سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: اگر چه تا پیش از این در بین کمفروغان سیّاس دوسیهها نوشته شد از خیانت و خباثتهایشان در کسب کساد وطن و ملتفروشی و این مدعایی نیست که در مرئا و منظر آحاد ملت قابل کتمان باشد یا عقول و انظار آگاه از روا داشتن و پنجه کشیدنها به چهره مشعشع وطن دچار نسیان گردد.
پیشترها میرزا آغاسیها و تقیزادهها بودند حال، اما عدهای نوکیسه که از صدقهسر «حاکمیت» و «نظام» توأمان بهرهها بردهاند و خوردهاند به ناگاه در جشنی کذایی برای سربلندی سینمایی ۱۲۰ ساله که احوال امروزش محتضری را ماند که حتی زن و فرزندانش هم حاضر به حضور در کنار جسدش نیستند، چشم بر حقیقت کشتن نفوس بیگناه آن هم نه به شیوه و مواجههای مردانه که چونان دزدان شبرو در تاریکی خنجر کینه بر گردن دیگران فرو میکنند و همچون جانوران ترسان و لرزان میگریزند و در سوراخ میچپند و از عشق و ترحم و مهربانی میگویند.
عقول عاقله و ابصار ناظره به خوبی آگاهند که صاحبان همین افکار کممقدار در هیچ بزنگاه تاریخی و مردانهای که شرط جوانمردی و وطنپرستی حضور در میان افواج و امواج خروشان بحر متلاطم مردم به منظور دفع خطر دشمن نیاز بود، مهاجرتهای عنداللزوم و چرت زدن بر کناره سواحل با شهناز و مهناز را مقدم دانسته و با انتشار تصاویری از زحمتی که وسط میدان و در زیر بار مسئولیت فرهنگیشان میکشند، نشان دادهاند حد متصور برای ایستادگیشان چقدر و تا کجاست؟!
همینان به محض رؤیت دوربین و میکروفن چنان عنان اختیار در ابراز حب الوطن من الایمان افسار پاره میکنند که نمیدانند شرط قبلهنشینی شستن و ازاله نجاسات است. دیر زمانی نیست که همین جماعت همه پاهایشان را در یک کفش کردند تا مردم را برای هل دادن به سیاهچالهای کشنده ترغیب کنند و خودشان در زورقی ساخته شده از چرم گُرده فرودستان بر خون دل دلسوزان و جگرسوزان ملت و میهن روان شدند و «موهیتو» به بدن زدند و از کنسولگریهای دول متخاصم تذکرههای فرنگی چندساله گرفتند. بسیاریشان که تا زیر چانه در بیتالمال پوست برنزه میکردند، پس از گرفتن مواجب ساخت حکومتیترین فیلم و سریالها در تاریخ ابنای بشر به یکباره سر از قبرس و ترکیه درآوردند و مِلک و منزل خریدند و همزمان برای نابودی مُلک با اغیار نبیذ و نبات درهم آمیختند.
روزی که دشمن با کینه و قساوت یکی از قدر قدرتترین دلیران این سرزمین را که برای گسترانیدن چتر امنیت و آرامش جبههها و عرصهها دیده بود به شهادت رساند، گرد مرده پاشیده شد در حلقوم این جماعت سامری مسلک قارونمرام. ماههاست زانوی ستمپیشگان بر گلوی مردم اقصای دور و نزدیک فشرده میشود و این درندههای انساننما با اقتدا به مسلک کفتار و روباه سعی کرده و میکنند تا مبادا کلمهای یا تصویری از جانب آنها در تقبیح فعل شیطان منتشر نشود که اگر بشود نه دیگر تذکرهای میماند و نه سواحلی که در آن با شهناز و مهناز گعده عشاق منحرفِ جنسیت زدهِ مادهپرست برپا کنند و نه توفیق زیارت پرکشش دزدان و آدمکشان شیکپوش در آنتالیا و پاتایا و دیگر متشابهات نصیبشان میگردد. تاریخ مملو از تجارب متنوعی است که جملگی مؤیِد این است که رقاصان بیهنر بر خون بیگناهان، مغروقان در آن خواهند بود. چرک و پلشتی بالا رفته از سر و روی زندگی اینان چنان افراشته است که هیچ آب مضافی نمیتواند چاره پاکی آن را بکند. بانک سرمایه و صندوق ذخیره اربابان آموزش و تعلیم خوب میداند!
اما ثلمه عمیق آنجاست که سخنچرانی این جماعت مغروق در خلسه نارسیستی در گعدهای اوج میگیرد که یک سر آن به آخور دولت متصل است و شبان گله هم ارادهای برای کاست و افزایش کاه و یونجه چارپایان از خود نشان نمیدهد و از همین رو است که آواز خر در چمن هم مدعای نشستن بر کرسی مصطبه هنر دارد؟!
علی ایحال، اگر چه برخی عمال هنری دولت سعی در نگاه داشتن وجهه هنردوست و هنرمندنوازشان دارند، اما خوب میدانند که روزگار بر کرسی نشستن زودگذر است، چون این ایام دولت مستعجلی است که گرد آن به سرعت بر ریگ و سنگ زمین خواهد نشست. اذهان مردم و الواح تاریخ هرگز خادمان و خائنان به مام میهن و ملت سترگ ایران را از خاطر نخواهد برد و زود باشد که روزگار هم خرش و هم مرادش عوض شود.