سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: تصویری که ما در تلویزیون یا گوشیهایمان میبینیم در نهایت متشکل از هزاران پیکسلی است که آن تصویر کلی را میسازند. درست است که اینگونه به نظر میرسد که تصویر یکپارچهای وجود دارد، اما در نهایت آن پیکسلهای کوچک هستند که در ساخت آن تصویر بزرگ نقشآفرینی میکنند. در زندگی ما هم تصمیمهای به ظاهر کوچک و پیش پاافتاده عملاً سکان زندگی ما را به عهده میگیرند - از منظر دیگر هیچ چیز کوچک و پیش پاافتادهای وجود ندارد مثل این است که بگوییم رنگ پیکسلهای تلویزیون پیش پاافتاده و بیاهمیت هستند-، اما ما اغلب این تصور را داریم که زندگی را اتفاقاتی در سایز بزرگ میسازند، اتفاقاتی که ما آنها را بزرگ و کلان به حساب میآوریم، اما به جرئت میتوان گفت اتفاق بزرگی وجود ندارد یا اینطور بگوییم خود اتفاقات به ظاهر بزرگ هم در نهایت متشکل از هزاران، میلیونها و میلیاردها اتفاق به ظاهر کوچک هستند که آنها را ساختهاند، ارتباطی بین تعداد خمیازههایی که کارمندان در محیط کار میکشند و رشد اقتصادی یک کشور وجود دارد، اما کسی تعداد خمیازهها را نمیشمارد، چون پیش پاافتادهاند. دقیقاً مثل پیکسلهای یک تلویزیون که در نهایت به تصویر کلی شکل میدهند تعداد خمیازهها هم در رکود اقتصادی مؤثرند.
پیکسل به پیکسل جلو برویم
وقتی اتفاق بزرگی مثل رشد تولید ناخالص ملی یا رشد اقتصادی را در یک کشور نگاه میکنیم میبینیم این عدد کلان در نهایت به میلیونها و میلیاردها تصویر کوچک میرسد، مثلاً اینکه فرهنگ کار در آن کشور چگونه است؟ اولویتهای مدیران سیاسی و اقتصادی آن جامعه چگونه است؟ آیا اکوسیستم کارآفرینی در آن جامعه شکل گرفته است؟ و هر کدام از این اجزا را دنبال کنید باز میبینید که تحت تأثیر پیکسلهای کوچکتر هستند. مثلاً اکوسیستم کارآفرینی از قوانین، امنیت سرمایهگذاری، فعالان و شتابدهندهها، نوآوران و ایدهپردازان تبعیت میکند. دوباره وقتی در یکی از این اجزا نظیر نوآوران و ایدهپردازان متمرکز میشویم میبینیم آنجا هم داستان همین است، در نهایت به این پیکسلها میرسیم: کودکان در آن جامعه چطور آموزش میبینند؟ در مدارس چه نگاهی به ایدههای کودکان وجود دارد؟ آیا ایدههای کودکان در خانه و مدرسه جدی گرفته میشود؟ یعنی شما شاید در نگاه اول نتوانید بین رشد اقتصادی و نوع برخورد با یک کودک در جامعه ارتباط برقرار کنید، اما وقتی پیکسل به پیکسل جلو میروید میبینید که این ارتباط وجود دارد، پس اغراق نیست بگوییم طرز چینش صندلیهای یک کلاس دبستان در رشد اقتصادی یک کشور تعیینکننده است.
زندگی ما را اتفاقات به ظاهر کوچک میسازد
ما تصور میکنیم زندگی ما در چنبره رخدادهای مهم سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی است. رسانهها، کارشناسها و... در دنیای امروز بسیار تلاش میکنند که چنین تفکری را جا بیندازند و البته همین تفکر به موجی از انفعال، نگرانی و وادادگی در آدمها منجر میشود، اما ما بیش از آن که تحت تأثیر این رخدادها باشیم تحت تأثیر اتفاقات و تصمیمهای به ظاهر کوچک زندگی خودمان هستیم، یعنی اینکه چطور غذا میخوریم؟ چطور راه میرویم؟ چطور میخوابیم؟ چطور کار میکنیم؟ چطور با همسرمان حرف میزنیم؟ چطور کنار خانوادهمان هستیم؟ مسواک میزنیم؟ از چند لیتر آب در یک حمام رفتن استفاده میکنیم؟ در خانهمان چند گلدان داریم؟ نرمش روزانه داریم؟ چند صفحه در روز کتاب میخوانیم؟ سفر میرویم؟ چه عاملی در تعیین مقصد سفر ما نقش بازی میکند؟ چطور با دیگران ارتباط میگیریم؟ چطور در شبکههای اجتماعی حضور داریم؟ چند بار در روز گوشیمان را چک میکنیم؟ و نظایر آن. شاید برای بسیاری پذیرش این نکته بسیار دشوار باشد که زندگی مرا همین اتفاقهای کوچک زندگی میسازد نه مثلاً تهدیدهای فلان رهبر سیاسی، اما ما دوست داریم اینطور به حساب آوریم که زندگی من کاملاً وابسته به اتفاقات کلان بیرونی است. شاید برخی بگویند نه! امروز تحریمهای اقتصادی کیفیت زندگی را در کشور ما پایین آورده است، این سخن به یک معنا شاید درست باشد، اما فراموش نکنیم وضعیت فعلی ما وابسته به همان تصمیمهای به ظاهر کوچکی بوده که ما در گذشته نگرفتهایم، یعنی مثلاً اگر در چهار دهه گذشته جامعه ما به نوآوران و استارت آپها اهمیت میداد و به تدریج یک اکوسیستم قوی کارآفرینی در ایران شکل میگرفت و پیش از آن که دیگران فروش نفت ما را تحریم کنند ما با انتخاب خودمان از میزان وابستگی اقتصاد کشور به نفت میکاستیم به طوری که در چهار دهه این وابستگی به صفر میرسید اکنون وضعیت ما به گونه دیگری بود و شما اگر بررسی کنید که چرا این اتفاق نیفتاد در نهایت باز به آن پیکسلهای کوچک خواهید رسید. مثلاً اینکه مدیران ما چه درکی از توسعه داشتند و وقتی به ذهن آنها ورود کنید باز درک آنها از توسعه تابع پیکسلهای کوچکتر خواهد بود، مثلاً اینکه نگاه آنها به زن چیست و وقتی دوباره وارد این پیکسل شویم پیکسلهای دیگری هم در درون این پیکسل خواهد بود. پدر من چطور با مادرم رفتار میکرد؟ و میبینید رفتار پدر یک مدیر جامعه با مادرش در نهایت بخشی از ذهنیت او درباره توسعه کشور را شکل میدهد، اما ما رد پای این پیکسلهای نامرئی را در آن چارچوب بزرگ نمیبینیم.
از آن سو حتی وقتی به دل آن تهدیدهای فلان رهبر سیاسی کشور خارجی میروید میبینید آنجا هم در نهایت پیکسلهای کوچکتر هستند، مثلاً ایران تحریم میشود، چون فلان حزب سیاسی یا فلان شخص در جامعه امریکا میخواهد توافق با ایران را به نام خود بزند، یا مثلاً رئیسجمهور کنونی امریکا به شدت تفکرات نژادپرستی دارد و از رئیسجمهور قبلی به عنوان یک امریکایی غیر اصیل نفرت دارد پس نمیتواند بپذیرد که او در افکار عمومی امریکا محبوبیت داشته باشد، بنابراین میبینید که مشکلات روانی و حل نشده یک رئیسجمهور در قالب تحریم سر یک ملت آوار میشود و اگر ریشه این مشکلات روانی را دنبال کنید به جاهایی میرسید که ممکن است برای شما و من کاملاً شگفتآور باشد و در نهایت همه این چیزهای به ظاهر ساده و پیش پاافتاده دست به دست هم میدهند که سرنوشت جهان با آنها ساخته شود.
سرنوشت دنیا در نوع غذا خوردن من است
ما میتوانیم خودمان را مقهور اتفاقات به ظاهر کلان به حساب بیاوریم و به کوچکترین رفتارهایمان – باز تأکید میکنم که هیچ رفتاری کوچک نیست- چنان اهمیت بدهیم که انگار سرنوشت دنیا در نوع غذا خوردن ماست. انگار ما این لحظه با آرامشی که به غذا خوردنمان میدهیم سرنوشت دنیا را تعیین میکنیم و این تفکر در عین حال که ممکن است بسیار اغراق آمیز به نظر برسد با دنبال کردن موج تأثیرگذاری رفتارهای به ظاهر کوچک کاملاً محرز و طبیعی میشود که من با نوع غذا خوردنم سرنوشت دنیا را عوض میکنم. به دنیایمان از بالا نگاه کنیم. قارهها و اقیانوسها را میبینیم. پایینتر بیاییم، کشورها را میبینیم. پایینتر بیاییم، شهرها به چشم خواهند آمد. پایینتر بیاییم، خانهها و ادارهها و کارخانهها را میبینیم. پایینتر بیاییم، آدمهایی که سر هم داد میکشند، آدمهایی که دور هم میخندند، آدمهایی که تند تند غذا میخورند، آدمهایی که به همدیگر گوش میدهند... جهان ما کجاست؟ تصویر کلی سرنوشت جهان ما در همین پیکسلهای کوچک ساخته میشود.