کد خبر: 982003
تاریخ انتشار: ۲۶ آذر ۱۳۹۸ - ۰۱:۱۰
گزارشی از گلزار شهدای منطقه ابوذر و گفتگو با یک رزمنده
اواخر جنگ، شایعه‌های بسیاری مطرح می‌شد که باعث دلسردی مردم و بچه‌های رزمنده می‌شد. مثلاً می‌گفتند مذاکرات صلح در خفا انجام می‌شود و رفتن و نرفتن ما به منطقه هیچ فرقی ندارد. این شایعات در کنار سایر مسائل باعث می‌شد تا روند جبهه رفتن نیرو‌های انقلابی کم شود
فریده موسوی
سرويس ايثار و مقاومت جوان آنلاين: در زیارتگاه شهدای منطقه ابوذر (فلاح) گاه می‌توان رزمندگان و یادگار‌های دوران دفاع مقدس را یافت و دقایقی پای حرف‌ها و خاطراتشان نشست. چند روز پیش که مراسمی در این زیارتگاه برگزار شده بود، ما هم شرکت کردیم و در خلال مراسم، پای صحبت‌های رضا خلیلی یکی از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس نشستیم. متن زیر گزارشی از این زیارتگاه و گفتگو با این جانباز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.

۵ شهید
پنج سالی می‌شود که پنج شهید گمنام دفاع مقدس در گلزار شهدای ابوذر آرمیده‌اند. این منطقه یکی از مناطق پر شهید تهران و حتی کل کشور به شمار می‌رود و اهالی آن به مذهبی بودن و برگزاری پرشکوه ایام عزاداری اباعبدالله شهره هستند. هرازگاهی پایگاه‌های فعال بسیج در این منطقه مراسمی را در گلزار شهدای منطقه برگزار می‌کنند که با استقبال پرشور عموم مردم روبه‌رو می‌شود.

در روز حضور ما نیز جمعیت نسبتاً خوبی جمع شده بودند. سن پنج شهید زیارتگاه بین ۱۸ الی ۲۵ سال است. یکی از آن‌ها دقیقاً همسن فرزند یکی از مادران شهیدی است که اینجا حضور یافته است و قاب عکس فرزندش را در دست دارد. جالب است که تعدادی از دختر‌های نوجوان و دانش‌آموز دور این مادر شهید جمع شده‌اند و شنوای حرف‌هایش می‌شوند. مادر شهید می‌گوید ۳۲ سال است از شهیدش بی‌خبر است. اواخر جنگ به جبهه رفت و دیگر برنگشت.
در میان اهالی چند نفر از جانبازان و یادگاران دفاع‌مقدس به چشم می‌خورند. برخی از آن‌ها از بسیجی‌های پرسابقه منطقه هستند و تعدادی از آن‌ها از معتمدان محله‌شان به شمار می‌روند. گویا قرار است یکی از آن‌ها خاطراتی از حضورش در جبهه تعریف کند و به همین منظور تریبون مراسم در اختیارش قرار می‌گیرد.

اما من سراغ یکی از رزمندگان پیشکسوتی می‌روم که کناری ایستاده و لبخند بر لب دارد. به او نزدیک می‌شوم و نامش را می‌پرسم. خودش را رضا خلیلی معرفی می‌کند. از ایشان می‌خواهم خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس تعریف کند. کمی مکث می‌کند و بعد خاطره‌ای از حضور در عملیات مرصاد تعریف می‌کند.

منطقه ۲ نفر
اواخر جنگ، شایعه‌های بسیاری مطرح می‌شد که باعث دلسردی مردم و بچه‌های رزمنده می‌شد. مثلاً می‌گفتند مذاکرات صلح در خفا انجام می‌شود و رفتن و نرفتن ما به منطقه هیچ فرقی ندارد. این شایعات در کنار سایر مسائل باعث می‌شد تا روند جبهه رفتن نیرو‌های انقلابی کم شود. اولین تلنگر به بچه‌های پای کار جنگ زمانی خورد که شبه جزیره فاو ظرف یک روز و نیم سقوط کرد. اوایل سال ۶۷ بود که خبر رسید فاو سقوط کرده است. بعد دیگر مناطق مثل جزایر مجنون، شلمچه و... هم سقوط کرد. کار به جایی رسید که حضرت امام قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتند و آن جمله معروف نوشیدن جام زهر را بر زبان جاری کردند. من در سال‌های میانی جنگ چند بار اعزام شده بودم. بعد که ازدواج کردم، درگیر مسائل شخصی و کار و... شدم. اما وقتی بعد از پذیرش قطعنامه دشمن خلف وعده کرد و دوباره به مرز‌های جنوب و غرب کشورمان حمله کرد، حضرت امام فرمان دادند هر کسی می‌تواند به جبهه برود. من خودم را به پایگاه بسیج محله‌مان رساندم و گفتم می‌خواهم بروم. اما کسی نبود که پاسخگوی من و افرادی باشد که می‌خواستند سریع به منطقه اعزام شوند.

وسیله شخصی هم نداشتم که بخواهم خودم بروم. معطل مانده بودم که ناگهان دیدم یکی از بچه محل‌ها که متأسفانه الان نامش را فراموش کرده‌ام، وانتش را برداشته و می‌گوید منطقه دو نفر، منطقه دو نفر... با این وانت قبلاً میوه می‌فروخت. تعجب کردم. پرسیدم منظورت کدام منطقه است؟ گفت منظورم جبهه جنگ است. اگر می‌روی بسم‌الله.

عجیب بود. درست مثل روز‌های اول جنگ، حالا دوباره هر کس داوطلبانه و خودجوش اقدام می‌کرد تا به جبهه برود. ما هم چند نفر شدیم و همراه همان دوستی که عرض کردم به منطقه رفتیم. البته کرمانشاه که رسیدیم، هر کدام از گروه‌های خودجوش مثل ما را در یک یگان و لشکر تقسیم می‌کردند تا سازماندهی شویم. ما را هم تقسیم کردند و به عملیات مرصاد ورود کردیم. وقتی ما رسیدیم کار منافقان تمام شده بود، ولی ما هم به تعقیب بازماندگان پرداختیم و آخرین حمله دشمن را ناکام گذاشتیم.»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار