سرویس تاریخ جوان آنلاین: مقالي كه در پي ميآيد، زندگي يكي از رجال سياسي دوره پهلوي دوم را روايت و تحليل كرده است. جهانگير تفضلي در زمره آن طيف از كارگزاران حكومت شاه بود كه حياتي پرفراز و نشيب را پشت سر نهاد و خوانش آن دستكم ميتواند هويت طيفي از رجال سياسي پهلويست را شفاف سازد. دكتر يعقوب توكلي نويسنده اين مقال، پيشتر خاطرات تفضلي را نيز تدوين و منتشر ساخته است. اميد آنكه تاريخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفيد و مقبول آيد.
آغاز كار با روزنامهنگاري چپگرايانه
جهانگير تفضلي، فرزند غلامرضاخان مصدقالسطان در سال1293 ش در مشهد متولد شد و تا 22 سالگي(1314)، در اين شهر به تحصيل، كار و خدمت نظام وظيفه مشغول بود. از سال1314 تا1321، در دانشسرايعالي به ادامه تحصيل پرداخت و همزمان به تدريس زبان فرانسه در دبيرستان ايرانشهر مشغول شد. در سال1321 به اتفاق خسرو اقبال و چند نفر ديگر، حزب پيكار را تأسيس كرد و در روزنامه بهار - كه موقتاً ارگان حزب پيكار بود- به نوشتن مقاله پرداخت. سپس روزنامه نبرد كه صاحب امتياز آن خسرو اقبال بود، به جاي روزنامه بهار منتشر و جهانگير تفضلي سردبير آن شد. در سال1321 امتياز نشر روزنامه ايرانما را گرفت كه تا زمان تعطيل شدن آن در دوره خودش، به صورت روزانه يا هفتگي منتشر ميشد. ايرانما روزنامهاي مشهور و پرخواننده بود كه تمايل شديدي به پيشرفت دستههاي چپ نشان ميداد. علاوه بر اين شديداً عليه روحانيت و مذهب و مظاهر آن نظير حجاب بانوان به انتشار مطالبي دست ميزد. در شهريور سال1322، وي با سمت مدير ايرانما، همراه جمع كثيري از امراي ارتش، فئودالها، بازرگانان، روزنامهنگاران، مهندسين راهآهن و قضات، با رأي و تصميم مشترك قواي متفقين، از طرف ارتش انگلستان توقيف شد. (البته ظاهراً اكثر دستگيريها توسط شهرباني انجام گرفته بود). وي در تهران و اراك زنداني شد و پس از مدت هفت ماه، به دستور فرمانده ارتش شوروي در ايران، در شهر رشت به روسها تحويل داده شد. تفضلي پس از آزادي، مجدداً به اداره روزنامه ايرانما پرداخت و گرايشهاي چپگرايانه خود را حفظ كرد و حتي مقالاتي عليه رضاشاه به نگارش درآورد! در جريان حركت جدايي خواهانه سيدجعفر پيشهوري و فرقه دموكرات در آذربايجان و قاضي محمد در كردستان، تفضلي به حمايت جدي از آنان پرداخت و مقالات و گزارشهاي متعددي را در توصيف و حمايت از اين دو حركت جداييخواهانه و تجزيهطلبانه به نگارش درآورد. در سال1324، وي به همراه هيئت عاليرتبه سياسي ايران، به سرپرستي احمد قوامالسلطنه نخستوزير به شوروي رفت و آنجا مورد لطف و محبت روسها قرار گرفت، ولي از همان جا با اجازه از قوامالسلطنه به پاريس رفت و حدود يك سال در فرانسه ماند.
چرخش به سوي دربار در اروپا
وي در اروپا، شديداً دچار چرخش سياسي شد و به حمايت از شاه و دربار پرداخت و پس از يك سال كه به ايران مراجعت كرد (اواخر سال1325)، به عنوان بازرس بانك صنعتي انتخاب شد. در همين دوران بود كه وي به دربار نزديك شد و در حلقه دوستان اشرف پهلوي خواهر همزاد شاه و عبدالحسين هژير درآمد. آنگاه عضو «شوراي تعقل» شد. وظيفه اعضاي هيئت مذكور كه قرار بود سري و محرمانه عمل كنند، عبارت از اين بود كه اوضاع و احوال كشور را بررسي و مراقبت كنند و بدون دخالت در امور اجرايي، به مثابه مغز متفكر يا چشم و چراغ راه نخستوزير آينده باشند و مقرر بود با انتصاب هژير به نخستوزيري، حكومت ثابتي كه لااقل 10سال در ايران دوام بياورد، به وجود آيد و با صميميت و وفاداري كه وي نسبت به سياست انگلستان اظهار مينمود، مسائل اساسي حل و فصل شود. هژير مأموريت داشت تا در كار نفت جنوب و قرارداد نفت1933، تجديد نظر كند و به آن سر و سامان دهد و مقاوله مورد نظر را - كه بعداً گلشاييان تهيه كرد و به قرارداد گس- گلشاييان موسوم شد- تنظيم كند و عوامل تصويب آن را در مجلس فراهم نمايد. هيئت مورد بحث شروع به كار كرد و قرار شد هر هفته، شبهايجمعه جلسات خود را تشكيل و مسائل مطلوب را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار دهند و تصميمهاي اتخاذ شده را توسط اشرف پهلوي به اطلاع شاه برسانند و پس از تأييد، براي اجرا به شخص هژير ابلاغ گردد. در همين هيئت بود كه ترتيب انتخاب اعضاي هيئت دولت هژير، معاونين نخستوزير و ساير مسئولان درجه اول و مهم مملكتي داده ميشد. به اين ترتيب، جهانگير تفضلي در34 سالگي، در حالي معاون نخستوزير (عبدالحسين هژير) شد كه سرپرستي اداره تبليغات و انتشارات و راديو را نيز عهدهدار بود، اما مدت زمان زيادي در اين پست نماند و توسط هژير، مجبور به استعفا شد. بركناري تفضلي از پست معاونت سياسي نخستوزير، حضور وي را در نظارت بر مطبوعات تحكيم كرد. وي در اين پست با وجود آنكه خود اهل مطبوعات و«مطبوعاتچي» بود، ولي با گروه «مطبوعاتيان» آن كرد كه نبايد كند! در جريان نهضت ملي، تلاش كرد تا خود را به آيتالله كاشاني نزديك كند و در سال1331، به عنوان مديرعامل صندوق تعاون بيمه كارگران منصوب شد.
در حلقه مشاوران محرمانه پهلوي دوم
جهانگير تفضلي بعد از كودتاي28 مرداد عليه نهضت ملي شدن صنعت نفت، به طور جديتر به دربار نزديك شد و برحسب آنچه خود وي در خاطراتش آورده است، در كنار چهرههاي معروف متمايل به ديپلماسي امريكا، نظير علي اميني و عبدالله انتظام، در حلقه مشاوران نزديك و محرمانه محمدرضا پهلوي درآمد و در كنار طرفداران ديپلماسي امريكا، به فعاليت پرداخت و در واقع با چرخشي180 درجه، از موضع چپ راديكال به راست افراطي، تغيير جهت داد. به خاطر همين نزديكي و التفات خاص بود كه در دوره هجدهم مجلس شوراي ملي، توسط اسدالله علم و تأييد شاه نماينده مردم زابل شد. مردمي كه به اقرار خود او، نه آنها را ميشناخت و نه حتي جاي پايي براي مهمان شدن داشت! تفضلي با وجود اينكه نماينده مجلس بود، عملاً كار اداره تبليغات و انتشارات و راديو را بر عهده داشت. در نطقهاي نمايندگان مجلس - كه در مخالفت با دولت حسين علاء، فراماسون معروف ايراد ميشد- به حمايت از علاء دست ميبرد و حتي به همين خاطر، مورد