کد خبر: 1305016
تاریخ انتشار: ۱۰ تير ۱۴۰۴ - ۰۳:۲۰
نظر و گذری بر «خاطرات دکتر علی آقامحمدی»
«تازیانه‌های سلوک» در سالیان مبارزه اثری که هم اینک در معرفی آن سخن می‌رود، همانگونه که از پیشانی آن هویداست
شاهد توحیدی

جوان آنلاین: اثری که هم اینک در معرفی آن سخن می‌رود، همانگونه که از پیشانی آن هویداست، خاطرات دکتر علی آقا محمدی از مبارزان انقلاب اسلامی را دربردارد. این مجموعه به دست حمید حسام تدوین شده و انتشارات شهید کاظمی به انتشار آن همت گمارده است. تارنمای ناشر در بازنمایی محتوای کتاب، نکات پی آمده را از نظر دور نداشته است: «خاطرات دکترعلی آقامحمدی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و متولد ۱۳۳۰ در همدان از سال‌های استبداد ستمشاهی تا پیروزی انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس سخن می‌گوید. این اثر شناسنامه نسل سربلندی است که پای منبر وعظ و روضه امام حسین (ع) متولد می‌شوند و ردپای خونین‌شان از راهرو‌ها و سلول‌های کمیته مشترک ضدخرابکاری تا کف خیابان‌ها می‌رسد و طوفان به‌پا می‌کنند. حمید حسام نویسنده نام آشنا که بیشتر او را با کتاب‌های خاطرات شهدا (آب هرگز نمی‌میرد، خداحافظ سالار، وقتی مهتاب گم شد) می‌شناسیم، این بار قلمش برای مردی به نگارش در آمده که او را به عنوان یک رجل سیاسی، یک سیاستمدار و یا اقتصاد‌دان می‌شناسند. وی در خصوص نگارش اثر جدیدش یعنی تازیانه‌های سلوک، اینگونه بیان می‌کند: من با سیاست مدار‌ها هم قافیه نمی‌شوم! این جوابی بود که به یک شهید زنده می‌دادم، به علی خوش لفظ که رفیق شفیقم بود و از سر دردمندی اصرار داشت تا زندگینامه رجل ملی پر مسئولیتی، چون دکتر علی آقا محمدی را بنویسم. دست آخر با آن لفظ خوش صریح و صادقانه‌اش حرف آخر را زد که اگر ننویسی، فردای قیامت، شهدا یقه‌ات را می‌گیرند! یک سال پس از این دلالت تأمل برانگیز، علی خوش لفظ رفت پیش رفقای شهیدش و در مراسم ختم او، علی آقا محمدی به من همان پیشنهادی را داد که علی خوش لفظ خواسته بود.۴۰ سال از عمر انقلاب می‌گذشت و این اولین گفت‌وگوی رخ به رخ من با یکی از محوری‌ترین شخصیت‌های انقلاب اسلامی بود. علی آقا محمدی (رئیس گروه اقتصادی دفتر مقام معظم رهبری و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام)، در مقدمه کتاب تازیانه‌های سلوک آورده است: وقتی انقلاب چهل ساله شد، اوراق زندگی‌ام را به نیت نشان دادن تصویری واقعی از آن روز‌ها و بیان نقش مجاهدان راه خدا، مرور کردم و به قصد روشنگری آیندگان در اختیار نویسنده نام آشنا برادرم حمید حسام قرار دادم و خدا را شاکرم که ایشان با رعایت امانتداری در نقل مطالب، این خاطرات را با نثری روان و دلنشین به رشته تحریر درآورد....» 
راوی در بخشی از این کتاب، در باب شکنجه‌هایی که در کمیته مشترک ضدخرابکاری تجربه کرده، آورده است: «چشم و چالم سیاه و دهانم که پر از خون شد، روی زمین کشیدنم و در محوطه استوانه‌ای زندان کمیته مشترک، مجبورم کردند روی یک چهارپایه چوبی بایستم! دست‌هایم را با طناب، به دور نرده آهنی بستند. مثل کسی را که دار می‌زنند، صندلی زیر پایم را کشیدند و محمدی جلاد، تازه دست به کابل برد. برای اولین بار، از سر درد ناله و فریاد زدم. هیچ چیز جلودارش نبود. می‌زد تا خسته می‌شد و برای رفع خستگی، سوزن تیز و بلندی را زیر ناخنم می‌کرد که درد تا ته استخوانم را می‌سوزاند! به ذهنم آمد که در دل توسلی به حضرت زهرا (س) داشته باشم. توی حال خوبی رفتم و اتفاقاً روضه کار خودش را کرد، به گریه افتادم، چه گریه‌ای!...»

برچسب ها: کتاب ، شهید ، انتشارات
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار