کد خبر: 1014669
تاریخ انتشار: ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۳۲
چرا آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها در سینما هم از نشان دادن تصویر واقعی حزب‌الله می‌ترسند
سینمای رژیم‌صهیونیستی و سریال‌سازی آن‌ها به ژانر جاسوسی و معمایی علاقه بسیار دارد، با این‌حال آن‌ها کمتر با این ژانر سراغ حزب‌الله لبنان رفته‌اند؛ لابد به این دلیل که مخاطب عام چیزی جز پایان خوش را نمی‌پذیرد و از طرفی ادعای فتح و ظفر در نبرد جاسوسی با حزب‌الله لبنان ممکن است با آنچه درواقعیت رخ داده مقایسه شود و بلوف به‌نظر برسد.
سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: به‌طورکل لبنان را نمی‌شود از روی فیلم‌های سینمایی شناخت. این البته سخنی است که درمورد کل منطقه غرب آسیا و شاخ آفریقا صدق می‌کند. در بعضی از کشور‌های این مناطق سینما وجود دارد و آن‌ها حتی تعدادی فیلم و سریال خوب و قابل‌توجه راجع به خودشان ساخته‌اند، اما فیلم‌هایی که در دنیا بیشتر دیده می‌شوند، معمولا از این منطقه یک‌تصویر کاریکاتوری نشان می‌دهند. راستش این است که اگر سینمای غرب و به‌طور خاص سینمای آمریکا را از جهت بازنمایی سایر نقاط دنیا مورد توجه قرار دهیم، خواهیم دید که تصویر آن‌ها نه‌فقط از غرب آسیا و شاخ آفریقا، بلکه از تمام مناطق جهان کاریکاتوری بوده است. حتی مثلا از هند یا قلب آفریقا یا ژاپن، چین و سایر ممالک دیگر. اما بعضی از این کشور‌ها سینما داشته‌اند و تصویر واضح‌تری از خودشان ارائه داده‌اند که روی تصویر آمریکایی و اروپایی سینما از آن‌ها سایه انداخته و بعضی دیگر این امکان را نداشته یا کمتر داشته‌اند.

ایالات متحده در فلسطین و لبنان پایگاه نظامی ندارد و این کشور‌ها تحت اشغال مستقیمش نبوده‌اند. به‌همین‌علت اساسا مسائل این مناطق برای مخاطب آمریکایی تبدیل به دغدغه نشده و فیلم ساختن درباره‌شان وجهه چندانی ندارد. آمریکایی‌ها روی همین حساب فیلم‌های محدودی راجع به لبنان ساخته‌اند و در این میان کل فیلم‌های آن‌ها که به موضوع حزب‌الله لبنان اشاره دارد، از سه، چهار مورد تجاوز نمی‌کند. حتی در این فیلم‌ها هم اشاره به حزب‌الله از حد چند دقیقه و چند دیالوگ فراتر نمی‌رود. این تصاویر به‌قدری ضعیف و بی‌ربط به شکل و شمایل واقعی حزب‌الله است که حتی مخاطب غیرآسیایی هم متوجه کاریکاتوری بودن‌شان می‌شود و سطح کار آن‌ها بدون مبالغه یادآور تئاتر‌های کودکان در مدارس است. از طرفی ماهیت وجودی حزب‌الله با تصویری که آمریکا از آسیای غربی مدنظر دارد و مخاطب غربی دوست دارد از این منطقه ببیند، متفاوت است. نکته اول این است که فعالیت رسمی حزب‌الله بر بیرون راندن رژیم صهیونیستی از خاک رسمی و قانونی لبنان متمرکز شده است و فیلمسازان آمریکایی نمی‌توانند قصه را باز کنند و هیچ‌اشاره‌ای به این نکته نکنند که در یک کلام، حرف حساب حزب‌الله چیست. واضح است اگر این مساله باز شود، هرچقدر هم تلاش‌هایی برای واژگون کردن قضیه صورت بگیرد، اصل قضیه که حق لبنانی‌ها برای بازپس‌گیری سرزمین‌هایشان است، زیرسوال نمی‌رود.

نکته دوم در اینجاست که مقدار زیادی از (لذت آمریکایی بودن) که سینمای آمریکا به مخاطبان بومی‌اش می‌دهد و سعی دارد رویای آن را در سر مخاطبانش درسایر نقاط دنیا هم بیندازد، به پیشرفته و مدرن بودن این کشور و عقب‌مانده بودن سایر کشور‌ها بر می‌گردد. روی همین حساب تصویر آمریکا از غرب آسیا و شاخ آفریقا همیشه باید سرزمین‌هایی بیابانی با اعراب خیمه‌نشین و شترسوار باشد یا شهر‌های نیم‌سوخته و مردم به‌شدت عصبی و عقب‌مانده‌ای که با دادوبیداد صحبت می‌کنند و به‌جای پلیس، گروه‌های مسلح شبه‌نظامی در خیابان‌ها و پس‌کوچه‌هایشان قدم می‌زنند. آمریکایی‌ها برای همین ترجیح می‌دهند دوربین‌شان از افغانستان و عراق و لیبی یا نهایتا پاکستان بیرون نیاید و حتی جالب است که در فیلم‌های آمریکایی، طبیعت لبنان که سرشار از جنگل‌های مدیترانه‌ای است، چون با تصور آن‌ها از جایی‌که خاورمیانه نامش می‌دهند همخوانی ندارد، دیده نمی‌شود؛ چه رسد به زیبایی‌های معماری شهری مثل بیروت. اما رژیم‌صهیونیستی خودش چندفیلم و سریال و تعداد زیادی مستند در این‌باره ساخته است.

سینمای رژیم‌صهیونیستی و سریال‌سازی آن‌ها به ژانر جاسوسی و معمایی علاقه بسیار دارد، با این‌حال آن‌ها کمتر با این ژانر سراغ حزب‌الله لبنان رفته‌اند؛ لابد به این دلیل که مخاطب عام چیزی جز پایان خوش را نمی‌پذیرد و از طرفی ادعای فتح و ظفر در نبرد جاسوسی با حزب‌الله لبنان ممکن است با آنچه درواقعیت رخ داده مقایسه شود و بلوف به‌نظر برسد. درعوض شکست اسرائیل از حزب‌الله لبنان در سال ۲۰۰۰ میلادی و عقب‌نشینی آن‌ها از مناطق تحت اشغال‌شان در جنوب لبنان، دستمایه داستان خیلی از این فیلم‌ها و مجموعه‌ها که درباره حزب‌الله ساخته شدند، بوده است. برای بررسی فیلم‌های رژیم‌صهیونیستی راجع‌به حزب‌الله لبنان، مقداری دانستن درباره این رویداد که در ابتدای قرن ۲۱ رخ داد، به‌عنوان پیش‌زمینه لازم است.

عقب‌نشینی بزرگ سال ۲۰۰۰

در سال ۱۹۸۲، نیرو‌های ارتش رژیم صهیونیستی و شبه‌نظامیان مسیحی ارتش آزاد لبنان، بخش‌های بزرگی از لبنان، از جمله پایتخت آن بیروت را درمیان خصومت‌های جنگ داخلی لبنان به‌تصرف خود درآوردند. مدتی بعد رژیم صهیونیستی بین سال‌های ۱۹۸۳ و ۱۹۸۵ از بخش‌هایی از منطقه اشغالی عقب‌نشینی کرد، اما همچنان کنترل بخشی از منطقه مرزی معروف به کمربند امنیتی لبنان جنوبی را در ابتدا با هماهنگی دولت خودمختار آزاد لبنان که تا سال ۱۹۸۴ دارای اختیار محدودی دربخش‌های جنوبی کشور بود، به اشغال خود درآورد و بعد‌ها با هماهنگی ارتش لبنان‌جنوبی (که شکل تغییر نام‌یافته همان ارتش آزاد لبنان بود)، این اشغال را ادامه داد. این نوار چند کیلومتر پهنا داشت و تقریبا ۱۰ درصد از کل خاک لبنان را تشکیل می‌داد، اما سال ۲۰۰۰ میلادی بالاخره ورق برگشت. با گذشت سال‌ها، گروه‌های مبارز لبنانی به رهبری حزب‌الله، در کمربند امنیتی اطراف ارتش رژیم صهیونیستی افزایش یافتند. رانندگی در جاده‌ها برای نیرو‌های رژیم صهیونیستی خطرناک شد و آن‌ها ناچار بودند بیشتر در اردوگاه‌های نظامی بمانند تا اینکه به جاده‌ها بیایند. حزب‌الله تلاش‌های بسیاری برای حمله به اردوگاه‌های آن‌ها انجام داد. در ۱۶ فوریه ۱۹۹۲، سید عباس موسوی، رهبر وقت حزب‌الله، توسط موشک‌های یک بالگرد ارتش صهیونیستی ترور شد. رژیم صهیونیستی تصور می‌کرد که پس از این ترور، رهبران حزب‌الله فعالیت‌های خودشان را از ترس جان خود و زندگی خانواده‌هایشان محدود خواهند کرد، اما حزب‌الله به دبیرکلی سید حسن نصرالله، مسیری برخلاف تصور آن‌ها رفت. رژیم صهیونیستی به‌دلیل نفوذش بر دولت وقت لبنان و ارتش آن، مناطق تحت اشغال در جنوب لبنان را جزء اهداف آسان خود می‌پنداشت و حفظ کمربند امنیتی را یک درگیری با شدت کم و نه جنگ می‌دانست. در اوایل سال ۲۰۰۰، یکی از مقامات رژیم صهیونیستی گفت که سال ۱۹۹۹ «موفق‌ترین سال ارتش اسرائیل در لبنان» بود با ۱۱ سرباز کشته شده توسط دشمنان در جنوب لبنان که کمترین میزان تلفات درطول درگیری‌هاست؛ اما آیا به واقع چنین بود؟ هنگامی که تلاش‌ها درمذاکره میان رژیم صهیونیستی و سوریه که هدف از آن دستیابی به توافق صلح بین این رژیم و لبنان بود، به‌دلیل کنترل سوریه بر لبنان ناکام ماند، قبل از انتخابات رژیم صهیونیستی در ماه می ۱۹۹۹، نخست‌وزیر وقت این رژیم، ایهود باراک، وعده داد که ظرف یک‌سال تمام نیرو‌های اسرائیلی از جنوب لبنان عقب‌نشینی خواهند کرد. چنین شد که ارتش لبنان جنوبی و مدیریت کمربند امنیتی لبنان جنوبی از هم پاشید و بسیاری از اعضای ارتش و دولت لبنان درخواست پناهندگی سیاسی در رژیم صهیونیستی و سایر کشور‌ها کردند. با حملات متعدد حزب‌الله، وضع صفوف ارتش لبنان جنوبی که متحد رژیم صهیونیستی بود، رو به وخامت گذاشت. در آوریل سال ۲۰۰۰، هنگامی که مشخص شد خروج صهیونیست‌ها طی چندهفته یا چندماه اتفاق می‌افتد، برخی مقامات SLA شروع به انتقال خانواده‌های خود به شمال این رژیم کردند. اما عقب‌نشینی کامل صهیونیست‌ها در ۲۴ می ۲۰۰۰ صورت گرفت. هیچ سرباز اسرائیلی در جریان بازپس‌گیری مرز‌های بین‌المللی شناخته شده توسط لبنان، کشته یا زخمی نشد و ارتش لبنان جنوبی هم به‌زودی فروپاشید و بیشتر افسران و مقامات دولتی به همراه خانواده‌های خود به رژیم صهیونیستی گریختند. هنگامی که رژیم صهیونیستی اجازه ورود پناهجویان را به‌داخل کشور داد، حدود ۷۰۰۰ پناهنده از جمله سربازان ارتش لبنان جنوبی، مقامات امنیتی منطقه و خانواده‌های آن‌ها به جلیله وارد شدند. حالا با گذشت سال‌ها از آن قضیه مشخص می‌شود که عقب‌نشینی ارتش رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰، اگرچه بدون تلفات بوده؛ اما داغی است که بر دل آن‌ها باقی مانده است و این را می‌شود از فیلم‌های متعددی که راجع به این موضوع ساخته‌اند، فهمید.

سیریانا/ استیون گیگان/ ۲۰۰۵

سیریانا که ممکن است مخاطب را به یاد (سوریه) بیندازد، نام کشوری خیالی است که اتفاقا هیچ ربطی به سوریه ندارد و بیشتر می‌شود آن را معادلی برای امیرنشین‌های امارات‌متحده عربی دانست. این دومین و آخرین فیلم استیون گیگان است که سال ۲۰۰۰ میلادی برای فیلمنامه «قاچاق» برنده اسکار شده بود، اما تهیه‌کننده کار جورج کلونی، هنرپیشه و تهیه‌کننده مشهور آمریکایی است که چهار سال بعد از این فیلم، فیلم ضدایرانی «آرگو» را تهیه کرد. اتفاقا در سیریانا هم ایران نقشی محوری دارد، هرچند حتی لهجه فارسی بازیگران به‌قدری بد است که مخاطب فارسی‌زبان هم برای فهمیدنش نیاز به زیرنویس دارد. مساله فیلم، رقیب جدید آمریکا در حوزه تاسیس شرکت‌های نفتی خاورمیانه، یعنی چین است. آمریکایی‌ها می‌خواهند از پاکستان تا مراکش کاملا تحت اختیارشان باشد و در این میان حکومت ایران را مانعی بر سر راه‌شان می‌بینند. سیریانا فیلم بسیار مغشوشی است و قصه نیم‌بند آن در کات‌های مکررش به سرزمین‌های گوناگون گم می‌شود. این فیلم در ۲۰۰ مکان و در پنج قاره فیلمبرداری شده است. کشور سیریانا که تمثیلی از امارات‌متحده عربی و به‌طور کل شیخ‌نشین‌های خلیج فارس است، دو شاهزاده دارد که اولی یعنی ناصر، میل به ترقی کشورش و فرار از دوشیده شدن ثروت آن توسط آمریکا دارد. او می‌خواهد با چینی‌ها وارد معامله شود و نفت را ازطریق ایران ترانزیت کند تا هزینه‌ها به نصف کاهش پیدا کنند؛ اما آمریکایی‌ها می‌خواهند او را از سر راه بردارند تا منافع‌شان به خطر نیفتد. باب بارنز، ماموری از سازمان سیا که خود کلونی نقش آن را بازی می‌کند، مامور می‌شود تا شاهزاده ناصر را در سفرش به لبنان ترور کند. تصاویری که از محله تحت‌کنترل حزب‌الله در جنوب لبنان نمایش داده می‌شود، با تصاویر بن‌غازی جنگ‌زده در لیبی و شهر‌های سوخته افغانستان و عراق یکی است. به‌طور کلی ایراد عمده‌ای که این فیلم دارد، تلاش ظاهری و مشخص آن برای عقب‌مانده نشان دادن کشور‌های اسلامی نسبت‌به غربی‌هاست. معنای بسیاری از طعنه‌های سیاسی این فیلم به نظام سیاسی ایران و متحدانش مثل حزب‌الله، وقتی که کلونی بعد‌ها فیلم آرگو را تهیه کرد، دقیق‌تر و واضح‌تر مشخص شدند.

نفوذی/ مایکل مان/ ۱۹۹۹

فیلم نفوذی، ساخته مایکل مان، فیلمساز یهودی‌تبار آمریکایی که بعد‌ها با دشمن ملت یا مخمصه بیشتر به چشم آمد، با بازی آل پاچینو، راسل کرو و کریستوفر پالمر، یکی دیگر از فیلم‌های آمریکایی است که به موضوع حزب‌الله لبنان اشاره می‌کند. داستان این فیلم هیچ ارتباطی با حزب‌الله لبنان ندارد و معلوم نیست چرا مایکل مان مایل بوده که در ابتدای روایتش طعنه‌ای غیرلازم به افرادی در آن سوی آب‌ها بزند. برگمن که آل پاچینو نقش آن را بازی می‌کند، مجری برنامه ۶۰ دقیقه است و به جفری ویگاند با بازی راسل کرو که مدیر اجرایی سابق در شرکت دخانیات است نزدیک می‌شود تا اطلاعاتی از این شرکت به‌دست بیاورد. تلاش برگمن برای تخلیه اطلاعاتی ویگاند، وضع مالی او را متلاشی می‌کند و زندگی‌اش را درمعرض خطرات امنیتی جدی قرار می‌دهد. چنانکه می‌بینیم این قضیه تا انتها هیچ ارتباطی به حزب‌الله لبنان ندارد، اما در سکانس ابتدایی فیلم، برای معرفی شخصیت برگمن گفت‌وگوی او با سیدحسین فضل‌الله، فرمانده حزب‌الله لبنان دیده می‌شود. اساسا علامه فضل‌الله یک مجتهد لبنانی بود که هیچ ارتباطی با حزب‌الله نداشته است و به‌علاوه، حزب‌الله هیچ‌گاه تمایلی نشان نداده که نظیر آنچه در فیلم مایکل مان نمایش داده شد، خودش را توسط رسانه‌های غربی به مخاطبان غربی ثابت کند. حزب‌الله رسانه‌های مخصوص به خودش را دارد و مخاطب آن عموما مردم لبنان یا مردم منطقه هستند و به‌هر حال چیزی که مایکل مان نشان می‌دهد، هیچ‌گاه نمی‌تواند وجود داشته باشد. اصولا در فیلم‌های آمریکایی زیاد دیده می‌شود که رهبران کشور‌ها یا گروه‌های مخالف آمریکا شدیدا علاقه‌مند به گفتگو با رسانه‌های آمریکایی نمایش داده می‌شوند. این درحالی است که وقتی به واقعیت نگاه می‌کنیم، چنین نیست و این ستایش سینمای آمریکا از رسانه‌های این کشور است. مثلا در فیلمی دیگر، رهبر کره شمالی با دوربین زنده یک برنامه آمریکایی گفتگو می‌کند یا در فیلم‌های دیگر هم این را می‌شود دید. اما به‌واقع خیلی از مخالفان آمریکا رسانه‌های این کشور را در حد گفتگو جدی نمی‌گیرند. وقتی دوربین وارد بیروت می‌شود، با مخروبه‌ای که داخل آن انسان‌ها مثل کندوی زنبور عسل در هم می‌لولند مواجه می‌شویم. شهری به‌شدت چرک و عقب‌مانده و پرسروصدا که از در و دیوارش شعار‌های مذهبی آویزان شده و حالتی خوفناک هم دارد. برگمن با بازی آل پاچینو با چشمان بسته از میان این محله‌ها می‌گذرد و مقابل فرمانده حزب‌الله لبنان می‌نشیند و مثلا با جرات و تندوتیزی تمام، از حریفش سوال می‌پرسد. این گفتگو به‌قدری با ادامه فیلم بی‌ربط است که در دوبله فارسی حذف شده و هیچ‌چیز از فیلم کم نکرده است. اما مایکل مان یهودی در اوج درگیری‌های مرزی بین حزب‌الله لبنان و رژیم صهیونیستی طوری رفتار کرده که انگار می‌خواسته صرفا ضربه‌ای هرچند کوچک و کم‌تاثیر، به یکی از طرف‌های درگیر بزند.

جاسوس‌بازی/ تونی اسکات/ ۲۰۰۱

جاسوس‌بازی یک فیلم تفریحی و سرگرم‌کننده است که این را در عنوان‌بندی آن هم می‌شود فهمید. در این فیلم رابرت ردفورد نقش یک افسر سی‌آی‌ای به نام ناتان مویر را بازی می‌کند که در دوران پایانی خدمت خودش است. این فیلم روایتگر ماجرایی در آخرین ۲۴ ساعت کاری او پیش از بازنشستگی‌اش است. تام بیشاپ، با بازی براد پیت، یک کارمند جوان سی‌آی‌اِی است که در آستانه اعدام در یک زندان در چین است. در سال ۱۹۹۱، آمریکا و چین در آستانه یک توافق بزرگ تجاری قرار دارند و رئیس‌جمهور ایالات‌متحده برای امضای توافقنامه‌ای بزرگ باید از چین بازدید کند. به‌همین دلیل سران سی‌آی‌ای قصد ندارند مانع مرگ تام بیشاپ شوند، اما مویر، برخلاف تصمیمات گذشته‌اش، این‌بار تصمیم می‌گیرد بیشاپ را نجات دهد. در بخشی از فلش‌بک‌های فیلم که سابقه رفاقت را نمایش می‌دهد، آن‌ها در لبنان هستند و لبنان درگیر جنگی است که حزب‌الله یک سر آن قرار دارد. حضور بیشاپ در لبنان با زندانی شدن او در چین مرتبط است. در حین ماموریت در لبنان، بیشاپ با حضور در مقام عکاس خبری، با الیزابت هادلی که امدادگر است، ملاقات می‌کند و آن‌ها درگیر رابطه‌ای عاشقانه می‌شوند. مویر به هادلی بی‌اعتماد است و به رئیس‌شان آشکار می‌کند که او از انگلیس تبعید شده است. بعد‌ها هادلی به بیشاپ اعتراف کرد که در بمباران یک ساختمان چینی در انگلیس دست داشته است؛ ساختمانی که قرار بود خالی باشد، اما دارای اتباع چینی بوده است. بیشاپ هم هویت واقعی خود را به هادلی فاش می‌کند. مویر با چینی‌ها معامله می‌کند و درعوض یک دیپلمات دستگیرشده آمریکایی، هادلی مبادله می‌شود. تصویری که این فیلم از لبنان نشان می‌دهد، همان چیزی است که فیلمساز فلسطینی سال گذشته از آمریکا نشان داد و در جشنواره کن با تحسین مواجه شد. به‌عبارتی مسلح بودن تمام شهروندان و هفت‌تیرکشی و تیراندازی بی‌پایان آن‌ها به هم، نزد تمام مردم دنیا از خصوصیات ویژه آمریکایی‌ها شناخته می‌شود و تونی اسکات این خاصیت را به بیروت هم بخشیده است.

پرونده مونا لینا/ اران ریکلیس/ ۲۰۱۷

«پرونده مونا لینا» یک فیلم ساخته‌شده توسط رژیم صهیونیستی است که گلشیفته فراهانی در آن بازی کرده. شاید حتی در بین حرفه‌ای‌ترین مخاطبان ایرانی سینما هم افراد بسیارکمی از ساخته شدن این فیلم خبر داشته باشند، چون عموم هواداران گلشیفته فراهانی که در رسانه‌های داخلی سعی می‌کنند به‌طور مرتب اخبار موفقیت آثاری را که او در آن‌ها بازی کرده مخابره کنند، درمورد پرونده مونا لینا کاملا سکوت کردند یا خودشان را به آن راه زدند.
مونا (با بازی گلشیفته فراهانی)، یک کاتولیک لبنانی است که حزب‌الله به او بابت جاسوسی برای سرویس مخفی اسرائیل مظنون است. موساد از ترس اینکه نتواند به‌طور کامل مونا را محافظت کند، او را به آلمان منتقل می‌کند و باعث می‌شود او با عمل جراحی پلاستیک، مقداری چهره خود را تغییر دهد. آن‌ها دوهفته، یعنی تا زمان بهبودی مونا از عمل جراحی، او را در یک آپارتمان در هامبورگ مخفی می‌کنند. نائومی، عامل موساد وظیفه محافظت از او را برعهده دارد، اما حزب‌الله دنبال موناست و مخفیگاه آنچنانکه انتظار می‌رفت امن نیست...

نائومی یهودی و مونای مسیحی طی این مدت به دوست‌های بسیار صمیمی تبدیل می‌شوند. مونا می‌گوید معشوقه فرمانده ارشد حزب‌الله بوده که در یک انتقام‌گیری درون‌گروهی کشته شده است و به‌علاوه، قبل از آن به مونا خیانت کرده بود. بخش عمده فیلم در هامبورگ و داخل یک آپارتمان می‌گذرد و فیلمی به‌شدت خنثی و بدون هیجان است. هیچ اتفاق مهمی در فیلم نمی‌افتد و تقریبا تمام اتفاقات مهم قبلا رخ داده‌اند و آنچه می‌بینیم صرفا نتیجه‌گیری از آنهاست. این فیلم به قدری بد و خسته‌کننده و ضعیف بود که حتی به هیچ‌زبانی ویکی‌پدیا ندارد. هنگام اکران بسیاری از مخاطبان سالن نمایش را ترک کردند؛ و این فیلم درحالی‌که با سوژه حساسیت‌برانگیزش خیلی‌ها را کنجکاو کرده بود، نتوانست تا آخر حواس‌شان را متوجه خود نگه دارد. این فیلم نهایتا ۱۳۴ هزار دلار بیشتر در گیشه نفروخت و به یک شکست سنگین تجاری تبدیل شد. پرونده مونا لینا شاید نتوانست به هدف نهایی‌اش که تخریب چهره حزب‌الله لبنان ازطریق تحریک عواطف زنانه بود برسد؛ اما آنچه باقی ماند، یک شکست تمام‌عیار و یک لکه تیره در کارنامه بازیگر اصلی‌اش بود.


جنگ روایت را برده‌اند

آوریل ۲۰۱۸، روزنامه نیویورک‎تایمز گزارشی درباره فیلم‌های لبنانی آن روز‌ها منتشر می‌کند. نویسندگان گزارش، مایا سلام و جومانا خطیب تیتر قابل‌توجهی بر گزارش درج می‌کنند: این بیروتی است که آرزو داریم ببینیم. علت انتخاب این تیتر ناشی از تصویری بود که غرب از بیروت ارائه می‌داد، بیروتی که با جنگ داخلی ۱۹۷۵ لبنان برساخته شد؛ اما با واقعیت بیروت روبه‌روی چشمان ساکنان عروس مدیترانه در تضاد بود. بیروتی که می‌توانید به‌خوبی در رمان جذاب «بیروت ۷۵» غاده السمان کشفش کنید. بیروتی که عرب بودن خودش را فراموش کرده و در تلاطم استعمار هویتش را از دست داده است. مسافران سوری برای یافتن زندگی بهتر راهی بیروت می‌شوند؛ اما برای فرح، یاسمینه و ابومصطفی بیروت آن آرمانشهر فیلم‌های پرزرق‌وبرق نیست؛ چیزی است شبیه دنیای «کفرناحوم». غرب اساسا دو تصویر از بیروت آفریده بود. یک بیروت، شهر شب‌های عشرت و عیش و نوش و دوم بیروت شهری برای حضور تروریست ها. هر دو تصویر هم محصول تضاد غرب با بیروت بود. بیروت چندان شرقی نبود؛ اما با غرب آن‎سوی مدیترانه هم شباهتی نداشت. استعمار لباس خویشتن بر تن عروس اعراب می‌کند و نتیجه‌اش ویرانشهری است که غاده السمان اراده می‌دهد. کمتر فیلمی را می‌توان یافت که تصور این نویسنده بزرگ سوری را بازتاب داده باشد. برای همین جنگ داخلی یک اتفاق عجیب بود، همان‌طور که نام سال آغازش بر تارک رمان السمان می‌درخشد. غربی‌ها هنوز بیروت را همان‎طوری می‌خواهند که تصور می‌کنند. همان سالی که مقاله نیویورک‎تایمز با لحن انتقادی منتشر می‌شود، فیلم «بیروت» ساخته برد آندرسون و با بازی جان هام منتشر می‌شود. داستان میسون اسکایلز، دیپلمات سابق آمریکایی که برای نجات جان همکارانش فراخوانده می‌شود. فیلمی سراسر اکشن که بیروت را ملجا تروریست‌ها تصویر می‌کند.

نویسندگان مقاله نیویورک‎تایمز در اعتراض به چنین تصویری می‌نویسند: «در ماه ژانویه، بسیاری از اعراب آماده جدل شدند، وقتی تریلر بیروت، با بازی جان هام منتشر شد. به نظر شهر را به یک پشت‌صحنه پرنور برای انفجار‌های یک فیلم اکشن تقلیل داده بودند- پشت‌صحنه‎ای فاقد توپوگرافی منحصربه‎فرد بیروت که شامل کوه‌ها و دریای مدیترانه می‌شود... [فیلم]در درجه اول هزاران مایل دورتر در مراکش فیلمبرداری شده است. هیچ‎کدام از بازیگران مطرح فیلم لبنانی نیستند و تریلر مملو از لهجه‌های رعب‌آوری است که به‌هیچ‏وجه لبنانی نیستند. خوشبختانه، نمایش‌های ظریفانه‎ای از لبنان، مردم آن و واقعیت‌های جنگ داخلی در فیلم‌ها، تلویزیون و کتاب‌ها وجود دارد.» حق با نویسندگان لبنانی متن بود. بهترین راه درک لبنان، دیدن فیلم‌های لبنانی است. مثلا «توهین» محصول ۲۰۱۷ به کارگردانی زیاد دویری که همان سال برای حضور در اسکار به آکادمی اسکار معرفی می‌شود. «توهین» اولین فیلم نامزدشده اسکاری لبنان بود. فیلم روایت اختلاف میان مستاجر لبنانی و مامور فلسطینی است، اشار‌ه‎ای به آغاز جنگ داخلی لبنان، ترور رئیس‌جمهور فالانژ لبنان به دست فلسطینی‌ها و جنگی به درازای ۲۵ سال، مرگ بیش از ۱۰۰ هزار نفر و اشغال لبنان به دست رژیم صهیونیستی. بیروت خواهان جنگ دیگری نیست و این تصویری است که «توهین» بازتاب می‌دهد. همان‎طور که نادین لبکی در دو فیلم مهمش «حالا کجا برویم» و «کفرناحوم» به تصویر می‌کشد؛ اما این ایده‌آل صرفا با اصلاحات ممکن است. فیلم‌های لبنانی مدام از ناکارآمدی سیستم حکومت می‌گویند؛ اما آنان خواهان صلحند. در «حالا کجا برویم» اهالی روستایی متعلق به دو گروه مسلمان و مسیحی با تمام اختلافات‎شان، می‌دانند در صلح است که می‌توانند زندگی خوبی داشته باشند؛ اما آنچه این زندگی را برهم می‌زند، خواست مردان قدرتمند دهکده است. کمدی لبکی البته پایان تلخ و شیرینی دارد؛ اما تصویری بی‌ریا از لبنان و لبنانی ارائه می‌دهد.

زیاد دویری در ۱۹۹۸، در اولین فیلمش، «بیروت غربی» تصویری پیشگویانه می‌آفریند. کشور در آغازین مراحل جنگ داخلی است و بیروت به دو بخش مسلمان‌نشین و مسیحی‌نشین تقسیم شده است. طارق در مدرسه حالا به‎جای خواندن سرود ملی به زبان فرانسه، تصمیم می‌گیرد سرودی عربی بخواند. مدرسه دچار اخلال می‌شود و جرقه جنگ گویی با بازگشت به هویت زده می‌شود. حالا ۲۲ سال بعد، امانوئل مکرون وارد بیروت می‌شود و خواهان سرود فرانسوی است، تصویری همانند تصویر فیلم. آیا اخلال در هویت بیروت برابر با آغاز جنگ داخلی دوم است؟ بیروت، از دید لبنانی‌ها شهری است همواره آبستن حوادث. هنرمندانش در تمنای صلحند؛ اما دستی ناپیدا شهر را مدام به هم می‌ریزد. مثل فیلم «کارامل» اولین فیلم نادین لبکی که بیروت پس از جنگ را به تصویر می‌کشد، این‎بار از منظر زن ها. یک آرایشگاه زنانه محل تلاقی فرهنگ‌ها و ادیان می‌شود. میلی برای وحدت و بودن در کنار هم وجود دارد و جریانی در مسیر بر هم زدن این آرامش، جریان منفی هیچ‌گاه دیده نمی‌شود؛ اما لبکی آن را به‏سوی بیروتی‌ها سوق می‌دهد. گویی او خواهان روشن شدن اذهان عمومی است. جامعه روشنفکری لبنان همواره هراس فروپاشی را داشته و دارد. کافی است نقبی به رمان‌ها بزنیم و دریابیم در ایام جنگ داخلی نویسندگان چه می‌نگاشتند. متاسفانه وضعیت ترجمه آثار عربی در ایران مثبت نیست، پس با جهانی ناشناخته مواجهیم.

الیاس خوری، رمان‌نویس، روزنامه‌نگار و منتقد لبنانی در ۱۹۷۷ رمان «کوهستان کوچک» را می‌نگارد. رمانی که از منظر سه شخصیت، یک روشنفکر، یک کارمند بانک و یک شبه‌نظامی روایت می‌شود. نام رمان هم اشاره به منطقه تحت‌محاصره اشرفیه بیروت دارد، محل سکونت مسیحیان که نقطه مکانی روایت الیاس خوری از یک جنگ خانمان‌سوز می‌شود. او که خودش درگیر مساله فلسطین بود و در مقام فعال سیاسی سعی بر احقاق حقوق فلسطینیان داشته، تصویری درخشان از پس‌زمینه جنگ داخلی می‌آفریند، تصویری که بیشتر از فیلم‌های غربی بی‌طرفانه و گزارش‌گونه‌تر است. حالا به هالیوود برویم و ببینیم آنان از بیروت و لبنان چه ساخته‌اند. سال ۱۹۸۶، مناهم گولن، فیلمساز اسرائیلی اکشنی با عنوان «دلتا فورس» با بازی چاک نوریس و لی ماروین می‌سازد. فیلم داستان گروهی از تروریست‌های لبنانی است که اقدام به ربایش یک هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ می‌کنند. نتیجه کار هم مشخص است، شرور‌های عرب به دست قهرمانان آمریکایی نیست و نابود می‌شوند. نیرو‌های لبنانی سازمان‌یافته ایران و امام خمینی معرفی می‌شوند و خواهان فرود هواپیما در بیروت هستند. تصویری که گویی در سینمای آمریکا ابدی شده است. حالا بیروت در صدر اخبار است. تصویر امروز بیروت، تصویری مخدوش و ناخالص است. شاید به‌زودی شاهد بازگشت تروریست‌های هالیوودی به سینما باشیم؛ آن هم زمانی که بیروت خواهان تصویری دیگر است، تصویری از عدالت و کارآمدی.

بیروت و فیلم‌ها

بیروت همواره یکی از لوکیشن‌های محبوب سینما بوده است. در دهه شصت و هفتاد میلادی تعداد زیادی فیلم با موضوع جاسوسی با حضور کارگردانان آمریکایی، فرانسوی، ایتالیایی و حتی اسپانیایی در لبنان ساخته می‌شود. عموما همه یک تصویر را ارائه می‌دادند، جاسوس خوش‌تیپ غربی در شهر عربی با زیبارویان فتان همنشین می‌شود تا در لوای زن‌بارگی خود، از منافع کشورش دفاع کند. نتیجه آنکه زنان لبنانی ابزار شهوت‌رانی بودند و مردان لبنانی مشتی تروریست بالقوه. اما در ابتدای قرن بیست‌ویکم، هنرمندان لبنانی تصویری متفاوت از بیروت و لبنان ارائه دادند. هرچند آنان تلاشی برای بزک کردن بیروت نکردند؛ اما نگاه انتقادی‌شان موجب دیده‌شدن آثارشان شد. در ادامه به برخی از مهم‌ترین فیلم‌هایی می‌پردازیم که در آن‌ها بیروت نقش کلیدی ایفا می‌کند.

بیروت غربی (۱۹۹۸) West Beirut

آوریل ۱۹۷۵ جنگ داخلی در لبنان درمی‌گیرد. شهر بیروت به دو محدوده مسلمانان درغرب و محدوده مسیحیان در شرق تقسیم می‌شود. طارق در دبیرستان به همراه دوستش عمر درحال فیلمبرداری با دوربین سوپر ۸ است. او درابتدای صبح، سر صف با خواندن سرود عربی به جای سرود ملی به زبان فرانسوی، ایجاد اخلال می‌کند و از کلاس اخراج می‌شود؛ اما ناگهان صحنه کشتار عده‌ای شهروند توسط شبه‌نظامیان مسلح در خیابان را به چشم می‌بیند و اینچنین جنگ داخلی لبنان برای طارق آغاز می‌شود. زیاد دویری، اولین فیلمش با موضوع بیروت را می‌سازد. آخرین فیلمش هم داستان بیروت است. گویی بیروت برای او مخزن ایده‌هاست. جهانی که او می‌آفریند، تصویری است از تعصبات مذهبی و بی‌رحمی شبه‌نظامیان از منظر یک پسر دبیرستانی. با دوربین سوپرهشت خود حالا جهالت جاری در بیروت، شهر زیبایی‌ها را ضبط می‌کند. رامی برادر جوان زیاد، در نقش طارق جنگ را بسان نوعی آزادی می‌بیند؛ آزادی برای قدم زدن در خیابان‌ها و انجام هرآنچه دلش می‌خواهد. فیلمبردار سابق تارانتینو، ناامیدی و شوخ‌طبعی قابل‌توجهی به فیلمش تزریق می‌کند و روز‌هایی را ثبت می‌کند که یک خانواده معمولی لبنانی در ایام جنگ تحمل کرده است.

آتش‌سوزی‌ها (۲۰۱۰) Incendies

وجدی معوض، نمایشنامه‌نویس ساکن کانادا، با ریشه هویتی لبنانی، متن «آتش‌سوزی‌ها» را براساس رویداد‌های جنگ داخلی لبنان می‌نگارد. نمایشنامه به‌سرعت مشهور می‌شود و توجه جهان را به خود جلب می‌کند تا جایی که دنی ویلنوو، کارگردان مشهور کانادایی تصمیم می‌گیرد براساس متن نمایشنامه، فیلمی بسازد: «آتش‌سوزی‌ها». فیلم روایت نوال، دختر مسیحی است که دلداده پسر فلسطینی می‌شود.
خانواده متعصب، با چشمان کور نسبت به عشق پاک این دو، عاشق را می‌کشند و دختر را تبعید می‌کنند؛ تبعیدی که منجر به زندگی دهشتناک نوال می‌شود. او حامی مسلمانان می‌شود و قربانی خشونت فالانژها. رازش را سر به مهر می‌گذارد و اجازه می‌دهد فرزندانش خود به راز زندگی و هویت‌شان پی ببرند، نتیجه کار غمبار است. اینکه چگونه نوزاد حاصل عشق او به وهب، بدل به شکنجه‌گر و متجاوزش می‌شود و حالا جنگ داخلی لبنان، برای او چیزی جز رنج و نبرد باقی نگذاشته است. فیلم ویلنوو از معدود فیلم‌های غربی است که تصویری بی‌واسطه از لبنان و بیروت نشان می‌دهد که شاید محصول حضور نویسنده لبنانی در فیلم باشد.

بیروت در شب (هتل بیروت) (۲۰۱۱) Beirut Hotel

در شبی، زُها زن خواننده جوان و متاهل با متیو، وکیل فرانسوی در کلوپی شبانه در بیروت برخورد می‌کند. درحالی که زُها قصد دارد از دست همسرش فرار کند، متیو مورد سوءظن جاسوسی قرار می‌گیرد. با وجود این مشکلات، در روند ادامه فیلم این دو نفر برای چند روز شاهد داستانی عاشقانه، آمیخته با خشونت و ترس می‌شوند. سومین فیلم بلند دانیال عربید، اثر موفق آن سال‌های لبنان است، فیلمی که در لوکارنو نامزد پلنگ طلایی می‌شود. فیلم جنجالی می‌شود و اکرانش در لبنان ممنوع، چراکه عربید به طرح ترور رفیق حریری، نخست‌وزیر فقید لبنان در فیلم اشاره می‌کند؛ فیلمی که وجه جاسوس‌بازی آن هم پررنگ است.

زیر بمباران (۲۰۰۷) Under the Bombs

فیلیپ عرقتنجی، فیلمساز لبنانی در این اثر به سراغ جنگ‌های ۳۳ روزه می‌رود. فیلمبرداری را در زمان تجاوز رژیم صهیونیستی آغاز می‌کند تا تصویری واقعی از یک رویداد تاریخی را ضبط و ثبت کند. ویرانی‌های واقعی از منظر زینه نصرالدین، درد بیشتری به مخاطب القا می‌کند، زینه که برای نجات برادرش از دبی عازم لبنان می‌شود، ویرانی و سرگردانی ساکنان جنوب لبنان را شاهد است و ناگهان لب به سخن می‌گشاید، شاید حرف دل بسیاری از ساکنان نوار شرقی دریای مدیترانه. فیلم با استقبال گرم جشنواره‌ها روبه‌رو می‌شود و برای عرقتنجی جایزه ونیز به ارمغان می‌آورد.

زیتون (۲۰۱۲) Zaytoun

همانند برخی هنرمندان ساکن سرزمین‌های اشغالی، اران ریکلیس، کارگردان یهودی به سراغ تصویری انتقادی از حمله رژیم صهیونیستی به لبنان می‌رود. فیلم روایت بمباران بیروت در ۱۹۸۲ است. یونی، خلبان صهیونیستی در یکی از حملات اسیر سازمان آزادی‌بخش فلسطین می‌شود؛ اما فهد که ابتدا قصد دارد به‌خاطر مرگ پدرش در بمباران جنگنده‌های صهیونیستی انتقام بگیرد، تصمیم می‌گیرد به یونی کمک کند تا از مرز لبنان عبور کند، به شرط آنکه او نیز موفق به کاشتن درخت زیتون در سرزمین‌های اشغالی شود، امری که وصیت و خواست پدرش است. فیلم هرچند لحن انتقادی نسبت به عملکرد نیرو‌های متخاصم صهیونیستی دارد؛ اما پیامش القای وطن مشترک فهد و یونی است.

توهین (۲۰۱۷) The Insult

آخرین ساخته دویری نیز به مساله ریشه‌های جنگ داخلی بازمی‌گردد. یاسر، مسلمانی فلسطینی در بیروت برای کارگاهی ساختمانی کار می‌کند. او لوله‌کشی آب بالکن آپارتمان تونی، یک مسیحی را به روش خود درست می‌کند. همین مساله باعث عصبانیت و درگیری این دو نفر می‌شود. تونی تحت‌تاثیر رسانه تبلیغات سیاسی علیه فلسطینی‌ها حرف می‌زند و این موضوع بهانه‌ای می‌شود برای بالا گرفتن درگیری شخصیت‌ها. مساله‌ای به ظاهر ساده، رفته‌رفته عمیق می‌شود.
کارگردان سعی می‌کند واقعه‌ای تاریخی را به شکل دیگری تعریف کند و از ریشه برخی معضلات لبنان پرده بردارد. به جای مستقیم‌گویی به سراغ روایت داستان ساده می‌رود که در دلش فاجعه‌ای نهفته است؛ فاجعه‌ای که این روز‌ها لبنان را آبستن رویداد‌های هولناکی کرده است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار