کد خبر: 1042016
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۰:۲۲
در شناخت و نکوداشت تکاپوی زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین حاج‌سیداحمد خمینی برای تأسیس و تداوم نظام اسلامی
زنده‌یاد حاج سیداحمد خمینی، از اعتماد بلیغ و جدی امام خمینی برخوردار بود و در جایگاه مشاوری امین، در مهم‌ترین کانون انقلاب یعنی دفتر بنیانگذار جمهوری اسلامی، به ایفای نقشی کلان و ارزنده پرداخت. با این همه نباید از یاد برد که اعتماد امام خمینی، به سادگی نسبت به فردی، حتی اگر آن فرد فرزند وی نیز می‌بود، جلب نمی‌شد و او در این باره، باید پیشینه‌ای بی‌شائبه و بی‌خدشه می‌داشت
نیما احمدپور

سرویس تاریخ جوان آنلاین: هرسال، در آستانه سال جدید و فرا رسیدن بهار، خاطره مناسبتی تلخ تداعی می‌شود که بهانه‌ای برای تجدید میثاق ملت ایران، با اندیشه و طریق بنیانگذار جمهوری اسلامی است. موسم رحلت یادگار گرامی امام خمینی، زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی، فرصتی برای مرور کارنامه تلاش‌های بی‌وقفه او برای تأسیس و تداوم نظام اسلامی است. مقالی که در پی می‌آید، تلاش دارد تا با استناد به پاره‌ای روایات، گوشه‌هایی از تکاپوی خستگی‌ناپذیر آن عزیز سفرکرده را بنمایاند. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.


سیداحمد خمینی در مواردی متعدد، نظراتی روشن و قوی را به امام منتقل می‌کرد

زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی را در مرحله اول، می‌توان نزدیک‌ترین یار و مشاور امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، قلمداد کرد. او از آن روی که بار‌ها از سوی پدر آزموده شده بود، مورد اطمینان وی قرار داشت و اخبار و تحلیل‌هایش، مورد توجه و در مواردی فراوان، مورد قبول بنیانگذار جمهوری اسلامی قرار می‌گرفت. حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، در باب نقش یادگار گرامی امام در کنار پدر در ادوار پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چنین باوری دارند: «ایشان واقعاً در کنار امام، یک عنصر لازم و بی‌بدیل بود. هیچ‌کس دیگر در کنار امام نمی‌توانست این نقش را ایفا کند. اگر کسی می‌خواست خبری را به امام بدهد که خبر دادن به امام هم کار آسانی نبود، گاهی خبر تلخی بود که باید امام می‌دانستند- نه فقط خبر مرگ افراد- بلکه گاهی حوادثی یا اشکالاتی در دولت بود، در مسئولان و اشخاص بود که باید یک نفر آن‌ها را به امام منتقل می‌کرد. هر کسی نمی‌توانست این کار را کند، زیرا ممکن بود کسانی خبری را منتقل کنند، در حالی که امام ندانند آن‌ها جزو چه گروهی هستند یا خبر چقدر متقن است. برای رسیدن اخبار به امام، کسی لازم بود که به امام نزدیک باشد و چنین شخصی فقط حاج احمد آقا بود. ایشان هم در انتقال خبر‌ها به امام و هم در انتقال نظرات ایشان به بیرون – خواه به مثل ما که مسئولان سطح بالای نظام بودیم، خواه به مردم و دیگر مسئولان- نظرات امام را خوب منعکس می‌کرد و هم در مشورت دادن به امام، نقش داشت. حاج احمدآقا در موارد متعددی به امام مشورت می‌داد. امام کسی نبود که تحت تأثیر عواطف قرار بگیرد یا ارتباط پدر و فرزندی، تأثیر ناروایی در امام داشته باشد. امام از مشورت حاج احمد آقا استفاده بهینه می‌کردند، یعنی این طور نبود که هر چه حاج احمد آقا می‌گفت، امام بپذیرد. مواردی اتفاق افتاد که امام نظری داشتند و شاید خود ما هم خیال می‌کردیم که آن نظر را حاج احمدآقا به ایشان منعکس کرده است) ولی خدای متعال طوری پیش آورد که فهمیدیم نظر حاج احمد آقا چیز دیگری بوده است! حتی در یک واقعه‌ای، نظری از امام برای من نقل شد و من تعجب کردم که حضرت امام چرا چنین نظری داده‌اند و قبول نداشتم، ولی هم حاج احمدآقا و هم آقای هاشمی اصرار داشتند که نظر امام است. یک بار برای تصمیم‌گیری در باره امر بسیار مهمی تشکیل جلسه دادیم. من پیشنهاد کردم خدمت امام برویم، زیرا احتمال می‌دادم که امام، بعضی از حواشی و واقعیت‌ها را به درستی ندانند. جلسه را خدمت امام تشکیل دادیم. در آنجا، پس از طرح حرف‌ها و نظرات، دیدم که امام به نظری که بنده داشتم، گرایش پیدا کردند. فوراً این مطلب به ذهنم رسید که چطور حاج احمد آقا از امام، مطلب دیگری را نقل کردند؟ حاج احمد آقا ملتفت شد که اینجا جای توجه به چنین گمانی است، فوراً در مقابل همه، با امام مطرح کرد که مگر من صبح که خدمت شما رسیدم، شما چنان نفرمودید و من چنان نگفتم؟... و جزئیات را ذکر کرد و امام هم تصدیق کردند. حاج احمدآقا گفت: پس من اشتباه به شما نسبت نداده‌ام!... مقصودم این است که سخنان امام، مشورت‌های حاج احمدآقا نبود، ولی امام از مشورت‌های ایشان استفاده می‌کرد.

حاج احمدآقا در موارد متعددی، نظرات پخته و خوبی را به امام منعکس می‌کرد. گاهی هم مطالبی می‌گفت و امام قبول نمی‌کردند. در موارد متعددی از جمله جنگ یا سیاست خارجی یا امثال آن، نظرات امام با حاج احمدآقا متفاوت بود. ما مشترکاً در خدمت امام جلساتی داشتیم که آقای هاشمی، آقای موسوی‌اردبیلی، آقای مهندس موسوی و حاج احمد آقا حضور داشتند. (آقای مهندس موسوی در اکثر جلسات بودند، ولی در تمام آن جلسات شرکت نمی‌کردند. گاهی، موضوع جلسه محدودتر بود و امام می‌فرمودند: فقط ما برویم.) در این جلسات مکرر اتفاق می‌افتاد که ما نظری داشتیم و امام نظر شریف دیگری داشتند. ما نظرمان را می‌گفتیم و بالاخره به هر چه ایشان دستور می‌دادند، عمل می‌کردیم. این حالت برای حاج احمدآقا مکرر پیش آمده بود، بنابراین نباید تصور شود که ایشان چیزی را به امام تلقین می‌کرد. امام، تلقین پذیر نبود، ولی حاج احمد آقا نظرات روشن و قوی را در مواردی متعدد، به امام منتقل و امام هم از آن استفاده می‌کردند. اینکه در پیامم به مناسبت رحلت ایشان گفته‌ام: «مشاوری امین» مقصودم از امانت همان است که امام هم یک بار تصریح فرمودند (نقل به مضمون) که: «احمد هیچ چیزی را به من نسبت نمی‌دهد که من نگفته باشم! گواهی امام، خیلی با ارزش و مهم است و همین گونه هم بود. ما هم از آن مقداری که دیده‌ایم، همین را احساس کرده‌ایم.»

امام با هیچ کس از جمله فرزندش، رودربایستی نداشت!

همانگونه که اشارت رفت، زنده‌یاد حاج سیداحمد خمینی، از اعتماد بلیغ و جدی امام خمینی برخوردار بود و در جایگاه مشاوری امین، در مهم‌ترین کانون انقلاب یعنی دفتر بنیانگذار جمهوری اسلامی، به ایفای نقشی کلان و ارزنده پرداخت. با این همه نباید از یاد برد که اعتماد امام خمینی، به سادگی نسبت به فردی، حتی اگر آن فرد فرزند وی نیز می‌بود، جلب نمی‌شد و او در این باره، باید پیشینه‌ای بی‌شائبه و بی‌خدشه می‌داشت. بانو خدیجه ثقفی همسر امام خمینی و مادر گرامی یادگار امام، در این باره بر این عقیده بود: «علاقه امام به حاج احمدآقا، تا قبل از انقلاب که ما در نجف بودیم، چیز مشخصی نشان نمی‌داد، زیرا او در ایران بود، ولی سفر آخری که همراه با خانم و حسن آقا - که کوچک بود- به عراق آمد و می‌خواست بعد از دو ماه برگردد، امام علاقه داشتند که احمد جان در عراق بماند، ولی اصرار من بیشتر بود. آقا به ایشان گفتند: «به خاطر مادرت چند ماه دیگر بمان». ۲۰ روز بعد، شهادت آقا مصطفی اتفاق افتاد و این هم خواست خدا بود که در آن مصیبت، آقا تنها نباشند و احمدآقا به خاطر امورات مختلف، در نجف باشد ولی بعد از انقلاب، علاقه امام به احمدجان، بسیار محرز و مشخص بود. به او اعتماد داشتند و بار‌ها از خوبی‌ها و دیانت و کیاست احمد جان تعریف می‌کردند. اصلاً امام به گونه‌ای بودند که تا از هر نظر به کسی اعتماد نمی‌کردند، مسئولیتی را به او نمی‌دادند یا در مسائل مختلف، با او مشورت نمی‌کردند. ایشان در مسائل مملکتی و مشورت‌ها و برخی از امور، به احمدآقا نمایندگی داده بودند و به نظرات او احترام می‌گذاشتند و با دقت حرف‌هایش را می‌شنیدند. من بار‌ها در طول جنگ یا طرح مسائل مملکتی، شاهد گفت‌وگوهایشان بودم. آقا به او اعتماد کامل و او را قبول داشتند. آقا اصولاً فردی صریح و بدون رودربایستی بودند. اگر می‌فهمیدند که احمد آقا کاری خلاف میل ایشان یا مصالح کشور کرده، بدون درنگ از طریق رادیو تلویزیون و مطبوعات به مردم می‌گفتند و هیچ ابایی نداشتند که این پسرشان است!

اولاد‌های من به تبعیت از آقا، رفتارشان با من خیلی خوب بوده و هست. البته آن بچه (حاج آقا مصطفی)، بسیار مهربان و احترامش به من، فوق‌العاده بود. بعد از فوت او، این خصوصیت در احمد جان نمایان شد. البته تا هنگامی هم که امام زنده بودند، رفتارش با من، بسیار مهربان و محترمانه بود. گاهی اوقات به من می‌گفت: «اگر کاری دارید، به آقا نگویید و به من بگویید تا برایتان انجام دهم!» من فکر می‌کنم، این ناشی از توجه و دقت زیاد او به آقا بود. او نمی‌خواست تقاضایی که می‌شود، باعث ناراحتی آقا شود. بالاخره بعضی از مردمی که با ما رفت و آمد می‌کنند، دچار مشکل می‌شوند یا نیازی یا گرفتاری‌ای دارند. توصیه احمد جان این بود که این امور را به من بگویید تا رفع کنم ولی بعد از امام، انگار تمام علاقه‌ای که به آقا و من داشت، یکجا متوجه من شد! بسیار مهربان‌تر، متواضع‌تر و با توجه‌تر از قبل شده بود، ابراز علاقه شدیدی به من می‌کرد و هر روز به من سر می‌زد. پایش درد می‌کرد و نمی‌توانست از پله‌ها بالا بیاید، پایین پله‌ها می‌ایستاد یا روی پله‌ها می‌نشست و از همان جا، احوالپرسی می‌کرد و با تأکید می‌گفت مادر کاری ندارید؟ هر چه شما بگویید، تا آنجا که از دستم برآید، انجام می‌دهم...»

احمد خمینی پس از رحلت امام، مخالفان رهبر معظم انقلاب را مأیوس کرد

زندگی فرزند گرامی امام را می‌توان به ادوار گوناگون تقسیم کرد و درباره عملکرد وی در هر دوره، به تفصیل سخن گفت. در این میان، اما به اذعان بسا صاحبنظران، یکی از مهم‌ترین دوره‌های حیات آن فقید سعید، پس از رحلت امام بود که وی در حمایت از رهبر معظم انقلاب، تلاشی بلیغ کرد و دشمنان نظام اسلامی را مأیوس نمود. زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ محمدرضا مهدوی کنی، در باب مقاطع گوناگون حیات سیاسی یادگار امام چنین گفته است: «اگر زندگی انقلابی و سیاسی او را به سه دوره قبل از بازگشت حضرت امام از تبعید و پس از بازگشت و تشکیل حکومت و دوره پس از رحلت حضرت امام تقسیم کنیم، حتماً باید بگوییم سه دوره پر مخاطره را پشت سر گذاشت و در هر سه مرحله، تأثیر وجود و حضورش و نقشی که در معاونت امام ایفاکرد، از هر جهت و برای همه کاملاً مشهود و آشکار بود. حاج احمد آقا تنها یک فرزند برای امام نبود، بلکه یاور امام و پرستار دلسوز و صادق ایشان بود و در این راه، حقاً از جان و دل مایه می‌گذاشت و همّ و غمّش، همواره حفظ سلامت امام بود و مهم‌تر آنکه، معاون و مشاور دائم‌الحضور معظم له بود. حضرت امام هر چند متأثر از دیگران نمی‌شد و تحت تأثیر القائات دیگران تصمیم‌گیری نمی‌کرد و با دید وسیع و عمیقی که داشت، مسائل را بررسی و تصمیم‌گیری می‌کرد و از طرفی در مسائل مسئولان مملکتی مشورت می‌کرد، لیکن در هر حال، نیاز به معاون و مشاور مورد اعتماد و دائم الحضور داشت و مرحوم حاج احمد آقا به تصدیق حضرت امام، علاوه بر اینکه فردی عاقل و فهیم و مورد اعتماد ایشان بود و علاوه بر آنکه فرزند محبوب و صاحب سرّ حضرت امام بود، بیت ولایت و رهبری را - که هسته مرکزی و نقطه اتکای انقلاب بود- اداره می‌کرد. دوران ۱۰ ساله پس از بازگشت امام به ایران و تشکیل حکومت اسلامی و بحران‌های داخلی و خارجی و مخصوصاً جنگ و مقابله با امریکا و پشت سر گذاشتن آشوب‌ها و فتنه‌های پس از انقلاب، دوران سختی بود و امام با عنایات الهیه و توجهات حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) در برابر تمام این حوادث، مانند کوه ایستاد و حاج احمد آقا در تمام این دوران، یار و همراه امام بود و به همین دلیل، امام او را خیلی دوست داشت و از حضورش لذت می‌برد. مرحوم حاج احمد آقا، وزیر، معاون، مشاور، نگهبان و رابط حضرت امام با تمام مقامات مملکتی و مراجع تقلید بود. از خصوصیاتش آن بود که قاطع و کوتاه و مفید، دستورات امام را تلفنی ابلاغ می‌کرد و قاطعیت، جزم، شجاعت و بسیاری دیگر از صفات را از امام به ارث برده بود و مانند امام، کوتاه و کوبنده سخن می‌گفت و پس از رحلت امام نیز با مدیریت مخصوص به خود، در حفظ تمامی آثار امام و حرم مطهر ایشان اهتمام ورزید که این خود، یکی از نکات برجسته فعالیت‌های ایشان پس از امام بود.

از این دوره که بگذریم، می‌رسیم به دوره سوم یعنی پس از رحلت حضرت امام که در این دوره نیز حاج احمد آقا حقاً موضعگیری‌های مثبت و سازنده‌ای داشت و در پاسداری از انقلاب و ادامه خط امام، از هیچ کوششی دریغ نکرد و با رهبری انقلاب، همواره صادقانه و خاضعانه برخورد کرد و در یک کلمه، ایشان پس از امام به گونه‌ای با مسائل برخورد کرد که مخالفان مقام رهبری و دشمنان داخلی و خارجی انقلاب را کاملاً مأیوس کرد! به یاد دارم حدود یک سال قبل از رحلتشان، در مجلسی پس از اظهار محبت و لطف نسبت به حقیر (که به مقتضای آقایی و آقازادگی، چه در زمان امام و چه پس از رحلت ایشان، همواره با محبت و لطف با من برخورد می‌کرد و این جمله را تکرار می‌کرد: من شما را واقعاً دوست دارم و شوخی نمی‌کنم!) به من گفت: «فلانی! هر چند عمر دست خداست، لیکن با توجه به خصوصیات جسمانی و بیماری‌هایی که دارم، فکر نمی‌کنم عمر طولانی داشته باشم و می‌ترسم خدا را در حالی ملاقات کنم که کاملاً خالص نشده باشم، لذا از تو می‌خواهم مرا دعا کنی که در این چند روزه که از عمرم باقی مانده، خالصانه زندگی کنم و در موضعگیری‌ها واقعاً خدا را در نظر بگیرم و در رد و تأیید افراد و اشخاص، جز خدا چیز دیگری را منظور نکنم و تحت تأثیر هوا‌های نفسانی و شخصی قرار نگیرم...»

او تا پایان حیات، یک زندگی طلبگی داشت!

یکی از جنبه‌های شاخص سیره زنده‌یاد حاج سید‌احمد خمینی، ساده‌زیستی و زهد وی بود. این در حالی است که وی در سالیان متمادی، در جایگاهی قرار داشت که با کوچک‌ترین اشاره، می‌توانست ثروتی فراوان بیندوزد و دست‌کم برای خویش، خانه‌ای تملک کند، اما وی تا پایان حیات، در خانه‌ای استجاری زیست! حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان از اعضای دفتر امام و دوستان یادگار گرامی او، در این فقره معتقد است:

«از نظر معیشتی و اقتصادی، یک زندگی طلبگی داشت. همچون امام در خانه استیجاری زندگی می‌کرد، در حالی که خیلی راحت می‌توانست خانه بخرد. بعد از انقلاب، خانه و زمین حتی در شمال شهر تهران، قیمتی نداشت. خیلی‌ها هم خریدند. نه از بیت‌المال و سازمان زمین شهری، بلکه با حداقل پولی که می‌توانستند فراهم کنند. اوایل انقلاب خیلی راحت می‌شد با چند صد هزارتومان، خانه خرید یا چند هزار متر زمین خرید! یادم است در آن سال‌ها در جماران، هزار متر زمین یک الی دو میلیون تومان قیمت داشت، ولی حاج احمد آقا به هیچ وجه دنبال خانه خریدن و این مسائل نبود. منزلش می‌رفتیم و وضعیت زندگی‌اش را می‌دیدیم که عادی و مثل بقیه مردم بود. اتاق کارش که کنار دفتر حضرت امام بود، بسیار ساده و طلبگی و کپی زندگی ساده و اتاق ساده حضرت امام بود. از نظر ساده‌زیستی و کم هزینه بودن زندگی، مقلد واقعی امام بود. اتاقی را که عرض کردم در کنار دفتر حضرت امام ساخت، در اواخر عمر ایشان بود. یک اتاق بود با یک زیرزمین، چون زمین مجاور، گود بود و باید می‌آمد بالا، تا همسطح اتاق حضرت امام شود. از این اتاق، یک در به اتاق امام باز کرده بود. یک اتاق تقریباً سه در چهار بود که دو طرف آن ایوانی با عرض یک یا یک و نیم متر داشت. بعد از رحلت حضرت امام، حاج احمد آقا این را به ما گفت: «یک روز حضرت امام به اتاق من آمدند و دیدند که ما اینجا لب ایوان، یک نرده زده‌ایم. دفعه قبل که آمده بودند، آنجا نرده نداشت. نرده‌هایی که آنجا گذاشته بودیم، هزینه‌اش دو سه هزار تومان بیشتر نمی‌شد! امام تأملی فرمودند و نسبت به اضافه شدن نرده، ابراز نارضایتی کردند. احمد آقا می‌گفت با خودم گفتم یک جواب محکم بدهم که امام قانع شوند. گفتم علی تازه راه افتاده است و ممکن است پایین بیفتد و ضربه مغزی شود! امام (ره) تأملی کردند و فرمودند انسان‌ها قدم به قدم طاغوتی می‌شوند و برای هر قدم هم توجیهات زیادی درست می‌کنند!...» برای امام، حتی ساختن یک ایوان یا اضافه کردن یک نرده هم مطلوب نبود و به خاطر آن، به حاج احمد آقا تذکر دادند...»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار