سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: متن زیر روایت جانباز عبدالمحمود محمودی از مقطع پس از اعلام آتشبس است که تقدیم حضورتان میکنیم.
قطعنامه ۵۹۸ در ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ از سوی کشورمان پذیرفته شد، ولی عراق سه روز بعد حمله گستردهای را در جبهه جنوب انجام داد و دوباره روی جاده اهواز خرمشهر مستقر شد تا اگر بتواند اهواز یا خرمشهر را تهدید کند.
نقض پیمان از طرف بعثیها امری عادی بود، اما اینکه بعد از پذیرش قطعنامه اینطور گسترده به خاک کشورمان تجاوز کنند، حادثه بزرگی بود که ماهیت آنها را به خوبی نشان میداد.
همه میگویند که جنگ با پذیرش قطعنامه تمام شد، اما ما رزمندهها اعتقاد داریم که جنگ با شکست دشمن در جبهههای جنوب و سپس عملیات پیروزمندانه مرصاد به اتمام رسید.
اگر عراق میتوانست دوباره خرمشهر را بگیرد یا منافقان میتوانستند موفقیتی کسب کنند، صدام هرگز آتشبس را نمیپذیرفت.
او آتشبس را قبول کرد، چون دید کاری از پیش نمیبرد و نمیتواند در خاک کشورمان حضور داشته باشد.
بعد از برقراری عملی آتشبس، خیلی از لشکرها و یگانها همچنان خطوط دفاعی خود در منطقه را حفظ کردند.
ما معتقد بودیم که عراق بعثی هر زمان از طرف ما احساس ضعف کند، هیچ معاهده و قطعنامهای را به رسمیت نمیشناسد و دوباره به ما حمله میکند.
برای ما جنگ هنوز تمام نشده بود. همه چیز مثل سابق بود. با این تفاوت که فقط آتش روی سرمان نمیریخت.
این مقطع از تاریخ جنگ را من بهعنوان مقطع مظلوم دفاعمقدس یاد میکنم؛ چراکه مسئولان وقت هیچگونه امکاناتی به ما نمیدادند.
کار به جایی رسیده بود که صبحها برای صبحانه فقط یک قاشق مربا به هر نفر سهمیه میرسید.
گاهی همان قاشق مربا را هم نصف میکردیم و بچهها با کمترین امکانات سر میکردند.
ماشینها و ادوات همگی از دوران جنگ مانده و بسیاری از آنها خراب و درب و داغان بودند.
اگر میگفتیم ماشینها را عوض کنید، میگفتند جنگ تمام شده و نیازی نیست.
میگفتیم پس خط را تحویل بدهیم و برویم؟ میگفتند نه امکان دارد دشمن دوباره حمله کند!
متأسفانه به این مقطع از دفاعمقدس کمتر پرداخته شده و مغفول مانده است.
مقطعی مملو از مظلومیتها و در عین حال ایثار بچهها که با وجود بیمهریها و کمبودهای بسیار، با احساس وظیفهای که داشتند خطوط مقدم را خالی نکردند و اجازه ندادند که دشمن دوباره عرض اندام و جنگی دیگر را به ما تحمیل کند.