سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: فرزند مسعود کیمیایی پس از دو دهه تجربه بازیگری سال گذشته با فیلم معکوس به عنوان یک فیلم اولی در جشنواره فجر حاضر بود؛ فیلمی که در حال حاضر در سینماهای کشور در حال اکران است. «جوان» با پولاد کیمیایی پیرامون فیلم معکوس گفتگو کرده است.
شما برای ساخت فیلم معکوس زحمت یک کارگردانی سخت و دشوار را به جان خریدهاید، اما به نظر میرسد که فیلم از فیلمنامه ضربه میخورد. فکر نمیکنید اگر برای فیلمنامه و خلق شخصیتها بیشتر هزینه میکردید نتیجه بهتری میگرفتید؟
اتفاقاً سختی فیلم معکوس اول از همه در فیلمنامهاش بود. قرار نبود فیلم معکوس یک فیلم صرفاً اکشن با یک قصه خیلی ضعیف باشد. به جهت اینکه تمام فیلمهایی که در ژانر اکشن ساخته میشوند، اغلب طیف دراماتیک خیلی سادهای دارند و از ۱۰ دقیقه ابتدای فیلم مخاطب انتظار هیاهوی تصویری و داستانی دارد.
مخاطب به دنبال این است که یک چیزی منفجر یا خراب شود یا یک اتفاق هیجانانگیز برایش بیفتد. ما میخواستیم در «معکوس» قصهای داشته باشیم که اول از همه یک درام اجتماعی باشد. قصد نداشتیم فیلمی سریع و خشن بسازیم. متأسفانه خیلی از آدمها به محض اینکه چیزی میبینند مثلاً، وقتی میبینند در فیلم اتومبیلرانی وجود دارد انتظار فیلم سریع و خشن را دارند.
من میخواستم در فیلم نشان دهم که جابهجایی طبقات در اجتماع ما زیاد است. سالار از طبقه متوسط است یا سیاوش را میبینیم که کارگر است و میل به پیشرفت و ترقی دارد. او در کنج اتوبوس خودش جایی را درست کرده و لوستر گذاشته، کت و شلوار میپوشد و برای خودش لایو میگذارد و سعی میکند گیتار بزند و فیلم ببیند به این مفهوم که بگوید من از یک طبقه دیگر هستم. آدمهایی که به دنبال هویت خود میگردند.
یک بچهای خیلی سخت و بد بزرگ شده است. پدرش در کودکی او را رها کرده و مادرش از روی خودخواهی به خاطر پرکردن تنهایی خودش او را به دنیا آورده و یک مرد دیگری که دوست پدرش است او را بزرگ کرده است و در واقع هیچ گونه خویشاوندی به آن شکل ندارد. عصبانی است و این عصبانیت باعث میشود که تصمیمی بگیرد که نسل بعدی را هم تحتالشعاع قرار دهد. تصادفی که اول فیلم انجام میدهد، زنش میمیرد، باعث میشود که بچهاش را از او بگیرند و برود زندان یعنی تاریخ تکرار میشود. پدر سالار باید بیاید و بچه را نجات بدهد که آخر فیلم این اتفاق میافتد. فیلم مسیری را طی میکند تا پدر را وادار کند سر سفره خانوادهاش برگردد. اینها مباحثی است که در فیلمنامه به آن توجه شده است. سختی کار در این بود که این دو فیلم را در هم تنیدهاند. یعنی فیلمی است که قصه یکسری از آدمها را که گذشته و روابط پیچیدهای دارند روایت میکند. نیت من این بود که دو جزیره را تجربه کنم. از یک طرف آدمها، روابط و قصههایشان را شکل بدهم و از طرف دیگر، اکشن قصه و حرکت داستان به گونهای باشد که چشمنواز و تأثیرگذار باشد.
پس شما «معکوس» را دارای فیلمنامهای قوی میدانید؟
من فیلمنامه را فیلمنامه خوبی میدانم.
این احساس رضایت شما از فیلمنامه عجیب است، ولی به نظر میرسد «معکوس» قصهای سرگردان دارد و شخصیتها طوری هستند که مخاطب با آنها درگیر نمیشود و آنها را نمیفهمد.
وقتی ۳۰- ۲۵ دقیقه فیلم را هزینه اکشن فیلم کنید، قطعاً زمان کمتری برای گفتن قصه به وجود میآید. فیلمنامه باید به اندازهای جلو برود که نیاز دارد. اگر قرار باشد یکسری شخصیتها را بیخودی نگه دارید و دائم در مورد آن صحبت کنید، این دلیل بر خوب بودن فیلمنامه نیست.
اینکه میگویید در خلق شخصیتها بیشتر کار میکردید، شما ببینید مثلاً «رضا دردشتی» کسی است که قبلاً در کارخانهای کار میکرده که این کارخانه سالها پیش بسته شده است و تنها چیزی که از این کارخانه بر جای مانده، گاراژ کوچکی است که رضا کارهای تعمیراتی و مکانیکی ماشینهای قدیمی را در آن انجام میدهد. این فرد، در واقع دوست صمیمی پدر سالار بوده و پدر سالار از بچگی آنها را رها کرده است. او سالار را بزرگ کرده و به او آموزش داده که چگونه کار کند. در قصه ما سالار یک مسئلهای با رضا دارد. از او خوشش نمیآید. اینگونه در ذهن سالار ایجاد شده که دوست صمیمی پدرش با مادرش رابطه داشته و پدر مجبور شده آنها را رها کند. این دلگیری را از رضا دارد و دائم رضا دردشتی تلاش میکند آن را حل کند و بگوید من رابطهای نداشتم و مادر تو عاشق پدرت بود و تنها کاری که من کردم این بود زمانی که پدرت رفت به من پول میداد که به مادرت برسانم. حالا پیشنهادش این است که این گذشته را کنار بگذار و بیا من پول جور میکنم که تو بتوانی پسرت را به دست بیاوری. این کلیت رضا دردشتی است. حالا ما بخواهیم بابت این زمان بیشتری صرف کنیم، چیزی را به دست نمیآوریم، چون مبنای فیلم ما این است که قرار است پولی داده شود که بچه این آدم که نسل آینده میشود از ایران خارج نشود و در ایران بماند و به پدرش برسد و مشکلات مالی و خشنودی که به خود پدر گذشته، صرف پسرش نشود. من اصلاً کاری ندارم که «معکوس» فیلم خوبی است یا نه. من معتقدم که ما در کشوری زندگی میکنیم که حاشیه بر اصل غالب است. یعنی وقتی در مورد نقد فیلم حرف میزنیم نقد فیلم شکل نمیگیرد. ما با یک جهتگیری شخصی روبهرو هستیم.
یک تیمی یک سالونیم روی فیلمنامه کار کرده است یعنی از چندین فیلمنامهنویس مطرح مشورت گرفتم و آنها خوانده و نظر دادهاند و در دو دوره این فیلمنامه اصلاح شده است و این روال را رفتیم و ساختیم. حالا یک فردی میگوید خوب نیست، وقتی علت را میپرسیم، دلیل شخصی گفته میشود. به نظر من نقد باید جا پای درستی داشته و منصفانه باشد و بر مبنای ساخته آن اثر در نظر گرفته شده باشد نه اینکه من منتقد چه چیزی دوست دارم.
برای ساخت «معکوس» چه سختیهای فنی و تکنیکی از سر گذراندید؟
سینمای ایران سینمای لُخت، کمحوصله و بسیار تنبلی است. برخی به اینکه دوربین دست بگیرند و داخل یک خانه، اتاق و بسیار کمخرج قاب بچینند و هزینه زیادی هم نکنند، عادت کردهاند. اینکه بخواهند هزینه یک لانگشات که شب باشد، باران باشد و ماشین مسابقه و... همه اینها تدارکات حسابی میخواهد. اینکه بالن بیاوریم، ماشین تانکرآب و دو ماشین بیاوریم که این دو ماشین تمرین کرده باشند با هم برخورد نکنند که فیلم نخوابد و ... همه اینها کار میبرد. سینما تعریف خودش را دارد، اینکه ما چند تا بازیگر بیاوریم، یک فیلمنامه جلویشان بگذاریم دور هم جمع شویم، و این بشود پیشتولید ما؟! نه این پیشتولید نیست.
در هالیوود بعضی از فیلمها شش ماه پیشتولید دارندو بعد دو ماه شوتینگ میکنند. برخی از فیلمها در پیشتولید ساخته میشود، اما متأسفانه در سینمای ما تکنیک غالب نیست. میآییم آنقدر ادا و اصول دربیاوریم که جلب توجه کنیم یا اینکه فیلم آنقدر بیرنگ و لعاب و خستهکننده است و فقط هم در دیالوگ میگذرد تا تمام شود. نیت من احیای ژانرهاست. ما در حال حاضر سینمای وحشت و ترس نداریم. ژانر فیلمهای پلیسی، ژانر جنایی نداریم.
ما باید برای مخاطب مانند یک رستوران فرهنگی، فیلمهای متفاوتی داشته باشیم که مخاطب بر مبنای حالش فیلمها را تجربه کند. ما باید ژانرها را زنده کنیم. باید قصه جذاب و مفید برای مردم بسازیم که چشم و گوش بیننده از دیدنش لذت ببرد. در واقع قصهای باشد که به بیننده هیجان بدهد. در حال حاضر سینما ابزاری برای ارزیابی فرهنگی شده است. اما بخشی از سینما متکی به این است که مخاطب عام را به سمتی سوق دهد که ذائقهاش را پایین بیاورد.
به نظر من باید ژانر اکشن را زنده کنیم. ژانر اکشن و حادثهای باید حرف اول را بزند. سینمای امریکا سالیان سال است از طریق همین قهرمانهای مارول و ژانر اکشن زنده مانده است و میلیاردها دلار از این ژانر به دست میآورد. وقتی قهرمان نسازیم تأثیرگذار هم نیستیم.
در فیلم معکوس ما ۴۰ دقیقه مسابقه اتومبیلرانی داریم. من یاد ندارم که فیلمی در تاریخ سینمای ایران ۴۰ دقیقه اتومبیلرانی داشته باشد. از این بابت به نظر فیلمی تکنیکی است.
ساختن فیلمهایی مثل «معکوس» که در آن جلوههای ویژه میدانی مطرح است، کار سختی است. فکر میکنید باز هم به سمت این جنس از سینما بروید، واقعاً هزینههای تولید این آثار بالا به نظر میرسد؟
من به عنوان یک کارگردان خیلی لذت میبرم که در واقع میدانی کار کنم، چون زندگی در فضای میدانی است و همه لذت میبرند و کار میدانی حال همه ما را خوب میکند. اما من در کارگردانی این فیلم برایم تجربه شد و دیگر قرار نیست این نوع فیلم در کارنامه من تکرار شود و فیلم بعدیام را در زمینه، مسابقهای بسازم.
فیلم بعدیتان در چه ژانری خواهد بود؟
فیلم بعدی که خواهم ساخت، قطعاً یک فیلم تکنیکال دیگر است که ساختارش بسیار با این فیلم فرق میکند. بیشتر یک فیلم روانشناختی در ژانر ترس است با نام «لکنت». این فیلم شاید پرهزینه نباشد، اما فیلم سختی خواهد بود. دوست دارم سراغ کارهایی بروم که سخت است و رس آدم را میکشد. بسیاری از عوامل فیلم گاهی دلشان برای تولید یک فیلم خوب تنگ میشود و من به عنوان بازیگر و کارگردان در دو ژانر مختلف، این حس را دارم.
تصمیم دارید بازیگری را به طور جدی ادامه بدهید یا اینکه قصد اصلیتان برای ادامه کار در سینما، کارگردانی است؟
من از کودکی بازیگری را شروع کردم. از سن خیلی پایین و تا امروز جلوی دوربین بودم. بازیگری بخش بزرگی از وجود من است. تمام این سالها در این زمینه تجربه کسب کردم. از همان دوران کودکی در خانواده فکر میکردند قرار است که من کارگردان بشوم، اما ناخواسته بازیگری در تقدیر من افتاد و برعکس خیلیها که دوست دارند بازیگر شوند، من از ابتدا کارگردانی را بیشتر دوست داشتم، چون پدرم کارگردان بود و کارگردان بزرگی هم بود.
آنچه یاد گرفتم گرامر سینما و ریشههای سینما بود. اینکه چه چیزی در سینما مطرح است و همین طور آرام آرام در فیلمهای ایشان کار کردم و بعد از جهان سینمای ایشان بیرون آمدم و وارد سینمای کلی شدم و بازیگری برایم رشد کرد و بزرگتر شد.
ذات من همیشه یک بازیگر است، یعنی در کارگردانی فیلمهایم هم وقتی با بازیگرهایم صحبت میکنم، به عنوان یک بازیگر با بازیگر صحبت میکنم نه به عنوان یک کارگردان. اما در کشور ما کارگردانی همچون پدر یا مادری است که میخواهد بچهاش را در این شرایط بزرگ کند که البته کار سختی است.
پول کار را تهیه میکنیم، مراحل گرفتن پروانه ساخت را میگذرانیم و بعد میرسیم به اینکه بازیگر نقشها را پیدا کنیم. پیدا کردن بازیگر در سنین مختلف مشکل دیگری است که با آن مواجه میشویم. بازیگر ۱۴ ساله بخواهیم باید از کجا بیاوریم. ما در بازیگری آپشن زیادی نداریم. بعد از همه این مشکلات و سختیها با همه گرانیها، فیلم را میسازیم و بعد لابی پخش و جشنواره موضوع دیگری است که با آن دست به گریبان میشویم. اگر از افراد اصلی نباشیم و فیلم را ندهیم، دچار مشکلاتی میشویم، اگر فیلم را بدهیم دچار مشکلات دیگر خواهیم شد.
فیلمتان در جشنواره فجر حضور داشت. در این باره چه تجربهای از سر گذراندید؟
فیلم من در جشنواره نابود شد. یک فیلم دیگری که آماده نبود، در آخرین لحظه به جشنواره رسید و فیلم من را بدون اینکه به من بگویند، اکران کردند. تمام ساختار من را به هم ریختند. اینها این کار را با من کردند. حس عجیبی داشتم. شما از یک طرف تمام مشکلات و مباحث و سختیها را تحمل میکنید، اما یک جایی دیگر خسته میشوید. مگر چقدر ارزش دارد. مگر من به عنوان کارگردان چقدر پول میگیرم. آن مبلغی که میگیریم باید هزینه تهیه فیلم کنیم و بعد ببریم جشنواره و از آن دفاع کنیم. همه اینها را که انجام دادیم بعد باید بیفتیم در دام پخش. فیلم من در ماجرایی رفت که دوست نداشتم و واقعاً فکر نمیکردم اینطور بشود. حس پدری را دارم که دوست دارد فرزندش را به جایی برساند، اما شرایط مهیا نیست.
چقدر در فیلمسازی تحت تأثیر پدرتان هستید و چقدر از ایشان متأثرید؟ در مقابل چه اندازه فکر میکنید مستقل از نگاه فیلمسازی ایشان حرکت میکنید؟
من دوست داشتم در فیلم اول به سینما ادای دین کنم. هم به عنوان فرزند کیمیایی و هم به عنوان کسی که از درون سینمای کیمیایی شناخته شده و بیرون آمده است. نمیخواستم سینما را نادیده بگیرم، اما در عین حال میخواستم لحن و نتیجهگیری خودم را داشته باشم و خودم آنطور که دوست دارم به این نکته نگاه کنم. بسیاری میگویند این فیلم بسیار به سینمای کیمیایی شباهت دارد و یک کپی از سینمای کیمیایی است. به نظرم اینها افراد بیسوادی هستند، چون اصلاً ندیده و متوجه نشدهاند که در فیلم چه اتفاقی افتاده است. فقط صرفاً یک رضا دردشتی را دیدهاند که کلاهشاپو دارد و دیالوگهایی که نظم خاصی در نوشته شدن دارند، بیان میکند. برای همین میگویند این کار کپی است. اما واقعیت این نیست، المانهای سینمای کیمیایی برای من یک درس است. مثلاً در دیالوگنویسی شما به ریتم و آهنگ یک دیالوگ فکر میکنید. اینکه صرفاً هر چه را که به نظر میآید بنویسید، دیالوگ نمیشود. دیالوگنویسی ساختاری دارد که من آن را رعایت کردم. دیالوگ من هیچ ارتباطی به سینمای کیمیایی ندارد؛ دیالوگهای من خیلی ساده، روزمره، محاورهای و عادی است.
یا مورد دیگر اینکه شخصیت فیلم من قهرمانی که همیشه در سینمای کیمیایی آدم خوبی است، نیست. خیلیها لایه اول و رویی را میبینند. به بطنش فکر نمیکنند. همه اینها برای من درس خیلی بزرگی بود که به امید خدا در فیلم بعدی اتفاق بهتری برایم بیفتد.
با توجه به سختیهایی که در مسیر ساخت و تولید فیلم «معکوس» داشتید، فکر میکنید در اکران نتیجه بگیرید؟
مشکل همیشگی که برای سینما وجود دارد، بحث پخش است. این فیلم درگیر مشکلات لابی همیشگی پخش شد. قرار بود فروش «مسخره باز» که تمام میشود، معکوس جای آن بیاید. اما هنوز مسخرهباز در حال اکران است و فیلم من هم اکران شده است. «مطرب» با ۱۶۳ سالن در کشور کار پخشش را شروع میکند و فیلم معکوس با ۳۳ سینما در کل کشور اکران شده است.
در قبالش من یک فیلم با ارزشهای اجتماعی و تکنیکی ساختهام. در فیلم غر نزدهام، سیاهنمایی نکردهام، نیامدم بگویم جامعه من بد است گرانی است نه! فیلم من یک کارخانهای را نشان میدهد که از کار افتاده و دست رانتخوار است و دوست ندارد این کارخانه را راه بیندازد، چون خوابیدهاش بیشتر برایش سود دارد.
در تیتراژ آخر فیلم سالار از این رانتخوار میپرسد: تکلیف این کارخانه چه میشود؟ میگوید: بهش فکر میکنم. این بدان معناست که میخواهد کارخانه را راه بیندازد. یعنی این آشتی میخواهد شکل بگیرد.
متأسفانه ما برخی فیلمهایی را که دارای ارزش هستند، له میکنیم. برخی فیلمها مدام قربانی فیلمهایی میشوند که قرار است بخندانند و، چون میخواهند بخندانند، همه سینماها را باید در اختیار بگیرند.
اما دیگر نیاییم در رسانهها و رادیو و تلویزیون بگوییم چرا این سینمای ما به این سمت رفته است؟ این اتفاق یک اتفاق تلخ است. من مدام میشنوم که چرا سینمای ما اینطور شده است؟ خودشان دارند فیلمهای اجتماعی و هر فیلمی را که شریف است، کنار میگذارند. از آن طرف فیلمهایی که یکسری آدم در آن شکلک درمیآورند و گریم متفاوت میکنند مورد توجه قرار میگیرد. با توجه به شرایط سخت جامعه، مردم وقتی میخواهند هزینه سینما بدهند میروند، فیلم کمدی میبینند که دلشان شاد شود. البته کمدی هم تعریف خاص خودش را دارد. کمدی باید دارای ارزش باشد، اینکه در فیلم یکی به یکی پسگردنی بزند نمیشود کمدی! ما از این دست کمدیها زیاد داریم. در پایان باید بگویم، طبق معمول عدالت در اکران فیلم معکوس شکل نگرفت و فیلم در ۳۳ سینما در کل کشور اکران شد بدون هیچ تبلیغات شهری و بیلبوردی. متأسفانه فیلممان در بدترین زمان ممکن و در بدترین شرایط اکران شد. در شرایط بحث ناآرامیهای تهران، بحث بنزین، بحث آلودگی هوا و بحث آنفلوآنزایی که همه جا را گرفته است. حتی همین فصلی که در آن هستیم فصل سخت و راکدی برای کار ماست. با این شرایط که پیش میرود «معکوس» فیلمی خواهد شد که قربانی تاریخ سینما میشود و کاری هم نمیشود کرد.