سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: «پسرکشی» در ژانرهای ملودرام و جنایی و وحشت و البته معمایی بلاتکلیف است و اساساً فیلمساز نمیداند چگونه و از چه طریقی روایتپردازی کند و این شگرد کریمی است که طرح مضامین میکند، اما نمیتواند این مضامین را در ابعاد و چارچوب استاندارد گسترش بدهد، بنابراین آنچه در پسرکشی طرح میشود با اینکه آغاز درستی دارد و میتوانست کشش لازم را برای یک اثر منسجم داشته باشد توان لازم برای شکلگیری یک فیلم سینمایی را ندارد. «پسرکشی» تا حدودی مخاطب را به یاد فیلم «لیلا» میاندازد، اما خط اصلی فیلم با شکست زمانی از گذشته تا حال به شکلی مجهول در زمان و مکان جلو میرود و فیلمساز به جای شخصیتپروری ترجیح میدهد شمایل اثرش را حفظ کند، به طوری که ما با چند تیپ بیکارکرد که در صحنه رفت و آمد میکنند مواجهیم؛ تیپهایی که حتی نام هم ندارند و در همان اوایل فیلم مرد فقط چند دیالوگ بیکارکرد ضد زن میگوید و در ادامه مادرِ (نسیم ادبی) این مرد را که فاصله سنیاش هم رعایت نشده است، به علاوه چند گریه و زاری و یک عروسی نصفه و نیمه میبینیم و کات به زمان حال. اساساً فیلمساز میتوانست در همان سکانسهای اول چارچوبهای پرداخت درام و چگونگی بافت موضوعی و درگیری یک زن و هوو را به سادهترین شکل ممکن بیان کند، اما روند و پیکره شکلگیری آنقدر سست است که ورود دختر (بهاره کیانافشار) به زندگی پسر (آرمان درویش) را نمیتوانیم بپذیریم. ورود یک باره دختر به خانه شباهت به یک نظافتچی دارد و چه راحت مادر (ژاله صامتی) حضور دختر را در خانه میپذیرد، دختر هم نمیتواند تبدیل به شخصیت شود؛ او به عنوان یک فرد روانپریش ظاهر میشود، اما انگار به دنبال حق و حقوقش است، اما چرا فیلمساز دختر را به این اندازه عقب افتاده ترسیم کرده است، یعنی تمامی آدمهای فیلم به شکلی نارسند و نمیتوانند در یک نقش مستقل ظاهر شوند. «پسرکشی» به معنای درست کلمه یک اثر ضدزن است زنها در این فیلم تحت تاثیر سلطهجویی یک مرد قرار گرفتهاند و یک مرد کانون خانواده را بر هم زده است، آن مادر هم که علاقه به مرد بودن دارد هم به شدت کاریکاتوری است، بنابراین فیلمساز با تخریب نقش زن قصد داشته فیلمش را روایت کند، اما این روایت آنقدر سطحی و دست و پاشکسته است که مخاطب نمیتواند فیلم را همراهی کند، به طوری که مقطع حال به دلیل نوع ساختاری و پرورش موضوعی پتانسیل حداقلی برای جذب مخاطب را ندارد و دلیل مهم آن عدمانگیزه فیلمساز در ترسیم یک قصه هدفمند بوده و اینکه چرا هادی کریمی نمیتواند قصهاش را در مسیری منسجم و کلاسیک بیان کند، میتواند یک سؤال مهم باشد. او به شدت سعی دارد با پرداخت مثلاً مینیمالیستی به هدفش برسد که در هیچ کدام از آثارش نرسیده است، او بیشتر سینمای خردهپیرنگ را میپسندد، به طور مثال حضور استاد در این فیلم چه کارکردی دارد؟ چرا خواهرها از بیشتر نماهای مهم حذف شدهاند؟ حضور چهار خواهر به طور همزمان میتوانست قصه را به سمت و سوی دیگری ببرد.
«پسرکشی» در ساختار هم نمیتواند فیلم مهمی باشد، فیلمساز فکر کرده حرکات بیربط دوربین و فوکوسکشی در هر نما باعث ایجاد فرم یا تکنیک میشود! در یک نمای دونفره دوربین چرا باید زوم یا زومبک کند؟ فیلمساز در محتوا و اجرا کم گذاشته است؛ استفاده کامپیوتری از فضای شهری قدیم به شدت یک شوخی تلقی میشود و همچنین اتصال نماها که بیمنطق است، این موارد نشانی از عدم ذوق کریمی در فیلمسازی تلقی میشود و البته بازیهای ضعیف را نیز به نکات منفی این فیلم اضافه کنید؛ آرمان درویش برای این نقش یک ریسک به نظر میرسد اکت و ریاکشنهای احساسی او به شدت تصنعی است و ژاله صامتی در این فیلم همان نقش «درخونگاه» را بازی میکند و مابقی هم فقط حضور دارند، مثل بهاره کیانافشار که بازیاش ضعیفتر از همیشه است. «پسرکشی» اثری فراموششدنی است که برای فیلمسازش فیلمی خنثی محسوب میشود.