سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: آپارتمان را از حسین قلی خان اجاره کرده است. پارکینگ را اجاره میدهد به سوپری سر محله انباری کند. انباری را میدهد به پیرمردکفشدوز سرچهارراه تا وسایلش را در آن بگذارد. اصلاً هم مال غیر را به غیر اجاره دادن اشکال ندارد. تغییر کاربری هم که خدا بدهد برکت، چیز خاصی نیست که نگران باشی!... و، اما ادامه ماجرا...
۱- پیش از اینها بالای پشت بام محلی بود و حداقل طبقه آخر آپارتمان میتوانستی شامی، ناهاری، چاییای بخوری و به استراحت بپردازی، اما حالا شده پارکی از دجالواره یا همان ماهوارههایی که قدمشون تو هیچ خونهای برکت نداشته و منحوس بوده است.
۲- یک عده خانههایشان را چند منظوره کردهاند:پدر پاشنه کش تولید میکند. دختر خانم مهدکودک خانگی زده و با بچهها عروسک بازی میکند. مادر خانه ابرو بند میاندازد و گاهی لباس هم میفروشد، بعد خدا نکند یک پزشک برای نهایتاً دوساعت بخواهد در این مجتمع نامنظم به مردم خدمت کند، همه معترض میشوند که «خدا به دور همش مریض میاد تو راه پله بچهمون مریض میشه.»
۳- کوچکتر که بودم نهایتاً دایی محمدرضا بالای پشت بام ۱۰ تا کبوتر داشت و غروب به غروب هوایشان میکرد تا کمی هوا بخورند و پر بزنند. این روزها، اما هر خانه چند سگ، خرگوش، سوسمار و مار نداشته باشد متمدن نیست و انگار خاک عالم توسرشان شده است.
۴- با خود چه فکر کردهاید که تمامی پاگردهای راه پله را مثل انباری اشغال کرده و کلی وسایل گذاشتهاید؟ فکرش را کردهاید اگر زلزله بیاید از کجا میخواهید فرار کنید؟ از دکمه زنگ درِ ورودی ساختمان تا دکمه لامپ اتاق خوابتان خانه شماست؟!
۵- خدا نکند بازی استقلال و پرسپولیس شود و مردهای طرفدار هر دو تیم در خانه باشند. سمعک بیبی گلاب را هم برداری مثل سابق خواهد شنید که کی گل زده و نزده. به خدا هیچ خشتی از این خانه برای شما نیست. سقف خانهتان زمین همسایه بالایی است و زمینتان سقف خانه پایینی. از در و دیوار نگویم که... از قدیم هم گفتهاند دیوار موش دارد موش هم گوش دارد! کمی رعایت کنید.
۶- بعضیها فکر میکنند از درِ خانهشان داخل که میروند صدایشان بیرون نمیرود. خدا نکند دعوایی رخ دهد. هرچه بلد هستند نثار هم میکنند، دست آخر هم درِ خانه را میکوبند و با یک قیافه حق به جانب بیرون از خانه را به خانواده ترجیح میدهند. آقای من، دکتر، مهندس، استاد، از شما بعید است.
۷- بعضیها هم عادت کردهاند صبح خیلی زود که بیدار میشوند بلندبلند حرف بزنند، حمام بروند و با ته صدایی که دارند آنجا چند تصنیف هم بخوانند خلاصه کلی سر و صدا. اینها، چون صبح زود بیدار شدهاند بعدازظهر استراحت میکنند. در مقابل یک عده تا لنگ ظهر میخوابند و درست موقع استراحت حاج اسدالله خان بیدار میشوند و تکرار سریالها را با صدای بلند میبینند. هیچ کدام از این گروهها رعایت یکدیگر را نمیکنند. چرا؟ چون خودخواهی در فردیت ما انسانها ریشه دوانیده است.
۸- روزی شاید تاریخ داستان سبک زندگی در آپارتمانها را اینگونه نقل کنند و قصهای بشود برای تربیت کودکان: یکی بود یکی نبود یه مجتمع آپارتمانی بود با یه عالمه در و همسادههای جورواجور. خیلی با صفا بودن. اونقدر آرامش برقرار بود که نگو و نپرس. از ساعت ۶ صبح انگار خمپاره میزنن، مردای با غیرتی میرن پی کارزار و ۶۴ تا در تو ساختمون باز میشه و نمیدونم چرا کوبیده میشه! خلاصه تا مردها برگردن خانوما دیگه تو راهپلهها جلسه دارن، سبزی پاک میکنن، شوید خشک میکنن، تو مشاعات ساختمون نمایشگاه «اثاث کهنه، لباس کهنه، مس، مفرغ، آلومینیوم، مبل و دوچرخه خریداریم» برگزار میکنن. یه کم اونطرفتر هم کلی تغییرات کاربری داریم: آرایشگاه نازلی بالام و خواهران، ترک اعتیاد اژدرخان. دامپزشکی دکتر قلی، عرقیات چهل گیاهه برادران قره گوزلو غیر از مصطفی، انواع تجارتهای زیرمیزی هرمی. خلاصه جونم براتون بگه ظهر که میشه مدرسهها تعطیل میشه یه عالمه بچههای قدونیم قد از در و دیوار و از لای نرده و از راه آب و از کانال کولر جیغ زنون و داد زنون میان خونه عصری هم جوری فوتبال بازی میکنن و شوت میزنن که انگار تیم ملیه. خدا نکنه گل بخورن، جوری کینهای به دل میگیرن که علی پروین و علی دایی اینجوری نبودن تا حالا. دوتا طبقه بالاتر هم معلوم نیست عروسیه، تولده، نامزدیه، یه بزن بکوبی برپاست که نگو و نپرس. حالا این همه رقص چرا قوچانی، آخه اونم تو آپارتمان! چوب بازی؟! روی سر بیبی نازخاتون! تازه دم دمای غروب مردها میان خونه ۶۴ تا در باز میشه بسته میشه، باز میشه بسته میشه تاااااآخر شب. خدا نکنه آنتن یکی هم قطع بشه، قدیما یه کانال بود تندی داد میزدن خوب شد؟ میگفتن آره، الان ماشاءالله قربونش برم یه جهتش ۴۲۵ تا سؤال تشریحی کنکور داره که خوب شد؟ خانوم داد میزنه نه زود باش حریم سلطان داره.
۹- حرفم میزنی میگن چاردیواری اختیاری. آخرشم نفهمیدیم این آپارتمانی که سقفش زمین یکی دیگهست و دیوارش مشترک با همسایههای بغل به بغل کجاش چاردیواری اختیاریه؟ یه کم به حقوق هم احترام بگذاریم بد نیست.
۱۰- حالا همه اینها بهانه بود تا بگم: شد یک بار صدای دعوای همسایهت بشنوی آش درست کنی و بهونه کنی نذر آشتی کردنشون ببری بهشون تعارف کنی؟ آخه تو که میدونی عباس آقا خانمش بیمارستانه و تو خونه تنهاست و شام نداره شد یک بار بهش سر بزنی یه لقمه نونی به سفرهاش ببخشی؟ شد یک بار ماشینت تو پارکینگ لج نکنی و جوری بگذاری تا مردم راحت بیان بیرون؟ آنقدر با سردی جواب سلام حبیب آقا رو دادی که بنده خدا زیر بارون، سرخیابون، منتظر اتوبوس موند، اما بهت نگفت موقع دیالیز پدرشه با ماشینت ببریشون! تو که دیدی کاظم آقا دامادش بیکاره، خانمش پا به ماهه، ۵ هزار تومن شارژو بیشتر کردن این بنده خدا بیاد نظافت ساختمان کسی نمیشناخت، چرا داد زدی چرا بدم؟ بدم که بدی دامادت؟!
۱۱- بیمقدمه بیتعارف، یک مشت بیمعرفت دور هم جمع شدهایم. اونقدر که از حال هم خبر نداریم که مردهایم یا زنده. از فامیل گلهای نیست. دور هستیم و گاه و بیگاه اگر زنگی، پیامی و چیزی بشود از حال هم با خبر شویم. دیدهام که طرف برای روبهرو نشدن با همسایه آنقدر منتظر شده است او از راهپلهها برود بعد ...
۱۲- ما به کجا میرویم؟ میگوییم مهربانی زنده است و کمپین حمایت از سگها راه میاندازیم! بله سگ حیوان خداست، اما انسان بهانه خلقت این هستی بود. برادر، خواهر، بزرگتر، کوچکتر، همه عمر دیر رسیدهایم، یک عده که آنقدر غافل هستند اصلاً نمیرسند. تو را به خدا شما توی مرام، ادب، معرفت و مهربونی دیر نکنی؟!