سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: «آشیانهای برای کبوترها» یک داستان نیمهبلند نوجوانانه از مجموعه قصههای «شهر جنگی» است که توسط انتشارات شاهد منتشر شده و نویسنده آن ناهید سلمانی است. نویسنده کتاب در این سری از قصههای شهر جنگی سراغ شهر دزفول در جنوب کشورمان رفته و وقایع داستان در یکی از روزهای جنگ را در این شهرروایت میکند.
نگاهی به داستان
شخصیت اول داستان یعنی طاهره دختر نوجوانی است که به همراه خانواده در شیراز زندگی میکند. در زمان جنگ بابای او که یک نظامی است از شیراز به دزفول منتقل میشود و آنها زندگی تازهای را در جنوب کشور شروع میکنند. دزفول یکی از شهرهایی است که مستقیماً در تیررس ارتش عراق قرار دارد و شبی نیست که بمباران و موشکباران نشود. مادربزرگ طاهره که پیرزنی خوشصحبت، شیرین و مهربان است، اصالتش به دزفول برمیگردد و کودکی و نوجوانیاش را در آنجا گذرانده است، به خاطر همین در لابهلای داستان وقتی با نوهاش صحبت میکند اطلاعاتی تاریخی از جغرافیای دزفول به مخاطب میدهد. یک روز طاهره به همراه مادر بزرگ تصمیم میگیرند برای کمک به رزمندهها مقداری وسیله خوراکی به مسجد محل ببرند. وقتی طاهره و مادربزرگش به مسجد میرسند، یک هواپیمای عراقی بر آسمان شهر ظاهر میشود و گویا قصد بمباران مسجد را دارد، اما به زودی خبر میرسد که توسط پدافند ضدهوایی ایران سرنگون شده است و... در طول داستان با شهادت دوستان طاهره هم مواجه هستیم.
روایت خطی
داستان روایتی خطی دارد و نثر داستان بسیار صمیمی است و از زبان نوجوان اول قصه طاهره روایت میشود. نثر داستان بیشتر خاطرهای است تا داستانی و تا چند صفحه اول کتاب طاهره دارد انگار برای ما دفترچه یادداشتش را با عجله میخواند، بیآنکه فضاسازی یا توصیفی از زمان و مکان قصه به مخاطب ارائه بدهد. داستان این گونه شروع میشود: «از در بیرون میآیم و چادر ننه را میکشم که زودتر بیاید. ننه مادربزرگم است، مادر پدرم. با ما زندگی میکند. خیلی پیر شده ولی دوست دارد با من به مسجد بیاید. امروز هر کس میخواهد به جبهه کمک کند به مسجد میرود. در مسجد، کمکهای مردم را تحویل میگیرند و به جبهه میفرستند.» از ویژگیهای بارز داستان صمیمیت نثر راوی و صداقتی است که در پرداخت و ساختار داستان موج میزند. همان صداقت کودکانه که فقط دخترها و پسرهای نوجوان میتوانند بر زبان بیاورند. نویسنده داستان خود یک بزرگسال است، اما، چون شخصیت اول داستانش یک نوجوان است و داستانش را هم برای نوجوانان مینویسد لحن و نثر و شیوه بیانش را نوجوانانه کرده تا بهتر با بچهها ارتباط بگیرد و اینجاست که فرق یک داستان بزرگسالانه با نوجوانانه مشخص میشود: «صدای هواپیماهای جنگنده گوش آدم را کر میکند ولی ما از بس صدای موشک و بمب شنیدهایم عادت کردهایم. ننه یک سطل تخممرغ دستش گرفته و برای همین نمیتواند تند راه بیاید. هر چه بهش گفتم تا آنجا برسیم تخممرغها میشکند، قبول نکرد... ننه شش [تا]مرغ و دو [تا)]خروس دارد. توی حیاط برایشان جا درست کرده. الان یک هفته است که مرغها دوباره تخم میکنند. تا قبل از این از سر و صدای هواپیماها و بمبارانها وحشت میکردند.» لحن داستان مضارع اخباری «حال» است، اما یکی دو جای داستان انگار متن از دست نویسنده درمیرود و زاویه دید عوض میشود و دوباره به سرجایش برمیگردد: «چند تا دیگر از بچهها، پدرها و برادرهایشان شهید شدهاند... خورشید غروب کرد! [میکند]و هوا رو به تاریکی میرود.» آشیانهای برای کبوترها با صمیمیتی که در پیرنگ دارد خیلی زود باعث همذاتپنداری مخاطب با قصه میشود و این از ویژگیهای یک قصه خوب برای نوجوانان است.