سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: هشت سال دفاعمقدس و حضور آزادگان در اردوگاههای بعثی، دستاورد مهمی برای ادبیات کشور داشت که بعدها عنوان «ادبیات اردوگاهی» را به خود گرفت. آزادگان پس از بازگشت به میهن، دست به قلم بردند و خاطرات و اتفاقات دوران اسارتشان را نوشتند. انتشار این کتابها برای مردمی که خیلی از اتفاقات اردوگاهها باخبر نبودند، جذابیتهای زیادی داشت و به همین خاطر این زیرگونه ادبی از ادبیات دفاع مقدس خیلی زود مخاطبان خودش را پیدا کرد. در این سالها و با افزایش توجه به حوزه خاطرهنگاری، کتابهای خواندنی و ارزشمندی در گونه ادبیات اردوگاهی منتشر شده که به لحاظ تاریخی و ادبی اهمیت زیادی دارد. برای بررسی بهتر و دقیقتر وضعیت ادبیات اردوگاهی با «احمد شاکری» از نویسندگان و منتقدان ادبی کشور گفتوگویی انجام دادیم تا بیشتر با جزئیات این زیرگونه ادبی آشنا شویم. شاکری نقش ایدئولوژی در دفاعمقدس و توجه به فرهنگ مقاومت را یکی از اصلهای اساسی و مهم در ادبیات دفاعمقدس میداند که باید به آن توجه کرد.
آیا میتوان زیرگونهای به نام ادبیات اردوگاهی را گونه ادبیات دفاعمقدس تعریف کرد؟
ادبیات دفاعمقدس با تعارف متنوعی گاه به معنای ژانر موضوعی و گاه به معنای ژانر مضمونی و گاه به معنای ژانر حقیقتگرا یاد میشود. این گونه ادبی در ذیل خودش قالبهای متنوعی دارد و خودش تقسیم به زیرگونههایی میشود و موضوعات فرعیتری در ذیل این موضوع قرار میگیرد.
در اینکه تقسیمبندی ادبیات دفاعمقدس به زیرگونههایی مثل ادبیات اردوگاهی به معنای آوردهای برای ادبیات دفاعمقدس خواهد بود و چنین تقسیمبندی یک هویت ویژهای به ادبیات زیرژانری خواهد داد یا نه، برای تعیین این باید به تعیین ملاکهای گونهای و ژانری در ادبیات توجه کنیم. معیارهایی که براساس آنها ژانرهای ادبی شکل میگیرند، بسیار متنوع هستند. بیش از هر چیز این معیارها و دستهبندیها درصدد نظمدهی و موضوعدهی برای کارهای پژوهشی است. باید خیلی دقت کنیم، چون تعبیر ادبیات اردوگاهی به نظر میرسد وامدار ادبیات جنگ در جهان است.
این را باید خیلی مراقب باشیم که اصطلاحاتی که از ادبیات جهانی وام میگیریم، ما را دچار محدودیتها و مقیداتی در ژانر تولیدشده در ادبیات دنیا نکند.
خوانش آثار در گونه ادبیات اردوگاهی چه آوردهای برای مخاطب دارد؟
ادبیات اردوگاهی از یک جهت به لحاظ ژانری واجد یک ویژگی نسبتاً ممتاز دارد. یکی از محورهای اینگونه درباره دشمن و دشمنشناسی است. در زیرگونههای دیگر ادبیات دفاعمقدس مواجهه مستمر، بیواسطه و شفاف بین جبهه خودی و دشمن ندارید.
بهخصوص در جبهه جنوب که خط مقدم فاصلهای را بین جبهه خودی و دشمن برقرار میکند. تماس رودررو و چهره به چهره و مستمری وجود ندارد و افراد فقط از حضور دشمن آگاه هستند.
در جبهه غرب نیز اگرچه این خطوط تا حدودی محو است و جریان منافقین در شهرها حاضر بودند، با این وجود موقعیتی که بحث اردوگاه و حضور اسرا را برای ادبیات فراهم آورد از یک جهت مغتنم و بینظیر است. چون در اردوگاه این حضور مستمر و در مدت چندین سال این مواجهه و همنشینی دائمی بین اسرا و دشمن برقرار است. از جهت دیگر این مواجهه بدون پردهپوشی است. چون در جبهه غرب و منطقه کردستان هم این مواجهه بوده و جبهه نفاق هویت خودش را آشکار نمیکرد. این یک فرصت مغتنمی برای شناخت دشمن در اختیار ادبیات داستانی دفاعمقدس قرار میدهد.
شاید این پرسش مطرح شود که آیا چنین موقعیتی ارزش افزودهای به ادبیات دفاعمقدس خواهد داد؟ که باید پاسخ داد به نظر میرسد، اینگونه است. حتی در نگاه عالیتر ما در شناخت جبهه حق، نیازمند شناخت جبهه باطل هم هستیم. این خیلی مهم است.
یکی از راههای شناخت خود، شناخت دشمن است. شناخت دشمن از این جهت حائز اهمیت است که جنگ ما جنگ ایدئولوژیک است.
اگر دشمن را آنگونه که واقعاً است، بشناسیم در ایمان مخاطب روایت داستان میتواند بسیار مؤثر باشد. تفاوت دفاعمقدس با جنگهای دیگر دنیا این است که در کشورهای دیگر انسانها قربانیان قدرتخواهی، استعمارگری و زیادهطلبی فرماندهان هستند.
به همین خاطر یکی از مجاری خیلی مهم در ادبیات ضدجنگ در جهان و در ادبیات سیاه دفاعمقدس در کشورمان تأکید بر همین است. آنها دائماً تلاش دارند بگویند جبهه خودی دشمن را نمیشناسد یا فکر میکند میشناسد و بعد از اینکه با آن مواجه میشود، میبیند دشمن آن چیزی که فکر میکند، نیست یعنی دچار جهل مرکب است. به همین خاطر ادبیات سیاه مثلاً در «نگهبان تاریکی» نوشته آقای قیصری همین است.
در این داستان جبهه خودی را در یک موقعیت بدون جنگ با دشمن مواجه میکند و نیروی خودی متوجه میشود با دشمن جنگ ندارد، چون اصلاً اختلافی ندارد یا در داستان «کاتب» از همین مجموعه باز همین ماجرا تکرار میشود و شخصیت کتاب پی میبرد دشمنی که با آن میجنگیده اهل فکر، فرهنگ و نوشتن است. ما اگر نتوانیم دشمن را آنگونه که واقعاً بوده در ادبیاتمان نشان بدهیم، قطعاً مجرایی برای اختلال در نظام فکری و تأثیرگذاری ادبیات پدید میآید. چون تردید در دشمن بودن دشمن، تردید در اصل مواجهه است.
وقتی فکر مخاطب متزلزل بشود که این دشمن است یا نه، قطعاً نتیجهاش این خواهد بود که جنگ با چنین دشمنی دیگر حق نیست، چه برسد به اینکه مقدس باشد، بنابراین اولین نتیجهاش این است که دفاع دیگر دفاع مقدس نیست. ادبیات اردوگاهی چنین فرصتی را در اختیارمان قرار میدهد.
ادبیات اردوگاهی را میتوان به معنای حضور اسرا و آزادگان ایرانی در عراق و بالعکس یاد کرد. نویسندگان عراقی نیز در بازه زمانی که در اردوگاههای ایران اسیر بودند، کتابهایی نوشتند که اهمیت زیادی دارد. البته آسیبهایی هم وجود دارد که پرداختن به ظواهر امر است. یعنی نوع زیست و زندگی در اردوگاه ظواهری دارد که به شکنجهها و آزار و اذیتها مربوط میشود و یک باطنی دارد که اهمیتش بسیار بیشتر از ظواهر است.
دراینباره کارهای خوبی انجام شده و شاید مهمترین کاری که در این مقطع باید صورت بگیرد و تا حدودی در حال انجام است، جمعآوری خاطرات است، چون خاطرات در معرض زوال، نسیان و خطاست.
سنین آزادگان در حال بیشتر شدن است و این خطر وجود دارد که این خاطرات فراموش شود یا با از دنیا رفتن آزادگان غیرقابل دستیابی باشد.
اینکه هر آزادهای دست به قلم ببرد و خاطراتش را بنویسد را یک امر مثبت میدانید یا منفی؟
این سؤال به سیاستهای کلی و کلان در حوزه ادبیات مستندنگار دفاعمقدس برمیگردد. قطعاً آن چیزی که ضروری است، ثبت خاطرات است، اما ثبت خاطرات به معنی انتشار خاطرات نیست؛ یعنی ترغیب کسانی که صاحب خاطره هستند به نوشتن امری ضروری است. اگرچه هرآنچه نوشته شود، منتشر نشود.
همانطوری که هرآنچه به یاد میآید نباید نوشته شود. نکتهای که در این زمینه صورت میگیرد این است که ثبت خاطره و بازآفرینی آن یک فن است. از جهاتی ممکن است سادهتر از فن داستاننویسی به نظر برسد، اما باز یک فن است؛ یعنی هرآن کس که چیزی را به یاد میآورد و آن را مینویسد لزوماً راوی خاطره نیست.
اینکه چگونه باید چنین اتفاقی بیفتد را میتوان فرایندهای مختلفی برایش پیشنهاد کرد که یکی از آنها که سادهترینش نیز است، واگذاری روایت خاطره و نوشتن آن به صاحب خاطره است، البته فرایندهای مطمئنتر و هنریتر مثل مصاحبههاست و اینکه از یک نویسنده بخواهند که او خاطره را بازنویسی کند یا حتی در بازیابی خاطره با سؤال و هدایتی که میکند مصاحبهشونده را کمک کند. البته آموزش صاحبان خاطره که خودشان بنویسند یک گام است. به نظر میرسد هر آن چیزی که روایت میشود، لزوماً قابل چاپ نیست و هر آن چیزی که قابل چاپ است، لزوماً در قالب خاطره قابلیت چاپ ندارد، یعنی باز در سیاستهای کلان ادبیات روایی کشور، کسانی که سیاستگذاری میکنند باید به این مقوله توجه کنند چه بخشی یا چگونه بخشی از ادبیات مستندنگار ما در قالب روایت داستانی بیان شود.
چیزی که ما کم و بیش در طول این سالها با آن روبهرو بودیم، تکرار و شکلگیری کلیشههاست. کلیشهها در ابتدا کلیشه نیستند اتفاقاً نوآوری محسوب میشوند، ولی با تکرار تبدیل به کلیشه میشوند. حالا شاید دلیل این تکرار، ناتوانی راویان از نوآوری در روایت است یا به معنای تکراری بودن موضوع مربوط شود، یا به معنای عمق کم اندیشگانی و فکری باشد و یا به معنای قرارگرفتن در دایره کلیشههای قبلی است.
مثلاً کافی است که یک اثر روایی داستانی مثل «دا» به توفیقی برسد.
دیگر سیل آثاری که سعی میکنند از روی آن کلیشه موفق تقلید کنند به یک دوره جدیدی از کلیشهها دامن میزند. متأسفانه نوع کتابسازیها هم در این زمینه کم نیست.
اگر بخواهیم ادبیات اردوگاهی خودمان را با این زیرگونه ادبی در کشورهای دیگر مقایسه کنیم، به لحاظ محتوایی چه تفاوتهایی میتوانیم قائل باشیم؟
باید این را در نظر بگیریم که جنگ ما جنگ ایدئولوژیک بود. وقتی از ایدئولوژی یاد میکنیم، منظورمان ایدئولوژی انقلاب اسلامی است که یک ایدئولوژی دینی و شیعی است.
در مقابل این ایدئولوژی، جنگهایی قرار دارند که در آن منافع شخصی و منافع گروهی قرار دارند که صرفاً در دفاع از کشور محدود میشود. رزمندگان در وصیتنامههایشان در سبک و سلوک زندگی و شعارها و سرودهایشان اگر حرف از فرمانده بود، حضرت امام بود، اگر حرف از توسل بود، امام حسین (ع) بود، اگر شعار و سربند بود نام ائمه معصومین بود اگر بحث از کرامت و معجزه بود اهلبیت بود و اگر حرف از هدف بود راه کربلا و قدس بود.
در لایهلایه و جوانب دفاعمقدس ما انقلاب، دین، اسلام و سلوک معصومین مدنظر است.
وقتی میگوییم ایدئولوژی یعنی ماهیتی اینچنینی داشته است، حتی در نقطه مقابل وقتی ارتش بعث را میبینیم چرا برانگیخته میشود که با جمهوری اسلامی مواجه شود.
دقیقاً یکی از اهدافش خطری است که از جانب فکر انقلابی در جمهوری اسلامی احساس میکند. اتفاقاً نقطه مقابلش در ادبیات ضدجنگ و سیاه این است که میگوید ایدئولوژیها راهاندازان جنگ هستند یعنی جنگ را ایدئولوژیها به وجود میآورند.
کتاب «لم یزرع» آقای بایرامی را بخوانید، میبینید همین مسئله را گوشزد میکند. همچنین کسانی مثل آقای قیصری، دهقان و غلامی وقتی داستان مینویسند تنها چیزی که از دفاعمقدس نشان نمیدهند، ایدئولوژی است. اینها میگویند جنگ یک مقوله انسانی است. در این نگاه هیچ تفاوتی میان شما و دشمن وجود ندارد. کافی است شخصیت اصلی داستان در جیب دشمنی که او را کشته عکس او را همراه زن و بچهاش ببیند و همین کافی است که جنگ برایش جهنم شود، چون آدمی را کشته است. کسانی که با عنوان ادبیات جهانی و انسانی نگاه میکنند حرفشان همین است.
ادبیات جهانی یعنی نه ادبیات غیرایدئولوژیک، بلکه حتی ادبیات ضدایدئولوژیک؛ یعنی میگویند باید ایدئولوژی انقلابی را از جنگ بیرون بیاوری تا جهانی شود تا مردم و جهان حرف ما را بفهمند.
این دقیقاً نقطه مقابل فرمایشات بزرگان ما و مقاممعظم رهبری است. جنگ ما هویتش را از ایدئولوژی میگیرد و اگر آن را بگیریم چه فرقی با جنگ ژاپنیها در جنگ جهانی دوم میکند. شاید حتی اگر ایدئولوژی را برداریم جنگ جهانی دوم به لحاظ وسعت بیشتر خسارت داشته و افراد بیشتری اسیر شدند و برخی اسرا به اردوگاههای کار اجباری رفتند و فشار بیشتری را تحمل کردند.
ایدئولوژی اگر از این جنگ برداشته شود،
دیگر چیزی از آن باقی نمیماند. اگر اسلام، مکتب اهل بیت و ولایت فقیه برداشته شود، اولین سؤالی که مطرح میشود این است که این جنگ حق است یا نه. به همین خاطر تعبیر نویسندگان سیاه دفاعمقدس جنگ بیحاصل است.
با نگاهی به کتابهای اسرای کشورهای دیگر میبینیم فرهنگ مقاومت در ادبیات اردوگاهی شاخصه مهمی است که نمونهاش را در کتابهای دیگر نمیبینیم. چقدر قائل به این فرهنگ مقاومت هستید؟
از میان عناوینی که برای ادبیات دفاعمقدس لحاظ میشود، ادبیات مقاومت و ادبیات پایداری است. پایداری اشکال، مراتب و موقعیتهای مختلفی دارد.
همانطوری که مادری فرزندش شهید شده همین پایداری را حس میکند. این پایداری برای همسر یک جانباز هم است. رزمنده در حال مقاومت هم است و یکی از اشکالش که آشکارتر از بقیه است، به حضور آزادگان در اردوگاههای دشمن مربوط میشود.
مقوله مقاومت و پایداری در فرهنگ شیعی چیزی فراتر از تحمل است. ممکن است در فرهنگهای دیگر هم وقتی اسیری به دست دشمن میافتد به امید اینکه روزی خانواده و فرزندانش را ببیند، مقاومت کند یا یک سرباز برای لو ندادن اطلاعات شکنجهها را به جان بخرد و چیزی نگوید، اما آن چیزی که در فرهنگ شیعی مطرح است، بالاتر از این موارد است. موردی که در فرهنگ شیعی مطرح است را تمام حرفش را حضرت زینب (س) میزند که میفرماید: «ما رایت الا جمیلا.»
این تحملی نیست که بگوییم چارهای ندارم و تحمل میکنم. چون در این تحمل ممکن است ادبیات سیاه زائیده شود. فرهنگ مقاومت و شیعی است که میگوید این تحمل برایم موضوعیت دارد و این تحمل درهای رحمت را بر من میگشاید. این لذتی فراتر از رنج میشود. امر پارادوکس نمای رنج لذتبخش میشود.
در فرهنگ شهادت، اسرا و جانبازان ما حاضر نیستند به حالت طبیعی برگردند و این را غنیمت و لذت معنوی میدانند. این نیاز به اعتقاد معاد دارد و امام حسین (ع) و حضرت عباس را میخواهد. اینها نباشد آن رنج قابل درک نیست.
این فراتر از مقاومت است. در روایات ما آمده جهاد دری از درهای بهشت است. خدا برای اولیای خاص خودش باز میکند و اولیای خاص خدا هستند که مشتاق به جهادند و اشتیاق به شهادت دارند. مثل سردار سلیمانی که از بازماندگان شهداست و امضا جمع میکرد و دعا میخواند تا من هم شهید شوم. این فراتر از تحمل کردن است.
از کتابهایی که در این زمینه خواندهاید برایمان معرفی کنید؟
از میان کارهایی که خواندهام «زندانالرشید» خوب است. زندانالرشید یک روایت خیلی جزیینگری دارد. ممکن است مقداری برای برخی منتقدان سؤالبرانگیز باشد که چطور با این جزئیات به خاطر آمده و با جزیینگری خیلی به ساحت داستان نزدیک شده است. فکر کنم این کتاب جایزه جلال را هم برد.
کتاب «من زندهام» خانم معصومه آباد نیز به نظرم خوب است. کار خانم آباد به خاطر بکر بودن این موضوع جذابیتهای زیادی دارد. حضور یک زن در اردوگاههای ارتش بعث خیلی به نظرم موضوع جالب و نادری است. درباره حضور زنان در ادبیات اردوگاهی موضوعات و مسائل دیگری قابل طرح است.