اعتراض جمال امامي 4قرار گرفت. جمال امامي طي نطقي در مجلس، به دفاع از عملكرد دولت زاهدي پرداخت و ضمن اعتراض به دولت علاء - كه نطق مخالفان زاهدي را از راديو پخش ميكند، ولي نطق موافقين را پخش نميكند- گفت: «يكي از نمايندگان طرفدار دولت كه سابقه مشعشع و درخشاني دارد، رفته است در راديو و در نطق نمايندگان دست برده و تحريف كرده است!» افراط تفضلي در حمايت از علاء و سانسور اظهارات نمايندگان، به حدي بود كه نورالدين اماميخوئي، وي را «سانسورچي» نطق نمايندگان معرفي ميكند! از طرف ديگر، اهميت وي در سياستها و دولت امريكايي حسين علاء، به قدري بود كه مهدي ميراشرفي عامل معروف انگليس و از عوامل عمده كودتاي28 مرداد، طي نطقي در مجلس گفت: «او همان راهي را ميرود كه مظفر فيروز [در حكومت قوامالسلطنه] و حسين فاطمي [در حكومت دكتر مصدق] رفتهاند!» جهانگير تفضلي در همراهي و مساعدت به فرمانداري نظامي و سپهبد تيمور بختيار در راه سانسور مطبوعات، اقدامات قابل توجهي انجام داده است. او بود كه به عنوان يك مطبوعاتچي و نويسنده، چگونگي مبارزه با مطبوعات و جرايد را به بختيار تفهيم كرد. وي علاوه بر اين وظيفه، از طرف محمدرضا پهلوي در جهت جلب نظر مخالفان دولت يا قرارداد كنسرسيوم، اقدام ميكرد. در اين مورد حسين مكي در خاطرات سياسي خود چنين مينويسد: «جهانگير تفضلي - كه سمت نمايندگي دوره 18 را داشت و مدير روزنامه سياسي ايرانما بود- روزي به دربندسر آمد و عقيده مرا درباره قرارداد كنسرسيوم جويا شد و من همان توضيحاتي را كه براي دكتر شاهكار داده بودم، براي ايشان نيز بيان كردم و از مشاراليه سؤال كردم: آيا قصد مخالفت داري؟ گفت: نه! گفتم: پس براي چه ميخواهي نظر مرا بداني؟ گفت: محرمانه بگويم، حقيقت اين است كه شاه از من خواسته، نظر تو را بپرسم و به اطلاع او برسانم! گفتم: به شاه بگوييد كه دخالت شما در اين كار، باعث نارضايتي مردم و بدنامي شما خواهد بود!»
در كسوت سرپرست محصلين ايراني در خارج از كشور، براي جذب دانشجويان مخالف!
در سال1334، جهانگير تفضلي به سرپرستي محصلين ايراني در اروپا منصوب گرديد تا بتواند دانشجويان ايراني خارج كشور را بر سر مهر آورد! انتصاب جهانگير تفضلي با حمايت اسدالله علم و البته با توجه به روابط گسترده وي با دربار و شخص شاه بوده است، اما در واقع گامي در راه حمايت و تقويت باند اسدالله علم تلقي شد. احمد علي مورخ الدوله سپهر، در نوشتاري و در مقام بيان علل نارضايتيهاي عمومي، پارهاي از دلايل و موارد را ذكر و از تفضلي به زشتي ياد ميكند! وي در مقالهاي خطاب به محمدرضا پهلوي، چنين مينويسد: «اكنون علل عدم رضايت را يكايك برميشمارم،... مردم ناراضي هستند از اينكه دولت در نصب مأمورين تبعيض روا ميدارد و ترجيح بلا مرجح را جايز ميشمارد، اراذل را بر افاضل برتري ميدهد، كساني را كه از جهل پر و از دانش تهي و به منكرات و مناهي آلوده هستند، به مسند امارات و حكومت مينشاند... مردم ناراضي هستند از اينكه افسد ناس به مشاغل بزرگ برگزيده ميشوند، فلان جاسوس بدنام، با سابقه ننگين و اخلاق نكوهيده، به سرپرستي دانشجويان بلاد خارج منصوب ميگردد تا مبالغ گزاف ارز خارجي را در كنار يار گلعذار، به مصرف عيش و عشرت خود برساند و بر نارضايتي و عصبانيت محصلين ايراني بيفزايد و ملالتها پديد آورد.»
شگرد تفضلي در مواجهه با دانشجويان مخالف شاه
جهانگير تفضلي در اروپا وقتي با فعاليتهاي انجمنهاي دانشجويي روبهرو شد، با استفاده از عوامل ساواك، براي مقابله با اتحاديه دانشجويان ايراني، دست به كار شد و كلوب دانشجويان را تشكيل داد. اين كلوب كه مجهز به انواع وسايل تفريح، سرگرمي و عياشي بود، به زودي تبديل به مركز توطئه عليه انجمن دانشجويان شد. اما تفضلي براي مبارزه با دانشجويان، دست به شگردهاي ديگري نيز زد و آن تقويت حزبتوده، در مقابل فعاليتهاي گروههاي دانشجويي عليه رژيم پهلوي بود. از جمله فعاليتهاي ديگري كه تفضلي در دوران مأموريت در مقام سرپرستي امور دانشجويان صورت داد، همكاري با پليس آلمان و فرانسه عليه فعاليت دانشجويان بود. وي با همكاري پليس فرانسه، جشن نوروز دانشجويان ايراني را در آخرين ساعات روزي كه قرار بود برگزار شود، تعطيل كرد و نيز با كمك و به وسيله علياصغر حريري، امتياز مجله نامهپارسي را كه ناشر افكار دانشجويان ايراني در اروپا بود، لغو كرد. وسعت كارهاي نامطلوب و نارضايتي از اعمال جهانگير تفضلي در اروپا به حدي بود كه حتي ياران قديمي وي نظير حسين علاء وزير دربار شاهنشاهي نيز از آن منزجر و طي نامهاي رسمي بركناري تفضلي از مقام سرپرستي را از شاه خواستار شد: «يادداشت عرض چاكر حسين علاء به پيشگاه مبارك، به تاريخ 17 شهريور1339. فكري براي سرپرستي و هدايت دانشجويان شود. محصلين براي تفضلي - كه بيشتر در فكر راحتي و خوشي خودش است، - احترام و حرفشنوي قائل نيستند. پول زياد در اختيار او گذاشته شده است و به مصرف صحيح نميرسد. همه جا دانشجويان ناراحت و ناراضي هستند. الامر، امر اقدس همايوني مطاع مطاع مطاع. چاكر: حسين علاء.»
در كابينه امير اسدالله علم
ظاهراً يادداشت فوق آمده كه شاه در پارهاي از بندهاي آن دستوراتي داده بود، كار خود را كرد و جهانگير تفضلي را از اروپا به تهران آورد، ولي پس از مدتي او به نمايندگي ايران در يونسكو منصوب شد! در سال1341 و با تشكيل دولت امير اسدالله علم، جهانگير تفضلي مجدداً وارد عرصه فعاليتهاي سياسي در كشور شد. وي در كابينه دوم اسدالله علم در30 بهمن 1341 با سمت وزير مشاور و سرپرست اداره تبليغات و انتشارات و راديو وارد كابينه علم شد. در اين دوره، سياست رژيم پهلوي براساس رهنمودهاي دولت امريكا بر اين اصل استوار بود كه مخالفين سابق و پارهاي از عناصر روشنفكر را جذب دستگاه حكومت كند و اين روندي بود كه از زمان دولت علي اميني آغاز شده بود. جذب عناصري چون: نورالدين الموتي عضو گروه پنجاه و سه نفر - كه در زمان رضاخان دستگير و محاكمه و زنداني شده بود- از گونه اين فعاليتهاست. اسدالله علم كه در اتخاذ اين شيوه و در به كارگيري عناصر و افراد به خدمت خويش، بسيار ورزيده بود توانست عناصري چون: دكتر پرويز ناتلخانلري، دكتر محمد باهري، رسول پرويزي و... را به همكاري دعوت كند. در اين مورد عبدالرحمن فرامرزي(برابر سند ساواك) چنين توضيح ميدهد: «سناتور شدن دكتر خانلري موضوع سادهاي نيست، زيرا دكتر خانلري حتي در خواب هم معاونت وزارتخانهاي را براي خود امكانپذير نميدانست و اين موضوع در روحيه استادان دانشگاه و جلب توجه آنان به سوي آقاي علم، بسيار مؤثر بوده است... .» در اين دوره كار سانسور مطبوعات، به اداره كل انتشارات و راديو (و بعداً به وزارت اطلاعات و جهانگردي تبديل شد) محول گرديد و جهانگير تفضلي به عنوان يك روزنامهنويس قديمي، حلقه سانسور را بر گردن مطبوعات محكمتر كرد! در زمان وزارت جهانگير تفضلي، شاه در يكي از مراسم سلام عيد [1342]، بعد از عبور از صف مديران جرايد، خطاب به علم ميگويد: «اين صف خيلي طويل شده است!» ظاهراً بعد از مراسم سلام، جهانگير تفضلي ضمن تأييد فرمايشات ملوكانه، اجازه كوتاه كردن صف مديران جرايد را دريافت ميكند و بدون هيچ گونه مجوز قانوني، به چاپخانهها دستور ميدهد از چاپ بيش از 50 روزنامه و مجله خودداري نمايند!
روياروي نهضت اسلامي و رهبري آن
وظايف تفضلي اما تنها سانسور مطبوعات نبود، بلكه وي در يكي از حساسترين مقاطع تاريخ معاصر، يعني اواخر سال1341 و اوايل سال1342 - كه قيام حضرت امام خميني(ره) عليه رژيم پهلوي اوج خود را ميگذرانيد- به طور جدي وارد مبارزه عليه روحانيت و مردم شد. اصلاحات امريكايي شاه در جريان انقلاب سفيد، با دستور مشخص و برنامه سازمان يافته امريكاييها و دولت جان اف كندي در ايران در حال اجرا بود و به طور طبيعي مدرنيزاسيون به شيوه امريكايي، بنيانهاي ديني جامعه ايران را متزلزل ميكرد. يكي از اصول اساسي مدرنيزاسيون غربي، سكولاريزه كردن جوامع است كه دولتهاي علي اميني و اسدالله علم به تدريج آن را به اجرا درميآوردند. از طرفي اين امر در راستاي تأمين منافع سرمايهداري جهاني بود و نتيجهاي جز رشد روحيه مصرفگرايي، ايجاد زمينه مصرف كالاهاي غربي و ريشهدار شدن پايههاي سلطه در ايران، براي ملت نداشت. بر همين اساس تعارض بين مردم و روحانيت به رهبري امام خميني(ره) و مراجع از يكسو و امريكا و اسرائيل و شاه و دولت علم از سوي ديگر، به طور جدي آغاز شد. در اين ميان نقش جهانگير تفضلي بسيار قابل توجه است. وي به عنوان يك روشنفكر، نويسنده و تبليغاتچي - كه خود را در اختيار رژيم قرار داده بود و در رأس اداره كل تبليغات و راديو قرار داشت- عملاً به بلندگوي امريكا، اسرائيل، شاه و دولت عليه مردم و روحانيت و منافع ملي ايران تبديل شد. وي در جريان سفر معروف شاه به قم در4 بهمن1341، او را همراهي ميكرد. وي سخنراني معروف و تاريخي شاه در آن سفر را از قبل نوشته و تنظيم كرده بود. تفضلي در اين سخنراني از زبان شاه، زشتترين، ركيكترين و ناجوانمردانهترين توهينها را به روحانيت روا داشت. آنها را به ارتجاع سياه تشبيه كرد و خطر آنها را از ارتجاع سرخ بيشتر دانست و روحانيون را به كرمهايي تشبيه كرد كه در لجنزار ميلولند! اين سخنراني به قدري زننده بود كه علاوه بر عكسالعمل شديد امام خميني، روحانيت و مردم و استفاده متقابل از توهين شاه، باعث شد حتي مسئولان خبري رژيم نظير نصرتالله معينيان، مجبور شدند بخشي از سخنان شاه را سانسور كنند! سخناني كه به قول احسان نراقي مشاور برجسته شاه، آغاز انقلاب و شمارش معكوس عمر رژيم پهلوي بوده است! در پي سخنراني حضرت امام خميني در عصر عاشورا، رژيم پهلوي در نيمه شب15 خرداد ايشان را دستگير كرد و از قم به تهران آورد و زنداني كرد. در پي آن مردم مسلمان ايران در اعتراض به دستگيري حضرت امام، قيام خونين 15 خرداد 1342 را رقم زدند كه به خاطر درگيري شديد با مأموران نظامي و گستردگي تظاهرات، رژيم پهلوي را با خطر سقوط جدي مواجه ساخت! در اين بخش از مقال، لازم است به موجب اسناد، به نقش تفضلي در كشتارهاي مردمي اشاره رود، نقشي كه خود از بيان آن گريزان بوده و ذكري به ميان نياورده و تجديد خاطره آن نيز برايش زجرآور و كشنده به نظر ميآمده است. مروري بر صورت مذاكرات هيئت دولت به رياست اسدالله علم در روزهاي15، 18 و20 خرداد 1342، نشان ميدهد كه چگونه روشنفكران قلم به دست و به اصطلاح آزاديخواه، عليه ملت خويش شمشير از نيام كشيدهاند و بيش از نظاميان و عناصر امنيتي، بركشتار مردم بيگناه تأكيد و اصرار دارند! جالب اينجاست كه جهانگير تفضلي، پرويز ناتلخانلري و دكتر محمد باهري به عنوان نمايندگان جامعه روشنفكر، بيش از نظاميان و سياسيون پرشورترين هوادار كشتار وسيع و حكومت نظامي هستند كه اين امر بسيار تعجبانگيز و حيرتآور است!
و سرانجام پايان يك رجل پهلويست!
بعد از واقعه 15خرداد، جهانگير تفضلي در18/3/1342، از پست سرپرستي انتشارات و راديو بركنار شد و در سمت وزير مشاور باقي ماند، اما در پست وزارت هم مدت چنداني باقي نماند و از پست وزارت مشاور نيز كنار رفت! پس از آن جهانگير تفضلي، ديگر به پستهاي وزارتي نرسيد، تا اينكه در سال1343 به سمت سفير ايران در يونسكو انتخاب شد و چند بار نيز به سفارت ايران در كشورهاي مختلف فرستاده شد. وي در سال47- 1346 در الجزاير و در سالهاي 1348 تا1349 در افغانستان، سمت سفارت ايران را بر عهده داشت. از جهانگير تفضلي، چند اثر ادبي باقي مانده است كه بيشتر به قصههاي عاشقانه علي دشتي شباهت دارد. از جمله آنها هايده1320 و بر روي شنهاي ساحل1340 است! مجموعه شعرهاي وي در سال1367 و ديوان او كه شامل مجموعه اشعارش است و به مناسبتهاي مختلف سروده است، با عنوان زهره منتشر شد!
از نكات قابل توجه در زندگي جهانگير تفضلي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، اين بود كه وي به علت حضور در اقدامات و تبليغات عليه نهضت اسلامي مردم ايران، شديداً دچار عذاب وجدان شده بود كه اين عذاب وجدان، با انتشار مجموعه كتاب كوچك اسناد مذاكرات هيئت دولت، با شرمساري نيز ضميمه گرديد! اين امر سبب شده بود كه وي بارها عليه خود، دست به اقداماتي بزند تا خود را از اين عذاب وجدان خلاص نمايد! در نهايت تقدير او اين بود كه در 29 آذر 1369، با اقدام مكرر به خودكشي، خود را تسليم مرگ نمايد و پرونده زندگياش بسته شود!