کد خبر: 1071752
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
نظری تاریخی به جایگاه خانواده و زنان در اندیشه ۴ روحانی سیاستمدار
بی‌تردید هر مبارز سیاسی یا سیاستمدار، نمی‌تواند نسبت به نهاد خانواده، مسائل زنان و همسرداری بی‌تفاوت باشد، زیرا نهاد خانواده و مسائل مربوط به بانوان از ارکان امر سیاست است. سیاستگذاری صحیح در این دو بخش می‌تواند به تشکیل جامعه‌ای سالم و قدرتمند منجر شود
انوشه میرمرعشی

بی‌تردید هر مبارز سیاسی یا سیاستمدار، نمی‌تواند نسبت به نهاد خانواده، مسائل زنان و همسرداری بی‌تفاوت باشد، زیرا نهاد خانواده و مسائل مربوط به بانوان از ارکان امر سیاست است. سیاستگذاری صحیح در این دو بخش می‌تواند به تشکیل جامعه‌ای سالم و قدرتمند منجر شود و البته نگاه غلط به آن و داشتن سیاست‌های ضدخانواده می‌تواند ارکان سلامت اجتماعی یک جامعه را از بین ببرد، اما جالب است که در طول تاریخ، روحانیون سیاستمدار که مبارزه را سرلوحه رویکرد‌های خویش قرار داده بودند، بیش از سایر سیاستمداران نسبت به این دو مسئله یعنی خانواده و زنان اهتمام و دغدغه داشته‌اند. در مقال پی آمده، به بررسی آرا و نظریات چهار روحانی مبارز و سیاستمدار درباره خانواده و زنان به شکل مختصر پرداخته‌ایم. امید آنکه مفید و مقبول آید.

نظر خواجه نصیرالدین طوسی درباره زنان و نحوه همسرداری
ابوجعفر محمدبن حسن جهرودی معروف به «خواجه نصیرالدین طوسی» در سال ۵۹۷. ق، در طوس به دنیا آمد. تحصیلاتش را در همان شهر آغاز کرد و بعد از طی مراحل اولیه کسب علوم دینی، تحصیل دو علم طب و حکمت را در حوزه علمیه نیشابور پی گرفت. سال‌ها بعد درحالی‌که خواجه تبدیل به یکی از روحانیون بزرگ عالم تشیع شده بود، زمان شروع حمله مغولان به شمال خراسان از نیشابور خارج شد، اما کمی بعد به دستور هم مدرسه‌ای سابقش - یعنی حسن صباح که به خاطر دنیاطلبی به سمت اسماعیلیان و رهبری این فرقه انحرافی رفته بود- به زور و همراه خانواده، به قلعه الموت برده و در آنجا حبس شد! حبس و حصری که ۲۴ سال به طول انجامید و با حمله هلاکوخان - نوه چنگیز- به الموت و شکست اسماعیلیان پایان یافت.
خواجه پس از آزادی، به دلیل جایگاه علمی و دینی که داشت، مورد توجه هلاکو قرار گرفت. ایشان به دو علت، مقام صدارت را در دربار هلاکو پذیرفت، اول اینکه بتواند از ریختن خون بی‌گناهان جلوگیری کند، در این زمینه توفیقات بسیاری داشت و دوم به سبب علاقه‌مندی ظاهری یا واقعی مغولان به علم، در گسترش علم و دانش بکوشد که این هدف هم با ساخت مدارس علمی، رصدخانه مراغه و تألیف کتب علمی محقق شد. خواجه نصیرالدین در طول ۱۸ سال زندگانی‌ای که در دوره هلاکو و فرزندش آباقا خان داشت، به تربیت شاگردان بسیاری، چون علامه حلی، قطب‌الدین شیرازی و... پرداخت. (۱).
اما در آن ۲۴ سالی که خواجه در حبس اسماعیلیان بود به درخواست یکی از امامان این فرقه به نام ناصرالدین عبدالرحیم، کتاب «تهذیب الاخلاق» ابوعلی مسکویه را به فارسی ترجمه کرد. خواجه نصیر البته علاوه بر ترجمه این اثر، بخش‌هایی را به آن اضافه کرد و نام کتابش را هم گذاشت: «اخلاق ناصری». او در بخش‌هایی از آن کتاب، به ارائه نظراتش درباره زنان و همسرداری نیز پرداخته است. مثلاً او برای انتخاب همسر، به مردان توصیه می‌کند با بانویی ازدواج کنند که صفات نیک داشته باشد: «بهترین زنان، زنی بُوَد که در عقل، دیانت، عفت و فطنت (به معنای هوش تجربی و فرد با تجربه) و حیا و رقت دل و تودد (مهربانی) و کوتاه زبانی و اطاعت شوهر و بذل نفس در خدمت او و ایثار رضای او و وقار و هیبت نزدیک اهل خویش متجلی بُوَد...». اما جالب است از آنجایی که در دوره خواجه نصیر هم مردان در انتخاب همسر توجه ویژه‌ای به زیبایی صورت زن داشتند، به آن‌ها گوشزد می‌کند معمولاً صورت زیبا و سیرت زیبا، کمتر با هم جمع می‌شود: «و باید که جمال زن باعث نباشد بر خطبه او، چه جمال با عفت کمتر مقارن افتد، به سبب آنکه زن جمیله را راغب و طالب بسیار باشد و ضعف عقول ایشان مانع و وازع انقیاد نبود، تا بر فضایح اقدام کنند...». همچنین خواجه به مردانی که به دنبال گرفتن همسر دوم هستند، توصیه می‌کند: «مرد، چون اثر صلاحیت و شایستگی او (همسر اول) احساس کند، زنی دیگر را بر او ایثار نکند، اگرچه به جمال، مال، نسب و اهل بیت از او شریف‌تر باشد...». (۲)


دیدگاه آیت‌الله مخترع مشروعه‌خواه، درباره «حسن التبعل»
آیت‌الله سیدمحمدباقر مجتهد اصطهباناتی، در سال ۱۲۱۶. ش، در شهر اصطهبان استان فارس و در خانواده‌ای که نسل اندر نسل درس خوانده حوزه علمیه بودند، به دنیا آمد. ایشان تحصیل را در محضر پدر آغاز کرد و بعد از نوجوانی، برای کسب علوم دینی به شیراز مهاجرت کرد. ۹ سال در حوزه علمیه این شهر درس خواند و بعد از آن در سن ۳۰ سالگی همراه همسر و فرزندان خردسالش، برای ادامه تحصیل به تهران مهاجرت کرد. ایشان بعد از مدتی شاگردی در محضر آیت‌الله العظمی حاج ملاعلی کنی، تدریس را کنار تحصیل علم در مدرسه «خان مروی» پایتخت آغاز کرد. البته در همان دوره کنار استادش حاج ملاعلی کنی در مبارزه علیه استبداد و استعمار هم شرکت داشت. ایشان بعد از ۱۲ سال تحصیل و تدریس، درحالی‌که عالمی بزرگ شده بود، به شیراز برگشت و علاوه بر امام جماعتی مسجد «احمدآقا» تدریس را هم در حوزه علمیه شیراز شروع کرد. در آن زمان خاندان قوام‌الملک، بر استان فارس حکمرانی می‌کردند. حکومتی همراه با چپاول، غارت و ظلم بی‌حد به مردم و البته در عین حال خدمات‌دهی به انگلیسی‌های استعمارگر! به همین دلیل هم آیت‌الله اصطهباناتی، مقابل استبداد قوامیون شیراز سکوت نکرد و همین اعتراض به رفتار‌های ظالمانه خاندان قوام به مردم، در نهایت باعث تبعید ایشان به نجف اشرف شد. مدتی بعد از ورود آیت‌الله اصطهباناتی به نجف اشرف، ایشان برای کسب فیض از محضر آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدحسن حسینی معروف به «میرزای شیرازی» راهی سامرا شد. او از آن زمان به بعد، علاوه بر استفاده از محضر میرزای شیرازی و کسب اجازه اجتهاد از ایشان تدریس را هم در حوزه علمیه سامرا آغاز کرد. البته در همان زمان هم جزوات ایشان درباره اختراعاتشان مانند «ساعت آبی»، «تلمبه ناعوری»، «بادبزن دوار»، «دستگاه قاعده تعیین قبله» و ... میان طلاب و علاقه‌مندان به علم، دست به دست می‌شد. نهایتاً آیت‌الله اصطهباناتی بعد از سال‌ها مجاهدت علمی و مبارزه با استبداد و استعمار در عراق و سپس در ایران همزمان با وقایع دوران مشروطه به دلیل حمایت از مشروعه مشروطه و همچنین مخالفت با استبداد، در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۲۸۶. ش، به دست عوامل خاندان قوام در شیراز به شهادت رسید. (۳).
اما در دوره‌ای که آیت‌الله اصطهباناتی در نجف و به تبعید به سر می‌برد، همسرشان [دختر استادشان آیت‌الله سیدمحمدحسن لاریجانی]به رحمت خدا رفتند. در آن تاریخ از عمر زندگی مشترک آیت‌الله اصطهباناتی و همسرشان، ۲۱ سالی می‌گذشت و آن‌ها هفت فرزند داشتند، اما از آنجا که ایشان شدیداً به همسرشان علاقه‌مند بودند، بعد از دفن او تا شب سر مزارشان می‌نشینند و خطاب به ایشان، نامه‌ای با عنوان «فراق» می‌نویسند. در بخش‌هایی از این نامه آمده است: «همسر من! هنوز باور نمی‌کنم که تو رفته‌ای و برنمی‌گردی... هر وقت چنین تصوری در مغز من داخل می‌شود، لرزه بر اندامم می‌افتد و برق از سرم می‌پرد...
همسر عزیزم! حال که تو رفتی، چرا دل مرا همراه خود بردی؟ من بی‌دل چگونه زندگی کنم؟ چطور بیاسایم؟...
همسر نازنینم! در این موسم گل که گل‌ها همه سر از خاک بیرون کرده‌اند، تو چرا سر به خاک فرو برده‌ای؟ چرا سینه خاک را بر سینه من برتری دادی؟...
جان شیرینم! پس از تو، هرگز خواب به چشمم نرفته و سر بر بالش پرمهرت نگذاشته‌ام. در این دل شب که جهان در خامشی فرو رفته، زمزمه‌ای به گوشم می‌رسد و از این تاریکی هولناک، هر دم شبحی چشمم را می‌زند و قلبم را به تلاطم می‌اندازد. آیا تو هستی که خودنمایی می‌کنی و دلداده‌ات را صدا می‌زنی؟ اما نه، این‌ها پریشانی خیال است...».
همچنین آیت‌الله اصطهباناتی جزوه‌ای دارند به نام «طرز شوهرداری». در این جزوه خصوصیات و ویژگی‌های یک کدبانو و روش «حسن التبعل» - خوب شوهرداری کردن- را نام برده و شرح می‌دهند. در بخشی از این جزوه آمده است: «زن باید مقتصد باشد، زیرا اقتصاد و میانه‌روی زن، اندوخته و پس انداز مال و ثروت می‌نماید و آن برای روز مبادا، گنجی است گران. چنانچه مخارج اتفاقی از قبیل خرج ناشی از ناخوشی، مسافرت، عروسی، آفات ارضی و سماوی و ... به وسیله این اندوخته تأمین و جبران گردد... بزرگ‌ترین محرک و مشوق مرد برای کار، اندوخته خانه است، زیرا تنها این قسمت از مال است که باقی مانده و باعث دلگرمی و اطمینان خانواده و مدیر آن می‌باشد...». همچنین ایشان در همین جزوه، خطاب به مردان توصیه می‌کند: «زن در اثر مشقت کار خانه و بچه‌داری، غالباً از حالت عادی خارج بوده و تاب خشونت و درشتی ندارد و رفتار تند ممکن است او را خرد نموده و از کار بیندازد یا او را از خانه بپراند و رشته زندگی خانواده را بگسلاند.» (۴)

جایگاه «همسر» و «دختر» در اندیشه و سلوک شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس
شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس، چهار پسر و دو دختر داشت. او نام دختر بزرگش را خدیجه بیگم و نام دختر کوچک‌ترش را فاطمه بیگم گذاشته بود. رابطه عاطفی شهید مدرس با دخترانش و شیوه تربیتی و رفتار وی با آن‌ها نکات جالبی را درباره اندیشه آن بزرگ درباره مسئله خانواده و زن پیش چشم ما به نمایش می‌گذارد.
دختر بزرگ شهید مدرس، به سن ازدواج رسیده بود و در آن زمان پدر مدتی بود که از نجف اشرف به اصفهان برگشته و تدریس را در حوزه علمیه قمشه آغاز کرده بود. شاگردان و پای منبری‌های او، مردان متدین و معتقدی بودند. روزی بالای منبر رفت و گفت: من دختری دارم که اکنون وقت شوهر کردن اوست. هر کس خواستار دختر من است، بلند شود و پیشنهاد بدهد. مرد جوانی به نام مرتضی بلند شد و گفت: آقا من زن ندارم و خواستگار دختر شما هستم! شهید مدرس که مرتضی را می‌شناخت و از ایمانش خبر داشت، خواستگاری را قبول کرد و دخترش را به او داد. دیگران اعتراض کردند که آقا! مرتضی کارگر ساده‌ای است، چرا دخترتان را به او می‌دهید؟ شهید مدرس جواب داد: برای من فرق نمی‌کند، او مرد جوانی است و می‌تواند کار کند و زندگی خود و زنش را بچرخاند.
دیگر نکته ذکر شده در این فقره اینکه: سال ۱۲۸۹ شمسی بود و مقطع پس از به انحراف رفتن مشروطه و به همین دلیل، اوضاع کشور به‌هم ریخته و آشوب بود. در آن شرایط شهید آیت‌الله مدرس، وصیتنامه‌ای خطاب به همسر خواهرش ملاحیدر نوشت و ایشان را وصی خود قرار داد. در آن وصیتنامه، اما توجهی ویژه به همسر و دختر کوچکش - که هنوز ازدواج نکرده بود- داشت:
«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم جناب مستطاب آقای ملا حیدر علی کلیه امورات حقیر و حیاً و میتاً واگذار به شماست... اطفال را تربیت نمایید و به مکتب بروند. کمال مواظبت را داشته باشید... وصیت بعد از مردن من این است، خانه ساخته مال سید اسماعیل و خدیجه بیگم، چهار دانگ و دودانگ با یکدیگر بسازند. اگر یکی از آن‌ها ناسازگاری نمود، دیگری قسمت او را به قیمت عادلانه بخرد. شتر خوان و کاروانسرا، مال والده عبدالباقی چهار دانگ و مال عبدالباقی دو دانگ. مال والده‌اش از بابت حق یکصد تومان، نقد اول زمان امکان از بابت حق جهیزیه و خانه به فاطمه بیگم بدهید. اگر زود فراهم آمد، با اطلاع حاج باقر به کسی بدهید، برای معامله شرعیه تا بلوغ. اگر چیز دیگر وقت موت باشد هم به عنوان ارث برند. از آنچه نوشتم تخلف نشود. همه را به خداوند متعال واگذار نمودم. ۱۹ شهر ذی‌الحج الحرام ۱۳۲۸».
البته شهید مدرس چند سال بعد از آن و موقع ازدواج دختر کوچکش فاطمه بیگم، در صفحه اول قرآن مجید سه نصیحت پدرانه و حکمت‌آمیز برای دخترش نوشت و او را با آن قرآن، راهی خانه بخت کرد. آن سه نصیحت این بود:
«ای نور چشمم فاطمه بیگم!
شما را به خداوند سپردم و به شما نصیحت می‌کنم سه مطلب را:
اول نماز خواندن را با قرآن خواندن ترک نکن.
دوم پدر و مادر را دعا کن و سوم در زندگانی خود قناعت کن.» (۵)

شهید شیخ محمد خیابانی و اعتقاد به حضور بانوان در قیام
شیخ محمد خیابانی در آغاز نوجوانی، دست از تجارت و شغل پدری کشید و در ابتدای جوانی، تحصیل علوم حوزوی را در مدرسه طالبیه تبریز آغاز کرد. ابتدا پیشنماز مسجد محله «خیابان» تبریز و بعد‌ها پیشنماز مسجد جامع این شهر شد. شیخ، اما از آنجا که روحیه‌ای ظلم‌ستیز و عدالت‌خواه داشت، با شروع جنبش مشروطه‌خواهی، به صف مجاهدان پیوست و در دور دوم مجلس شورای ملی به نمایندگی مردم تبریز انتخاب شد. سخنرانی‌های آتشین او علیه استبداد داخلی و ارتش اشغالگر روسیه تزاری در مجلس شورای ملی، او را به یک نماینده انقلابی تبدیل کرد. شیخ سر قرارداد ننگین ۱۹۱۹ وثوق الدوله و خیانت او به وطن در تبریز و در فروردین ۱۲۹۹. ش، دست به قیام زد. قیامی که هدفش نجات «وطن» از جور استبداد و استعمار بود.
در آن روزگار عده‌ای به دروغ، تهمت تجزیه‌طلبی به هدف قیامش می‌زدند، در حالیکه خود شیخ، مدام در ارگان مطبوعاتی قیامش، یعنی روزنامه «تجدد» این شایعه را تکذیب می‌کرد. اما استبدادیون به تکذیب‌های او کاری نداشتند و به دنبال به شکست کشاندن قیامش بودند. در نهایت با سرکوب و شهادت شیخ در تاریخ ۲۲ شهریور ۱۲۹۹. ش، قیام شیخ محمد خیابانی به پایان رسید.
حال جالب است که شهید شیخ محمد خیابانی در همان مدت کوتاه قیامش از مسائل بانوان غافل نبود و نسبت به شرایط و عملکرد آن‌ها حساسیت‌هایی را ابراز می‌کرد. او نسبت به رواج مدپرستی و گرایش برخی بانوان به البسه و مدل‌های لباس و مد‌های فرنگی که با فرهنگ اسلامی و ایرانی ناسازگار بود، اعتراض داشت، اما مسئول برطرف کردن این معضل را نیز خود بانوان فرهیخته می‌دانست. شیخ در یک سخنرانی در تاریخ ۱۲ سرطان [تیر]۱۲۹۹. ش، با عنوان «عالم نسوان» که در مجله «تجدد» - ارگان مطبوعاتی قیام شیخ- چاپ شده است، می‌گوید:
«عالم نسوان ما، دارای یک اهمیت بزرگی است. نسوان ما هم جماعتی تشکیل می‌دهند که آن نیز در مقدرات این مملکت سهم و حصه بزرگی را مالک می‌باشند... ما مشاهده می‌کنیم که مدپرستی در میان نسوان، شدت به‌هم رسانیده و در اسراف و خراجی، یک نوع رقابت به خصوص آورده است. ما نمی‌توانیم لاقید مانده و اصلاحات قیام باید در عالم نسوان هم نفوذ پیدا نماید... خیلی خوب می‌شد هرگاه یک عده از خانم‌های دانشمند، در میان خودشان قراری گذاشته، مجلسی ترتیب بدهند و در آن مجلس با البسه معقول و به کلی عاری از تزئینات مفرطانه اسراف‌آمیز، حضور به‌هم رسانیده برای خواهران خودشان، یک سرمشق عبرت تشکیل بدهند...». (۶)
پی‌نوشت‌ها:
۱- دوانی، علی، «مفاخر اسلام»، جلد ۴، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول ۱۳۶۴. ش، صفحات ۹۰، ۹۱، ۹۷ و ۱۰۷،
۲- طوسی، خواجه نصیرالدین، «اخلاق ناصری»، با تصحیح عبدالهادی قضائی، انتشارات بهزاد، چاپ اول ۱۳۸۷. ش، صفحات ۲۹۰ تا ۲۹۲،
۳- امینی، عبدالحسین، «شهیدان راه فضیلت» - زندگینامه ۱۳۰ شهید عالم -، نشر روزبه، چاپ ۱۳۶۳. ش، ص ۵۱۲،
۴- اسلامی، محمدجواد، «شهید رابع» - آیت‌الله محمدباقر اصطهباناتی، عالم مشروعه خواه-، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول ۱۳۸۳. ش، صفحات ۱۸۰ و ۱۹۰،
۵- مدرسی، علی، «مرد روزگاران؛ مدرس شهید، نابغه ملی»، انتشارات هزاران، چاپ دوم ۱۳۷۴. ش، صفحات ۴۶۴، ۴۷۸ و ۴۷۹ و صالحی، نصرالله، «گنجینه خواف- مجموعه درس‌ها و یادداشت‌های روزانه شهید مدرس در تبعید»، انتشارات طهوری، چاپ اول ۱۳۸۵. ش، بخش مقدمه
۶- «شرح احوال و اقدامات شیخ محمدخیابانی»، به قلم چند نفر از دوستان و آشنایان او، برلین چاپخانه ایرانشهر، چاپ ۱۳۰۴. ش، صفحات ۵۷ و ۵۸

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار