سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: سادگی و صفا و صمیمیت روستاییها را داشت. زاده روستا بود و از اصل خودش فاصله نگرفته بود. روستای علیآباد از توابع زنجان جایی بود که شهید میرزاعلی رستمخانی در آن متولد شد؛ روستایی با مردمانی خونگرم و مرمدار و شهید رستمخانی با حضور در جمع اهالی روستا، این ویژگیها را مال خود کرد. آنها که او را میشناختند از مهربانی، خونگرمی و مردمداریاش میگفتند و اینکه چگونه در سختترین لحظات به یاری دیگران میشتافته است.
تظاهراتهای مردمی علیه حکومت شاه، شهید رستمخانی را به فردی سیاسی و انقلابی تبدیل کرده بود. او با آگاهی سیاسی که نتیجه مطالعه و شرکت در جلسات و سخنرانیها بود، به صف مخالفین رژیم پیوسته و با تمام توان به دنبال سرنگونی رژیم پهلوی و برقراری حکومت اسلامی بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی، میرزاعلی و همنسلانش به بزرگترین آرزویشان رسیدند و مسیر تازهای در زندگی پیش رویشان قرار گرفت. با تأسیس سپاه پاسداران به عضویت این نهاد انقلابی درآمد و به خاطر آمادگی جسمانی، توان بالا در مدیریت و هوش و ذکاوت خیلی زود به ردههای بالای نظامی رسید.
تجاوز سراسری دشمن بعثی، مرحله مهم دیگری از زندگی شهید رستمخانی بود که شجاعت و دلاوری او را طلب میکرد. او که در مراحل دیگر زندگیاش با سربلندی بیرون آمده بود این بار نیز به ندای رهبرش لبیک گفت و جزو اولین گروههای سپاه بود که راه جبهه را در پیش گرفت. یکی از همرزمان شهید درباره حضور شهید رستمخانى شجاعت و جسارت شهید رستمخانی را چنین توصیف میکند: در جبهه هرکه توان بدنى بیشترى داشت و چابکتر از بقیه بود آرپىجىزن گروه بود. امکانات ما در مقابل عراقیها صفر بود. به همین دلیل ترجیح مىدادیم دفاع کنیم و حمله نداشته باشیم و این تاکتیک تنها به دلیل نبود امکانات بود. رستمخانى در بسیارى مواقع براى حمله بىصبرى مىکرد. او که انرژى و جسارتى فوقالعاده داشت در اغلب موارد بهتنهایى به خطوط مقدم دشمن مىرفت و گاهى تانکى را از عراقیها شکار مىکرد و بازمىگشت. او خیلى کم از منطقه دارخوین خارج مىشد و همیشه مىگفت تا زمانى که جاده اهواز-آبادان آزاد نشود به اهواز نخواهم رفت.
دیگر جبهه تمام زندگیاش شده بود و بیشتر زمانش را در منطقه در کنار همرزمانش صرف میکرد. چندین بار در جریان عملیاتهای مختلف جانباز شد ولی خیلی زود دوباره به جبهه بازگشت. یارای دور ماندن از فضای معنوی جبهه را نداشت و نمیتوانست از سایر رزمندگان دور بماند. او با حضور در جبهه جانی تازه میگرفت و زندگی برایش بدون جبهه نفسگیر میشد. شهید رستمخانی در جریان عملیات حصر آبادان جانشین فرمانده گردان شد و پس از مدتی نیروهای سپاه سازماندهی شدند و تیپ ۱۷علی بن ابیطالب (ع) تشکیل شد. او فرماندهی یکی از گردانهای این تیپ به نام گردان امام محمد تقی (ع) را برعهده گرفت و با احساس مسئولیت بیشتری در جبهه حاضر میشد. در خط مقدم حضوری فعال داشت و زمانی که از او میخواستند به عنوان فرمانده به خط مقدم نرود میگفت: به فرمان امام فرماندهان باید در خط مقدم باشند.
بعد از عملیات والفجر مقدماتی، شهید میرزاخانی به لشکر ۳۱ عاشورا منتقل شد و مسئولیت جانشین محور تیپ را برعهده گرفت. در جریان عملیات بدر او و دیگر نیروهایش به آرزویشان رسیدند. در مورد شهادت وی چنین نقل میکنند: در عملیات بدر قرار بود نیروهای عمل کننده از چند نقطه حرکت کنند تا در محل مشخص شده بههم برسند. اما حمله لو رفت و آنها نتوانستند بهموقع برسند؛ نیروی تحت امر رستمخانی که به محل رسیده بودند بدون نیروهای کمکی و پشتیبانی به محاصره دشمن درآمدند، ولی با تمام توان به عملیات ادامه دادند، تا اینکه سنگر آنها توسط نیروهای عراقی به محاصره درآمد و سرانجام در روز بیستوششم اسفند ماه سال ۱۳۶۳ در ۳۱ سالگی به شهادت رسید. شهادتش چنان برای دشمن مهم بود که خبرش را بارها در اخبار و روزنامه اعلام کرد.