سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: هر روز در گوشه و کنار این کشور بزرگ، استعدادی نهفته بیدار میشود و چونان شیری غران به پا میخیزد. فرق ندارد در روستایی دورافتاده و مرزنشین باشد یا در دل پایتخت. استعداد که باشد مثل آب روان راهش را پیدا میکند، اما فرق بسیار است میان آبی که در چشمه و رود جاری است با آبی که مجبور است برای رسیدن به مقصد، مسیر سنگلاخی و پر پیچ و تاب را طی کند. بعضیها همین که چشم باز میکنند والدین آنقدر در کلاسهای مختلف در رفت و آمدند که بالاخره از درون مغز فرزند استعدادی نهفته بیرون میکشند. بعضی هم اتفاقی و در جریان یک ماجرای معمولی پی به این موهبت میبرند. اینکه من خوب ریاضی یاد میگیرم یا استعدادم در کدام ورزش است، نیاز به تلاش، فرصت و بررسی دقیق دارد که جامعه، خانواده و خود شخص باید در شناخت آن مشارکت کنند.
آرین غلامی، نمونهای بارز از استعدادها
آرین غلامی، استاد بزرگ شطرنج ایران وقتی شش ساله بود و در تیم قهرمانی ژیمناستیک حضور داشت. بعد از آسیب دیدن پاهایش و فرصت یک ماهه برای استراحت رو به شطرنج آورد و همانجا در بدو ورود به این ورزش درخشید و همه مربیها را مسحور استعداد بینظیرش کرد، ولی از یک جایی به بعد نقش والدینش پررنگ شد و تا جایی که برایشان مقدور بود روی آرین سرمایهگذاری کردند. برای رشد این استعداد از هیچ تلاشی دریغ نکردند و حتی از شهرشان مهاجرت کردند تا آرین از حضور مربیهای برتر بهره ببرد. این جوان پرتلاش، با قهرمانی و بردهای پیاپی ملی و جهانی تلاشها و فداکاری والدینش را پاسخ داد، ولی گاهی بعضی تشویقها آنقدر به آدم میچسبد که از همانجا مسیر زندگی تغییر میکند. باز هم مثل آرین که بعد از یک برد شیرین به دیدار با سردار دلها شهیدقاسم سلیمانی در دفترش دعوت شد و بعد از آن نیز با هماهنگی سردار، به دیدار رهبرمعظم نائل آمد و مدالش را به ایشان تقدیم کرد. ورزش مسیر زندگی و تفکراتش را تغییر داد و حالا با انگیزه بیشتر برای اهتزاز پرچم ایران تلاش میکند. برنامه عصر جدید نیز ثابت کرد استعدادهای بسیاری در این سرزمین هست که نیاز به شکوفایی دارد. هنرهایی که تا پیش از آن فکر میکردیم متعلق به کشورهای دیگر باشد. در دور افتادهترین نقاط، بچههای بااستعدادی پیدا میشوند که با کمترین امکانات به مدارج بالای علمی یا ورزشی میرسند. بیتردید هزاران آرین غلامی داریم که باید کشف شوند و مورد ترغیب و تشویق قرار بگیرند. آرینها را در صفحه شطرنج زندگی دریابیم.
شاگرد نانوایی که زیستشناس خواهد شد
رضا وحیدی/شاگرد نانوا
او یک پسر از خطه غرب کشور است. از آن کردهایی که لهجهاش به دل مینشیند و گرمای معرفتش آدم را مجذوب خودش میکند. برای شاگرد نانوا شدن حیف است. از او پرسیدم چرا دنبال درس یا کاری که علاقه دارد، نمیرود؟ لبخندی تلخ تحویلم داد و گفت: من دوست داشتم دکتر بشوم، ولی در روستای ما تا کلاس ششم بیشتر امکان تحصیل نبود. کلاس کنکور نبود و هیچ امکاناتی نداشتیم. برای ادامه تحصیل مجبور شدم با یکی از برادرهای بزرگترم به تهران بیایم. حالا در نانوایی کار میکنم تا خرج تحصیلم را دربیاورم. پرسیدم خوابیدن در نانوایی سخت نیست؟ با لبخند پاسخ داد: اگر برای رسیدن به آرزوهایت باشد، سخت نیست. رضا میگوید زیستشناسی را خیلی دوست دارد و همیشه در مدرسه شاگرد اول است. به نظر میرسد او در شناخت استعدادش موفق عمل کرده است.
استعداد این دانشآموز در تکواندو است
علیرضا جباری/ دانشآموز
در راه با او همراه شدم. نفسنفس میزد تا زودتر به جمع دوستان تکواندوکارش در پارک برسد. از او پرسیدم چرا تکواندو؟ درحالیکه به مسیرش خیره بود پاسخ داد: من در یک خانواده ورزشی بزرگ شدم. هر کس در رشتهای فعالیت میکند. من هم به تبعیت از پدرم تکواندو را انتخاب کردم. جباری درباره شناخت استعدادها ادامه داد: متأسفانه بعضی والدین بدون توجه به علاقه و توان فرزندشان از او کارهای عجیب میخواهند. بچه استعدادش در هنر است، ولی آنها میخواهند به زور از او یک ورزشکار بسازند. وقتی برای مسابقات میرویم والدین بچهها را تحت فشار میگذارند که حتماً مدال بیاورند. چشم و هم چشمی آنها ورزش را از چشم بچهها میاندازد. بعضی والدین فکر میکنند کودک خدای نکرده باید مانند ماشین کار کند و یاد بگیرد. او را در چند کلاس مختلف ثبتنام میکنند و انتظار دارند کودک همه را با هم طی کند و عجیبتر اینکه میخواهند در همه آن رشتهها بهترین باشد. اصرار بیهوده آنها نتیجهای جز سرخوردگی فرزندان ندارد. بعضی والدین میخواهند به اسم کشف استعداد تمام کارهای نکرده را از فرزند بخواهند و آنها را آیینه تمامنمای آرزوهای خود کنند، اما اشتباه میکنند. شاید تا یک جایی دوام بیاورند و مطابق خواستهشان پیش بروند، ولی از یک جایی به بعد پس میزنند و میروند دنبال آنچه خودشان میخواهند. کم نداریم دانشجوهایی که برای دل مادر یا پدرشان کنکور دادهاند، ولی میانههای راه فهمیدهاند کشش ادامه دادن ندارند و انصراف دادهاند. درس را برای ورزش یا ورزش را برای تحصیل قطع کردهاند. والدین باید استعداد واقعی فرزند را بیابند. بهطوریکه با علاقه و انگیزه همراه باشد.
نقش معلم را در استعداد جوانان جدی بگیریم
امیر حسین فدوی/ معلم
او معلم بازنشسته ادبیات است. وی گفت: معلم نقش مهمی در شناخت استعدادیابی دانشآموز دارد و میتواند مسیر زندگیاش را تغییر دهد. یک معلم ادبیات به همه یکسان تکلیف میدهد و از همه یکسان درس میخواهد، ولی گاهی بچهها استعدادهای عجیبی بروز میدهند. مثلاً شاگردی داشتم که وقتی از روی درس میخواند زیبا و با لحن میخواند. من دانستم ذوق عجیبی به صدا دارد. بعد از آن بیشتر درسها را گذاشتم او بخواند. خودش هم دانست خرده ذوقی دارد و رفت در کلاسهای فنبیان شرکت کرد. همان استارت اولیه در کلاس من، او را یک گوینده موفق کرد. یا خیلی از نویسندههای بزرگ که از همین انشاهای مدرسه کشف شدهاند. بعضی وقتها بچهها در مقابل چیزی که از او خواستهاید کارهایی میکنند و واژههایی مینویسند که انگشت به دهان میمانید.
فدوی گفت: نقش معلم و دبیر خیلی مهم است. او میتواند کمک بزرگی به شناخت تواناییها کند. یک معلم ورزش میتواند ورزشکار تحویل جامعه بدهد یا یک دبیر ریاضی میتواند نابغه تربیت کند؛ به شرطی که خودش را در قبال این چشمه جوشان استعداد و تواناییها مسئول بداند.
کسی که اتفاقی استعداد مرا کشف کرد
نهتنها معلم، بلکه هر انسانی میتواند در موقعیت خود استعدادها را شناسایی کرده و به آنها بال و پر بدهد. راست میگوید. یکی از همین انسانهای شریف و مسئولیتپذیر من را برای همیشه به دنیای حرفهای نوشتن دعوت کرد. همه چیز از یک درد دل نوجوانانه برای ستون آزاد روزنامه آغاز شد. عاشق نوشتن بودم، ولی جایی برای بروز دادن وجود نداشت. دو ماه بعد نامه من از روابط عمومی اتفاقی به دست مردی مهربان در صفحهای که به او بیارتباط بود رسید و نامهام را خواند. در کمال تعجب با من تماس گرفت و با من وقت ملاقات گذاشت. با اشتیاق به دیدارش رفتم، درحالیکه یک دانشآموز دبیرستانی بودم. با لبخند گفت: تو نویسنده خوبی میشوی. من به تو ایمان دارم که یک روز نویسنده بزرگی خواهی شد. از همان روز باورش به من قوت داد تا برای یک روزنامه معتبر مطلب بنویسم و بعد هم بهطور حرفهای وارد بازار کار شوم. ۱۸ سال از آن دیدار طلایی میگذرد و من نویسنده بودنم را مدیون نگاه پرمهر و توجه او میدانم. حالا خودم سعی میکنم مثل او باشم و اگر کسی چیزی نوشت و خوب بود، او را به مسیر درست هدایت کنم.
گاهی هم استعدادیابی کار پیچیدهای نیست. کافی است کمی از غرورمان کم کنیم و از برتریهای دیگران سخن بگوییم و در مقابل رفتارشان قدردانی کنیم. اگر کسی دو بار آواز خواند و دیگران گفتند بهبه شاید روزی خواننده شود. اگر بچهای علاقهمند به مکانیک بود و استعدادش موردتوجه پدر قرار گرفت، میتوان امید داشت روزی یک مکانیک ماهر شود. کاش در مقابل تواناییها بیتفاوت نباشیم و برای بهتر شدن دنیای خودمان و دیگران از زیباییها و موفقیتها بیشتر سخن بگوییم.