. من دراز کشیده بودم که سیدعطا با پوتین به آرامی به من زد که کنار بروم تا او هم بخوابد. پتو را روی سر خود کشیده بود که ناگهان نزدیکی ما خمپارهای زدند و گرد و خاکی بلند شد. برای من اتفاقی نیفتاد، اما بلند شدم دیدم سیدعطا تکان نمیخورد، نگاه کردم دیدم ترکش خمپاره به صورتش اصابت کرده و به شهادت رسیده است.» شهادت در خواب آرزوی سیدعطا بود، چراکه میخواست یاد و خاطره همسر و فرزندان باعث لحظهای تردید در او نشود. سرانجام سیدعطا در ۷ اسفند ۶۲ در عملیات خیبر در منطقه عمومی جزایر مجنون در حالی که ۲۹سال داشت، از ناحیه سر مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و به شهادت رسید.