سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: سریال شرم بعد از ۲۸ قسمت به پایان رسید. حضور ابوالفضل پورعرب و اردلان شجاع کاوه بعد از مدتها در قاب تلویزیون از نکات مهم این سریال به حساب میآید، اگر چه حضور پورعرب کوتاه بود، اما قطعاً این دو بازیگر که مدتها با تلویزیون فاصله داشتند، دلیل مهمی برای افزایش مخاطبان سریال بودند، شرم به لحاظ مضمون با مشکلات فراوانی مواجه بود. ابتدا از ایده و پرداخت ناکافی و روایت پیچیدهاش آسیبدیده است، بهطوری که طرح کلی سریال و پرداخت آن بر اساس تکرار مکررات شکل گرفتهاست. اساساً سریالهای زیادی بر اساس یک رخداد جنایی در تلویزیون ساخته شدهاست که معروفترین آنها سریال زیر تیغ است. موضوع شرم به شدت دستمالی و منسوخ شدهاست. حفرههای فراوان در بافت محتوایی سریال وجود دارد. حفرههایی که کارگردان تلاش کرده با لحظات دلهرهآور آن را پر کند، اما موقعیتهای جنایی و دلهرهآور قصه نمیتواند برای مخاطب تأثیرگذار باشد، احمدکاوری سعی کرده موقعیتهای تعلیقی و آگاتاکریستیوار بهوجود بیاورد، اما کلیت قصه پتانسیل چنین گرایشی را ندارد، پرداخت موضوعی و ریتم داستان کشش درام را ندارد؛ یعنی شروع داستان تا قسمت ششم یا هفتم که مربوط به پیوند اعضا و مسافرخانه و قتل صابر است، آنقدر ریتم بالایی دارد که نمیتوانیم صابر را به درستی بشناسیم، هشت سال گذشته و حالا باید شاهد عشق مثلثی و عذاب وجدان پوران و مشکلات شرکت ساختمانسازی آنها باشیم، اضافه کنید حضور منوچهر را که اساساً حضور او برای داستان توجیهی ندارد. تمامی اتفاقاتی که در شرم رخ میدهد، تکراری است.
بهوجود آمدن عشق مثلثی و پرداخت آن و دلیل عشق میان لعیا و حسام که باعث حسادتورزی بهزاد میشود، به شدت منسوخ شدهاست و این نوع رابطههای عاشقانه برای فیلم و سریالهای دهه هشتاد یا قبلتر از آن است، عذاب وجدان پوران که دلیل عرق کردن کف دست و عدم رضایت ازدواج لعیا و حسام است نمیتواند برای باورپذیری مخاطب متقاعدکننده باشد، بنابراین ما با یک سری ارتباطات و اتفاقاتی مواجهیم که ربطی به درام ندارد. به طور مثال منوچهر به عنوان شوهر دوم پوران چه کارکردی دارد؟ ضد مرد بودن در سریال با ارجاعاتی مثل اینکه منوچهر مرد عقب افتادهای است که حتی پولی در جیبش برای کرایه ماشین ندارد، نهادینه شدهاست. با ورود مختاری و روایتهایی که در فلاشبک دیده میشود (که در هر قسمت مخاطب را آزار میدهد) قصه میتواند کمی راه بیفتد، اما باز هم باید به این نکته اشاره کنیم که قصه شرم مواد و مصالح کافی برای روایت ندارد. شرکت ساختمانی پوران و اتفاقاتی که رخ میدهد برای مخاطب اهمیتی ندارد؛ چراکه در قسمتهای اول چند کاراکتر و بیمارستان و اهدای عضو و قتل دیدهاست و این تغییر فاز دادن که ناگهان تمامی آدمهای سریال مهندس میشوند، قابل باور نیست، کاوری قصد داشته با گذر سالها آدمها را وارد جایگاههای جدید کند، اما جواب ندادهاست.
داستان و موقعیتهای کوچکش که مربوط به آن ساختمان میشود هیچ ربطی به کل سریال ندارد که میتوانست با پرداختی بهتر ربط پیدا کند، داستان به سختی جلو میرود و روایتهایی که از هر کدام شنیده میشود، همان فلاش بکهای تکراری است. نحوه گیر افتادن صابر در موتورخانه در آن مسافرخانهای که باید شلوغ باشد، منطقی نیست، اضافه کنید که زن و پسر مختاری چه اهمیتی برای سریال دارند؟ هیچ؟ بازی فاطمه گودرزی نکته جدیدی برای مخاطب ندارد. او نقش همیشه نگرانش را در شرم بازی کرده و بازیگران جوان فیلم هم نتوانستند به درستی ایفاگر نقششان باشند و چه عالی که سریال در پایان با یک هپیاند مرسوم سریالهای ایرانی به پایان میرسد و مختاری شخصیت خاکستری سریال به دادن سهم صابر رضایت میدهد و حسام هم به پوران کمک مالی میکند، قطعاً شرم میتوانست با این همه لطافت پایانی و گذشت در ۱۰ قسمت ساخته شود!