کد خبر: 1305015
تاریخ انتشار: ۱۰ تير ۱۴۰۴ - ۰۴:۲۰
چهارگانه‌ای در باب زیست فکری و اجتماعی دکتر علی شریعتی
وصیتنامه‌ای که مجال تحقق نیافت دکتر شریعتی به فاصله کوتاهی پیش از ترک ایران در پایان جلسه‌ای در منزل حسین مهدیان، وصیتنامه خود را به استاد محمدرضا حکیمی تحویل داد. او در این متن به حکیمی وکالت داده بود موارد لازم به اصلاح در آثارش را مورد تصحیح قرار دهد. این اقدام، نقطه عطفی در زندگی فکری و اجتماعی شریعتی قلمداد می‌شود و در خور استنتاجات فراوان است. با این همه این وصیت او نهایتاً عملی نشد
سمانه صادقی

جوان آنلاین: سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی در حالی فرا می‌رسد که بسا ثناخوانان و مدیحه سرایان دیرپا و حرفه‌ای او به دشمنانش مبدل شده‌اند! در اطراف او دیگر نمی‌توان از غبار تملق سراغ گرفت و دقیقاً به همین دلیل، بازنمایی چهره واقعی وی از هر زمان مقدورتر است. در مقال پی آمده و با استناد به چهار روایت، سعی شده است تا به خوانش واقعی او کمک شود. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 

۱) شهید آیت‌الله صدر و گرایش دکتر شریعتی به مارکسیسم

در دوره فعالیت فرهنگی و تبلیغی دکتر علی شریعتی، علما و مراجع تقلید فراوانی به اظهارنظر در باره آورده‌های وی پرداختند. در این میان یکی از گویا‌ترین آرا، متعلق به شهید آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدباقر صدر بود که از قضا بازتاب چندانی نیافت! وی در باره خطایا و محاسن شریعتی، طی نامه‌ای به یکی از شاگردان خویش آورده است:

«اما از جنبه نظری باید بدانید که بهترین راه برای قانع کردن من درباره گمراهی این شخص، این است که به‌طور مشخص و معین به بخش‌هایی از سخنان و کتاب‌های او استناد و دقیقاً کتاب و صفحه را هم مشخص کنید. عجیب است که تاکنون هیچ‌کس در این‌باره برای من این کار را نکرده است. سید محمدعلی از سید ضیاءالدین نقل کرده که عبارات بسیاری در کتاب‌ها و نوشته‌های او وجود دارد که او را محکوم می‌کند، اما این عبارات را مشخص نکرده است، با اینکه مشخص کردن این عبارات، کوتاه‌ترین و روشن‌ترین راه برای رسیدن به دیدگاهی واقعی درباره اوست. چون تعداد زیادی از تألیفات چاپ‌شده او را برایم می‌فرستند، از بسیاری از نوشته‌هایش آگاهم. آن‌قدری که من خواندم، انحرافی فکری در آثار او یافتم که عبارت است از اثرپذیری از اندیشه مارکسیسم و دیالکتیک و تلاش برای تبیین مفاهیم دین در چارچوب این اندیشه. این انحراف به‌خودی‌خود خطرناک است و من نیز در پاسخ نکاتی که نوشته بود، در توضیح اینکه تقسیم مسلمانان به شیعه و سنی در صدر اسلام بر اساس رویکرد طبقاتی نبوده، این اندیشه را نقد کردم. البته این انحراف می‌تواند ناشی از این باشد که او واقعاً از دیالکتیک اثر پذیرفته یا ناشی از این باشد که او صرفاً در ادبیاتش از این اندیشه استفاده می‌کند، زیرا این اندیشه را نوترین و نزدیک‌ترین اندیشه به روح جوانان می‌داند. همچنین می‌تواند ناشی از پیچیدگی و چندلایگی گفتارش باشد و او چیزی غیر از آنچه از ظاهر سخنش برمی‌آید را در نظر داشته باشد. در مواضعش درباره امام امیرالمؤمنین (ع) و دشمنان آن حضرت نیز تناقضی نیافتم. البته همان‌طور که در پاسخ هم شرح دادم، او در ارزیابی صحابه پیامبر خطایی دارد، ولی این ارزیابی اگرچه خطاست، هرگز با تقدیس مطلقی که او نسبت به امیرالمؤمنین (ع) دارد، در تعارض نیست. درهرحال فرزندم! روزگارانی که بر این پدرت گذشته و آنچه من با چشمم دیدم و با گوشم شنیدم و جنجال‌ها و حرف‌هایی که درباره من گفته شد و حتی به‌سنی‌گری نیز متهم شدم، درحالی‌که خودم از همه مخلوقات خداوند به اینکه دورترین مخلوق خداوند از این اتهام هستم و تشیع همانند خون در رگ‌هایم جاری است، آگاه‌ترم، باعث شده که درون من حالت سرسختی و مقاومت در برابر پذیرفتن چنین چیز‌هایی درباره دیگران پدید آید و چنین چیز‌هایی را مگر با کندی و با استناد به متون بسیار قطعی نمی‌پذیرم....» 

۲) شب تبادل وصیتنامه از شریعتی به حکیمی

دکتر شریعتی به فاصله کوتاهی پیش از ترک ایران در پایان جلسه‌ای در منزل حسین مهدیان، وصیتنامه خود را به استاد محمدرضا حکیمی تحویل داد. او در این متن به حکیمی وکالت داده بود موارد لازم به اصلاح در آثارش را مورد تصحیح قرار دهد. این اقدام، نقطه عطفی در زندگی فکری و اجتماعی شریعتی قلمداد می‌شود و در خور استنتاجات فراوان است. حسین مهدیان در بازگویی خاطرات آن دیدار، موارد ذیل را به تاریخ سپرده است:

«آن شب بحث‌های مختلفی پیرامون مباحث سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی انجام شد که متأسفانه جزئیات آن در ذهنم نمانده است. خاطره‌ای که از آن شب در ذهنم مانده، غیر از تسلیم وصیتنامه از جانب دکتر به آقای حکیمی، این بود که بعد از رفتن میهمان ما، پسرم در یکی از جاسیگاری‌ها، ۷۳ فیلتر سیگار پیدا کرد و این به نوعی مرا نسبت به سلامتی دکتر بسیار نگران کرد. در هر حال، در وقت خداحافظی در آن جلسه، با اینکه دکتر شریعتی از اینکه آقای حکیمی آن شب برای دیدنشان به منزل ما می‌آیند، اطلاع نداشت، پاکتی حاضر و آماده را که در جیبشان داشتند به آقای حکیمی دادند. بعد آقای حکیمی ضمن اینکه از این کار دکتر که بدون اطلاع قبلی و مقدمه انجام داده بود، شگفت زده شد و گفت: این وصیتنامه دکتر بوده است. در اینجا باید به تواضع خاص دکتر شریعتی اشاره کرد که ایشان در عین حال که این همه طرفدار در جامعه داشت و آثارش مورد قبول واقع شده بود، باز گفتارش را وحی منزل نمی‌پنداشت و آخر سر - که به نوعی با خدای خویش خلوت کرده بود- به این نتیجه رسید که ممکن است در میان آنچه گفته است، چیز‌هایی به ضرر دین و جامعه باشد یا به مصلحت روحانیت نباشد. با اعتقاد به آقای حکیمی، این وظیفه را به ایشان سپرد که آثارش را تصحیح کند. ارزش این وصیت به آن است که ما متوجه اخلاص شریعتی در کار و مسئولیتی که بر دوش خویش احساس می‌کرد، می‌شویم. مرحوم شریعتی با آقای حکیمی دارای سوابق دوستی بودند. مضاف بر اینکه با فکر و اندیشه و شخصیت هم نیز به طور کامل آشنا بودند. جلسات خصوصی و غیر خصوصی میان خود داشتند. ویژگی‌های محمدرضا حکیمی برای دکتر شریعتی، قابل توجه و مهم بود و به نوعی با آثار و افکار او هم افق بود. آقای حکیمی نیز بر حسب این وصیتنامه هم احساس وظیفه و تکلیف شرعی داشت و هم احساس مسئولیت اجتماعی، چراکه بعد از انقلاب، دامنه بحث‌ها پیرامون شریعتی و اختلافات درباره او بالا کشیده بود. ایشان برای انجام این وظیفه، مکانی را در طبقه بالای دفتر نشر فرهنگ اسلامی - که آن زمان در خیابان فردوسی بود- به این کار اختصاص داد. آنجا تمام آثار دکتر جمع‌آوری شد و چند تن از دوستان خود از جمله آقای قدسی را - که از شاعران آن روزگار بودند- برای این کار در آن دفتر گرد آوردند. حدود یک هفته الی ۱۵ روز نیز به این کار مشغول شدند، اما شرایطی باعث توقف کار و مأیوس شدن ایشان شد. اینکه بسیاری از آثار شریعتی توسط بعضی افراد سودجو و آنهایی که به تجارت فرهنگ فکر می‌کردند، در جامعه با تیراژ‌های ۵۰ و ۱۰۰ هزار نسخه پخش شد، از عامل‌های اصلی توقف این جریان بازبینی شد. با توجه به اینکه بررسی و بازبینی آثار ابتدایی آثار، حدود یک سال زمان می‌برد و این با توجه به پخش بالای آثار به همان صورت اولیه در بازار، بیهوده می‌نمود....» 

۳) انقلاب شد و امکان تصحیح آثار شریعتی پیش نیامد

در فراز پیشین این مقال، در باره علل عدم تحقق وصیت شریعتی اشاراتی رفت. اینک کلام زنده‌یاد استاد محمدرضا حکیمی را مورد بازخوانی قرار می‌دهیم که آغاز و انجام فرایند تصحیح آثار شریعتی و نهایتاً علل عدم تحقق وصیت او را مورد اشارت قرار داده است:

«چند ماه پس از فوت دکتر شریعتی، بنده خواستم دوستانی گرد هم آیند و درباره تصحیح و تنقیح آثار دکتر، مشاوره‌ای شود و کاری انجام یابد و به وصیتنامه عمل گردد. روزی به عیادت مرحوم مغفور حاج‌محمد همایون بانی حسینیه ارشاد - که مردی معتقد، روشن و زمان آگاه و نیکوکار و متواضع بود- به منزل ایشان در عشرت آباد رفتم و قرار چنین مجلسی گذاشته شد. سپس با کمک جناب آقای میناچی، این بزرگواران برای ناهار در منزل مرحوم همایون دعوت شدند. آقایان شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، آیت‌الله موسوی اردبیلی و استاد شریعتی و برخی دیگر از دوستان. چون استاد محمدتقی شریعتی از مشهد دعوت شده بودند، رفتند و ایشان را از فرودگاه آوردند و تا شروع به صرف ناهار رسیدند. پس از ناهار، بحث کار روی آثار دکتر شروع و گفت‌وگویی شد. ابتدا محلی و دفتری برای این کار در نظر گرفتند. شهید باهنر - که از ارکان دفتر نشر فرهنگ اسلامی و از همکاران نزدیک مرحوم حجت‌الاسلام سیدرضا برقعی (مدیر دفتر نشر فرهنگ اسلامی) بود- گفت در محل دفتر نشر (خیابان فردوسی، مقابل فروشگاه شهر و روستا) جا داریم و یک اتاق از طبقه دوم را به این کار اختصاص می‌دهیم. همانجا جناب آقای قدسی طوسی ادیب و شاعر انقلابی و مبارز - که تشریف داشتند- قرار شد در محل مذکور، هر روزه (با تعیین حقوق) حاضر شوند و مقدمات کار را آماده کنند. در آن مجلس گفتم من دوست دارم وقتی پس از تصحیح قرار شد کتاب‌های دکتر منتشر شود، به جز نام حقیر (به عنوان وصئ شرعی)، نام جناب آقای مطهری و جناب آقای بهشتی هم روی جلد کتاب‌ها باشد. آقای مطهری گفتند پس ما باید کتاب‌ها را به دقت بخوانیم. گفتم بخوانید. گفتند باشد، می‌خوانیم و نظرات خود را به وسیله نامه برای شما به نشانی دفتر می‌فرستیم. گفتم بسیار خب، من هم همه نظرات حضرتعالی را به دقت اعمال می‌کنم و سپس برای خودتان می‌فرستم و با تأیید شما و جناب آقای بهشتی، آثار ایشان را به چاپ می‌رسانیم که دیگر نه ساواک بتواند فتنه‌انگیزی و اختلاف آفرینی کند و نه دیگران. قرار بر این شد و مرحوم قدسی هم در تهران ماند و در آن دفتر مشغول کار شد. سپس مسائلی و گرفتاری‌هایی پیش آمد که کار پیشرفت نکرد. بنده هم سخت گرفتار بودم و توان رسیدگی به کار‌های انجام شده را نداشتم. بعد از آن فوت (یا شهادت) مرحوم آیت‌الله حاج آقا مصطفی خمینی (ره) پیش آمد و شدت انقلاب شروع شد و اقدامات میدانی پیش آمد و متأسفانه کار‌های لازم فرهنگی به تعویق افتاد. اینجانب اینجا یاد می‌کنم که در کتاب عقل سرخ (صفحات ۴۱۵ تا ۴۵۶)، مقاله‌ای نوشته‌ام درباره تصحیح آثار دکتر شریعتی زیر عنوان: روحی که همواره در میان ماست. برای کسانی که به آثار ایشان علاقه‌مندند یا درباره تصحیح و تنقیح آنها فکر می‌کنند، خواندن این مقاله مفید است. اینکه گفتم کار‌های میدانی جای کار‌های فرهنگی را گرفت و عرصه را بر آنها تنگ کرد با کمال تأسف و با همه درد و دریغ، باید بگویم در جریان‌های حاد انقلاب به کار‌های میدانی پرداخته شد و شهدا شهید شدند و تأثیر خود را گذاشتند و پرواز کردند و این لازمه انقلاب بود، اما کار‌هایی بسیار لازم‌تر، یعنی کار‌های فرهنگی و فرهنگ‌سازی بر زمین ماند که تا امروز هم بر زمین مانده است! از این رو اقدامات انقلابی نتیجه‌ای که باید می‌داد، نداد و با حضور و دخالت قارون‌ها و تقرب آنان نزد مقامات، نتیجه معکوس داد و اگرچه طاغوت سیاسی (فرعون) ساقط شد، کار به دست طاغوتانی بدتر- طاغوتان اقتصادی (قارون‌ها) - افتاد و دیدیم که از میان آنان، اختلاسگران و سارقان و نفوذیان بزرگ سر برآوردند... و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!..» 

۴) بزرگداشت شریعتی همراه با نقد آثار و اندیشه‌هایش باشد

نگاه امام خمینی به کارنامه و آثار دکتر شریعتی، همواره یکی از موضوعات و مدخل‌های مهم به شناخت وی بوده است. رهبر انقلاب همواره از نقض و ابرام نامبرده پرهیز داشت، اما با این همه اسناد و خاطراتی در دست است که نشان می‌دهد ایشان جنبه‌های مثبت و منفی او را با هم می‌دیده‌اند و در معرفی و تجلیل از وی نیز توجه به این مهم را ضروری می‌شمردند. حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسین موسوی تبریزی در کتاب خاطرات خویش در این باره به روایت ماجرایی تاریخی پرداخته است:

«اوایل پیروزی انقلاب و زمانی که امام تازه به قم آمده بود و من از طرف ایشان مسئول تأسیس دفتر تبلیغات و اداره آن شده بودم، همین طور که کم‌کم به خرداد ماه و سالروز رحلت دکتر نزدیک می‌شدیم، هر روز تعدادی از طلاب جوان و دانشجویان و دانش‌آموزان دبیرستانی به ما مراجعه می‌کردند و تقاضا داشتند برای دکتر، مراسم سالگرد بگیرند و از آنجایی که این اولین مراسم سالگردی بود که بعد از پیروزی انقلاب برای مرحوم دکتر شریعتی گرفته می‌شد، از حساسیت و اهمیت خاصی نیز برای دوستداران و هوادارانش برخوردار بود و این در حالی بود که در جبهه مخالفان دکتر نیز حساسیت زیادی وجود داشت. به همین دلیل یک روز آقای شرعی در حالی که خیلی مضطرب و نگران به نظر می‌رسید، پیش من آمد و گفت به دلیل حساسیتی که عده‌ای از علما و بیوت مراجع به خصوص بیت آیت‌الله گلپایگانی نسبت به دکتر شریعتی دارند، شما نباید برای او مراسم سالگرد بر پا کنید، چون اینها مخالفت خواهند کرد و این مخالفت‌ها به بروز مشکلاتی در سطح قم خواهد انجامید. من در جواب ایشان گفتم من باید از حضرت امام کسب تکلیف کنم، ایشان هر چه فرمود، ما همان طور عمل می‌کنیم. به همین دلیل من یک روز خدمت امام رسیدم و جو موجود در این زمینه را تا حدودی برای ایشان تشریح کردم و گفتم با این وضع که یک عده خواهان برگزاری مراسم و عده دیگری مخالف بر پایی آن هستند، نظر حضرتعالی چیست؟ ایشان فرمود شما برای دکتر سالگرد بگیرید، منتها کسی را برای سخنرانی دعوت کنید که با افکار و اندیشه‌های ایشان به خوبی آشنا باشد و نسبت به اشکالات و انتقادات وارد بر دکتر نیز آگاهی کافی داشته باشد تا ضمن تبیین آن اندیشه‌ها به نقد و ارزیابی آنها هم بپردازد و تنها به تعریف و تمجید اکتفا نکند. من عرض کردم آیا شما شخص خاصی را مد نظر دارید؟ ایشان فرمود به نظر من آقای بنی‌صدر برای این کار مناسب است، از او دعوت کنید، منتها قبل از سخنرانی من می‌خواهم چند دقیقه‌ای او را ببینم. من از محضر امام مرخص شدم و ترتیب مراسم را دادم و اطلاعیه‌ای هم در این مورد منتشر کردم و به بنی صدر هم که آن موقع در شورای انقلاب عضویت داشت، تلفن و برای سخنرانی دعوتش کردم که پذیرفت و در موعد مقرر به قم آمد و من طبق سفارش حضرت امام ابتدا بنی صدر را خدمت ایشان بردم و حضرت امام به طور خصوصی حدود ۲۰ دقیقه با او صحبت کرد. در این مدت من در اتاق دیگری منتظر نشسته بودم تا اینکه ملاقات تمام شد و من همراه بنی صدر به طرف حرم مطهر حضرت معصومه (س) که محل برگزاری مراسم بود، حرکت کردیم. موقعی که به حرم رسیدیم، دیدم صحن بزرگ حرم و خیابان‌های اطراف، مملو از جمعیت است و همه آماده استماع سخنان بنی صدر هستند. بنی‌صدر هم در جایگاهی که در ایوان بزرگ حرم به این منظور مهیا شده بود، قرار گرفت و شروع به سخنرانی کرد که انصافاً سخنرانی خوبی از آب در آمد، یعنی هم از مبارزات و خدمات مرحوم دکتر شریعتی تجلیل و تقدیر کرد و هم اشکالات اساسی و مهمی که بر مطالب و نظریات دکتر وارد بود و در لابه‌لای کتاب‌هایش وجود داشت را مطرح کرد. این سخنرانی به قدری جالب و سنجیده بود که هم طرفداران دکتر و هم مخالفان وی با رضایت کامل و بدون ایجاد مشکل خاصی مجلس را ترک کردند و افرادی مثل آقای شرعی هم که خیلی نگران بودند، از اینکه این مجلس به این خوبی تمام شد، خیلی خوشحال و راضی به نظر می‌رسیدند....» 

کلام آخر

دکتر علی شریعتی در فرایند نهضت اسلامی، دارای نقشی نمایان است. شوربختانه این کارکرد در کشاکش موافقت‌ها و مخالفت‌های افراطی به درستی مورد بازخوانی قرار نگرفته است. به نظر می‌رسد که پنجمین دهه از انقلاب اسلامی که در آن کمتر می‌توان از افراط‌های گذشته سراغ گرفت، فرصتی مناسب برای پرداختن به این موضوع است.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار