سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: فاطمه دوستکامی کارشناس زبان و ادبیات انگلیسی و کارشناس ارشد خبرنگاری بینالمللی و نیز مترجم، نویسنده و پژوهشگر حوزه ادبیات پایداری و بیداری اسلامی است. آشنایی او با سوژه کتاب صباح به کتاب «دا» برمیگردد. میگوید: حدود ۱۱ سال پیش که دا را خواندم متوجه شدم نزدیک به ۶۰ بار نام «صباح» در صفحات و رویدادهای مهم کتاب آمده است. او نقش برجستهای به عنوان یک زن در جریان مقاومت خرمشهر داشت. انتشارات مهر اخیراً آخرین نوشته این نویسنده را منتشر کرده و «جوان» به همین بهانه با وی گفت وگو کرده است.
موضوع گفتوگوی امروز ما با شما «کتاب صباح» است؛ این کتاب تنها گفتوگو با خانم صباح است؟
بله؛ این کتاب تنها روایتی است که از خانم وطنخواه منتشر شده است. ایشان با وجود نقش برجستهای که به عنوان یک زن در جریان مقاومت خرمشهر داشته است، تا قبل از انتشار کتاب حاضر به گفتوگو درباره خاطراتشان نبود. این برای اولین بار است که مخاطب از زبان خانم وطنخواه روایت آغاز جنگ و دفاع از خرمشهر و همچنین نبرد در جبهه ذوالفقاری و... را میشنود.
آشنایی شما با صباح وطنخواه چگونه شکل گرفت؟ خودتان به سراغ این سوژه رفتید یا به شما پیشنهاد شد؟
آشنایی من با ایشان به کتاب «دا» برمیگردد. حدود ۱۱ سال پیش که دا را خواندم، دیدم نزدیک به ۶۰ بار نام «صباح» در صفحات و رویدادهای مهم کتاب آمده است. خب با توجه به جنس کار ما و شناختی که از شخصیتها و میزان کنشگریشان داریم، متوجه شدم آنچه خواندم، تمام این شخصیت نیست و قطعاً او گفتنیهای زیادی دارد. حدود یک سال بعد خانم حسینی نویسنده کتاب «دا» و مسئول واحد بانوان دفتر ادبیات پایداری و مقاومت حوزه هنری با من تماس گرفت و برای انجام پروژه خاطرات خانم وطنخواه دعوت به همکاری کرد. من خانم صباح را برای اولین بار آنجا دیدم.
سبک نگارش کتاب چگونه است؟
سبک نگارش خاطرات خانم وطنخواه به صورت خطی یا به عبارت دیگر سیر تاریخی است. با توجه به اینکه دوره نوجوانی راوی با دوران مبارزات مردمی برای پیروزی انقلاب اسلامی گره خورده، لازم بود از فعالیتهای او و نقشش در این زمان صحبت شود. اینکه شخصیت او چطور و در چه حال و هوایی شکل میگیرد که در اولین ساعات شروع جنگ چنین ورود و عکسالعملهای بهموقع و مسئولیتپذیرانهای از ایشان میبینیم، همه و همه باید برای مخاطب قابل پیشبینی باشد. به این دلیل روایت ما از خاطرات خانم وطنخواه از یک فلشبک کوتاه در سال ۶۸، به کودکیاش برمیگردد و شروع میشود.
برای نوشتن کتاب چه اسنادی در اختیار شما قرار گرفت؟
اسناد که در اختیار ما قرار نمیگیرد، همیشه این ما هستیم که به دنبال اسناد میگردیم و از کوچکترین آنها نمیگذریم. در این رابطه با دو دسته مختلف از اسناد روبهرو بودم؛ اول اسناد چاپ شده مربوط به مقاومت خرمشهر و ماوقع آن. دوم اشخاصی که به عنوان شاهدان عینی ماجرا در مقاطع مختلف مطرح بودند. در مورد دسته اول باید گفت: اسناد نسبتاً خوبی در حوزه مقاومت خرمشهر منتشر شده است. از بین کتابها (اسنادی، خاطرات) روزشمارها، بولتنها، نشریات، اطلسها و نقشههای مربوطه، دو روزشمار مربوط به سپاه و ارتش و همچنین کتاب خرمشهر در جنگ طولانی، بیش از بقیه محل ارجاع من بود. ساعتهای زیادی در کتابخانه جنگ حوزه هنری که بزرگترین کتابخانه تخصصی جنگ در کشور است، صرف مطالعه این اسناد شد. همینجا، جا دارد که از دوستان و همکاران کتابخانه که بارها و بارها با حوصله فراوان مرا در پیدا کردن آنچه مدنظر داشتم یاری کردند، تشکر کنم.
مطالعه در منشورات مربوط به شروع جنگ در خرمشهر باعث باز شدن درهای مختلفی به رویم بود. گاهی اوقات که برای رفع ابهام از موضوعی به اسناد مراجعه میکردم، با مطالبی روبهرو میشدم که سایر روایتهای مطرح در کتاب را کامل و بینقص میکرد یا باعث میشد با طرح سؤالات جدید از خانم وطنخواه پی به موضوع یا موضوعاتی ببرم که تا آن لحظه هم من و هم راوی دربارهاش دچار غفلت شده بودیم. در این مورد برایتان مثالی میزنم تا بهتر متوجه شوید؛ به عنوان مثال خانم وطنخواه در جریانات مختلف مبارزه با فعالیتهای خلق عرب در خرمشهر (مثلاً تحصنهایی که جوانان انقلابی شهر علیه آنها داشتند) حضور قوی و مؤثر داشت، اما در روایت آنچه خلق عرب از ابتدا تا انتها در مقاطع مختلف تاریخی بر سر شهر آورد، احتیاج به منابعی بود که به صورت بسیار دقیق و با تاریخ مستند آن را بیان کنیم. این با مطالعه و پژوهش در کتابی مثل «خرمشهر در جنگ طولانی» اتفاق افتاد. آنچه امروز شما درباره فعالیتهای خلق عرب در خرمشهر و نحوه برچیده شدن بساطشان در کتاب «صباح» میخوانید، روایتی است مستدل، مستند و قابل اطمینان.
این کتاب حاصل چند ساعت مصاحبه با خانم وطنخواه است؟
مصاحبههای خانم وطنخواه در سه فاز مختلف انجام و درمجموع حدود ۳۰۰ ساعت صوت تولید شد. فاز اول مربوط به ضبط خاطرات اولیه بود که ۱۲۰ ساعت به طول انجامید. در فاز دوم که بعد از نگارش اولیه انجام شد، ۸۰ ساعت مصاحبه درباره مطالب جامانده و سؤالات پیش آمده حین نگارش گرفته شد و در فاز سوم بعد از اصلاح نگارش قبلی و نگارش نهایی اثر، علاوه بر پرسش و گفتوگو پیرامون موضوعات به جامانده که احتیاج به چکشکاری بیشتر داشت، بعد از خوانش خطبهخط کتاب در محضر خانم وطنخواه آخرین اصلاحات انجام شد. در این مرحله نزدیک به ۱۰۰ ساعت صوت به دست آمد.
کتاب چقدر به واقعیات نزدیک است و چقدر از قوه تخیل و نویسندگی خود در متن استفاده کردید؟
کتاب خاطرات خانم وطنخواه، برشی واقعی از یک رخداد تاریخی است که با اصرار و اهتمام نویسنده، تخیل او و راوی در هیچ صفحهای از آن ورود نکرده است. تمام مدت مصاحبه و نگارش تأکید و وسواس داشتم که صدای من در هیچ سطری از کتاب شنیده نشود. به نظرم این یکی از رموز موفقیت نویسندگان مستندنگار است. اگر کسی فلان کتاب را ورق بزند و بدون اطلاع از نام نویسندهاش بگوید این قلم، قلم فاطمه دوستکامی است، دیگر باید فاتحه آن کار را خواند. این هنر مستندنگار است که تا آنجا که ممکن است بتواند با تسلط ادبیات خودش را به زبان و ادبیات راوی نزدیک کند. البته این به آن معنا نیست که ما عیناً هرچه راوی گفت: را مینویسیم. انجام مطالعات مختلف درباره موضوعات مهمی که قرار است جلسه مصاحبه حول آن بگردد، مهندسی مصاحبه، طرح سؤالات محتمل از سمت خواننده، کنترل و مدیریت اطلاعات دریافتی و پایش آن در نگارش بر عهده نویسنده است. اینجاست که هیچ سؤالی بدون برنامه طرح نمیشود و هر جوابی ما را قانع نمیکند. هدایت جلسه مصاحبه تا دریافت کامل اطلاعات مورد نیاز در بخشهای مختلف کتاب، جزو وظایف و مهارتهای مؤلف است. این تلاشها تا جایی که تیپ شخصیت اصلی و همراهانش و فضاهایی که خاطرات در بستر آنها اتفاق افتاده خوب دربیاید، ادامه دارد. حالا میخواهد ۳۰ ساعت زمان ببرد یا ۳۰۰ ساعت. با توجه به نوع کنشگری راوی و اتفاقات مختلفی که تجربه کرده و ارزش روایتگری دارد، این جریان عمقهای مختلفی پیدا میکند.
کدام بخش از خاطرات ایشان برای شخص شما جالب بود؟
بخشهای مورد علاقه من در کتاب کم نیستند. از این میان دو بخش را خیلی دوست دارم؛ یکی فصل سیزدهم کتاب که با خبر ورود عراقیها به آبادان و خبررسانی این موضوع توسط دریاقلی بندری شروع میشود و به خلق حماسه ذوالفقاری، حضور صباح وطنخواه در خطوط نبرد به عنوان اولین زنی که در این جبهه حضور پیدا میکند و درنهایت عقب راندن دشمن تا پشت بهمنشیر ختم میشود. دیگری هم صفحاتی از کتاب است که برای اولین بار نام بعضی از شهدای مظلوم خرمشهر آورده میشود. فردی مثل شهید موسوی که تنها پسر خانوادهای از کرج بود که بدون اطلاع خانوادهاش به خرمشهر آمد و مظلومانه به شهادت رسید و غریبانه و گمنام در آبادان دفن شد. یا شهید خردسالی به نام فاطمه که جلوی چشم والدینش به دست گروهک منافقین در یک کانکس در بسته سوزانده و زجرکش شد. روایت شهادت مقتدرانه و باصلابت تکاوری که با وجود جراحت شدید در ناحیه چشم و سر تا لحظه آخر شهادت اجازه نداد کسی در انتقال و جابهجاییاش به آمبولانس و بیمارستان به او کمک کند و خودش تمام این کارها را به تنهایی انجام داد هم یکی دیگر از این بخشهاست.
به عنوان نویسنده کتاب و با توجه به آشنایی ویژه شما با این بانوی فعال انقلابی، فکر میکنید چه عواملی در شکلگیری شخصیت دینی و انقلابیشان بیشترین نقش را داشته است؟
به نظرم مهمترین دلیل داشتن روحیه ظلمستیزی ایشان است. جایی در کتاب میخوانیم که در سالهای قبل از پیروزی انقلاب خانم وطنخواه به همراه مادرشان برای خرید یک اجاق گاز به بازار میروند. آنها به هر مغازهای میروند با یک قیمت متفاوت روبهرو میشوند. صباح به مادرش میگوید بیا برویم از فروشگاه صنف لوازم خانگی خرید کنیم. قاعدتاً باید آنجا قیمت اجاق گاز از همه جا مناسبتر باشد. وقتی به آنجا میروند میبینند که قیمتش از همه جا گرانتر است. صباح از این ماجرا خیلی ناراحت میشود و آن را تبدیل میکند به موضوع انشای آزادش و سر کلاس میخواند. معلم انشا که آدم شاهدوستی بود، برخورد تندی با او میکند و کار را به دفتر مدرسه و مدیر و تهدید به اخراج میکشاند. داشتن چنین روحیه اعتراضی به ظلم زمانه، کمکم در وجود او رشد پیدا میکند و پای او را به اولین راهپیمایی ضد رژیم باز میکند. همین ویژگی از او یک شخصیت انقلابی میسازد. شخصیتی که با آشنایی با حضرت امام مسیر تکامل را سریعتر طی کرده و در فضایی به نام جنگ، به اوج بلوغ فکری و عملی انقلابی و اسلامی میرسد.
مطالعه این کتاب برای نسلهای جدید کشور بهویژه دختران را چقدر ضروری میدانید. مهمترین پیام کتاب برای این نسل چیست؟
از دو جنبه مطالعه این کتاب را به جوانترها توصیه میکنم؛ اول اینکه به آنها قول میدهم از خواندن کتاب به دلیل وجود اتفاقات مختلف، تعلیقهای جذاب، نقاط اوج و کشش روایت لذت ببرند و از وقتی که صرف این کار کردند پشیمان نشوند. دوم اینکه خیلی ساده و روان میتوانند با مطالعه این کتاب خودشان را در مسیر شناخت بخشی از تاریخ دفاع مقدس و تاریخ معاصر کشورمان قرار دهند. روایت صباح از جنگ، داستانسرایی و خیالپردازی نیست. روایتی است واقعی از مظلومیت خواهران و برادرانمان در خرمشهر. همانها که برای حفظ این خاک راحت از جان و مال و اولادشان گذشتند. به نظرم خوب است در لحظات مختلف مطالعه و در رویارویی با حوادث این کتاب، برای چند لحظه هم که شده خودمان را به جای شخصیت اصلی روایت یا کاراکترهای دیگر آن بگذاریم و از خودمان بپرسیم اگر ما آنجا بودیم چه میکردیم؟!
باز هم در حوزه ادبیات دفاع مقدس خواهید نوشت؟
حقیقتاً به کاری غیر از نگارش در حوزه ادبیات پایداری، جنگ و بیداری اسلامی فکر نمیکنم. آنقدر حرفهای نگفته باقی مانده که اگر شبانهروز تلاش کنیم و بدویم باز خیلی از آنچه ایدهآل است فاصله داریم. سوژههای مورد نظرم را پیدا کرده و اگر عمری باشد حداقل تا پنج شش سال آینده مشغولشان هستم.
فکر میکنید ادبیات چقدر میتواند در این فضای جامعه تأثیرگذار باشد؟
ظرفیت ادبیات بهویژه ادبیات پایداری بسیار زیاد است. گاهی اوقات وقتی حین مصاحبه و نگارش در دنیای بیریا، خالص و سرشار از عشق و ایمان جوانهای دوران جنگ و بعدتر از آن جریان مقاومت، غرق میشوم، چقدر حسرت میخورم از روزها و سالهایی که از دست رفت و نتوانستیم شیرینی مرام و مسلک و اعتقاد و آرمان آن بچهها را به جامعه انتقال دهیم. شک نداشته باشید اگر بتوانیم آن حال و هوا را انعکاس دهیم، با استقبال چشمگیر جامعه و جوانها از این مقوله روبهرو میشویم.
عملکرد فعالان فرهنگی را در ایجاد وضعیت کنونی جامعه چه اندازه تأثیرگذار میدانید؟
نمیخواهم ناامیدانه بگویم کار خوبی در عرصه فرهنگی تا الان انجام نشده، اما با شناختی که از جنس هموطنانم دارم، میدانم که اگر خوب در این عرصه کار شده بود، امروز با شرایطی به مراتب بهتر از این مواجه بودیم. اگر درست کار فرهنگی نکردیم، اگر الگوها را بهخوبی معرفی نکردیم، حق نداریم طلبکارانه از مردم انتظار داشته باشیم که خیلی راحت سره را از ناسره تشخیص بدهند. مگر چند درصد از فرزندان ما این شانس را دارند که در خانوادهای متولد شوند که با چنین ارزشهایی بار بیایند؟ این وظیفه متولیان فرهنگی بوده که خوراک فکری مناسبی برای آنها تهیه کنند. هرکس کار کند، هرکس تلاش و سرمایهگذاری کند، نتیجه میبیند، حالا میخواهد این فرد ما باشیم یا دشمن ما.
چرا نام صباح را بر این کتاب برگزیدید؟ پیشنهاد خودتان بود یا خانم صباح؟
نام «صباح» پیشنهاد خانم وطنخواه بود. بهرغم اینکه نامهای دیگری مد نظر من بود، اما به خواست ایشان نام کتاب صباح انتخاب شد.
چه مسائل و مشکلاتی در راه تهیه، تدوین و نگارش این کتاب برایتان به وجود آمد؟
اولین مسئلهای که در راه تولید آثار اینچنینی با آن روبهرو هستیم، مشکلات مربوط به ضبط مصاحبه است. به دلیل اینکه در پرسش سؤالها و دریافت اطلاعات با حساسیت و دقت پیش میرویم، ناخودآگاه جلسات مصاحبه طولانی میشود. این طولانی شدن ساعات مصاحبه بعضاً راویان را بیتاب میکند. این در حالی است که حتی یک سؤال بدون دلیل و سناریوی ذهنی پرسیده نمیشود. گاهی اوقات، چون ذهن راوی در فضای روایتگری متمرکز است، متوجه دلیل برخی از سؤالات ما نشده و ممکن است احساس کند، طرح بعضی پرسشها لزومی ندارد. انرژی و توانی که صرف مجاب کردن بعضی از راویان میشود، گاهی مسئلهساز میشود. دیگر مشکلات هم مربوط به جریان تدوین کتاب است. راستیآزمایی حوادث مهم، چیدمان اتفاقات در یک سیر زمانی منطقی، حفظ ریتم جریانات مختلف، پر کردن خلأهای موجود به نحوی که خواننده را متوجه خود نکند، به سرانجام رساندن روایت مربوط به کاراکترهای مطرح و... تنها بخشی از مشکلات تدوین خاطرات افراد شاخص در ادبیات پایداری است.
کتاب چه زمانی منتشر شده است؟ گزارشی از بازخورد این کتاب نزد مخاطبان دارید؟
کتاب اردیبهشت ماه امسال و در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برای اولین بار در اختیار مخاطبان قرار گرفت. کتاب «صباح» به همت انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. در همین فرصت کوتاه و با توجه به اینکه هنوز در راه معرفی اثر کار خاصی انجام نشده، استقبال خوبی از آن شده است. امیدوارم بهزودی کتاب، جایگاه خوبی بین مردم پیدا کند.