مرتضی غرقی از جمله خبرنگاران پیشکسوت در صدا و سیماست که بسیاری از ما با صدا و چهره او در گفتوگوهای خبری آشنا هستیم. وی دارای لیسانس الکترواکوستیک از دانشکده صدا و سیماست که دوره آسیاویژن ویژه خبرنگاری را در تهران گذرانده است. به دو زبان آلمانی و انگلیسی تسلط دارد و حدود ۳۳ سال خبرنگار سیاسی در حوزه وزارت خارجه بوده که تجربه حضور در بیش از ۸۰ کشور جهان را در کارنامه خود دارد. پنج سال مدیر دفتر و خبرنگار در آلمان و تنها خبرنگار حاضر در کنفرانس برلین بود که در دادگاه میکونوس حضور داشت و گزارشهای آن را به تهران ارسال میکرد. غرقی همچنین پنج سال مدیر دفتر و خبرنگار سازمان ملل و نیویورک بود و در شورای امنیت سازمان ملل به هنگام صدور شش قطعنامه علیه ایران حضور داشت که از مذاکرات هستهای و پشت پرده آن به مدت ۲۲ ماه گزارش تهیه کرد. وی در طول خدمت با اکثر شخصیتهای بینالمللی همچون خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل سازمان ملل متحد، کوفی عنان، شرودر صدراعظم المان، بشار اسد، سیدحسن نصرالله، دبیر کل حزبالله، رئیس حماس، خالد مشعل و... مصاحبه داشته در کنار آن نیز دهها مقاله و سه کتاب نوشته است. کتابهای «خیابان ۴۲ خاطرات نیویورک» و «از تفنگ تا قلم» و «تجربهای دیگر» مربوط به تجارب کاری او هستند.
چه شد به دفتر صدا و سیما در امریکا رفتید؟
سفر خارج رفتن در بخش خبرگزاری امری رایج و عادی است؛ چناچه قبل و بعد از من هم ادامه یافت. از ابتدای کارم در حوزه سیاست خارجی کار میکردم، طبیعی بود از میان خبرنگارانی که در این حوزه کار میکنند یک نفر انتخاب شود، البته با بررسی سوابق کاری و ویژگیهای فردی آن خبرنگار دفاتر خبری را پیشنهاد میکنند، که من در ابتدا نپذیرفتم، چون قبل از آن استخاره کردم و جواب استخاره این بود که بسیار سخت است، اما نتیجه دارد، اما بعد طبق معمول رفتاری که دارم و همیشه دنبال بحران و سختی هستم آن را انتخاب کردم و دقیقاً همان اتفاقی افتاد که در استخاره آمده بوده است؛ در آنجا منظورم نیویورک است کار بسیار سخت است البته اگر تن به کار دهیم، آنجا هم مثل اینجا اگر وارد حوزههای خط قرمز شوی قطعاً مانع کارت میشوند. من برای ادامه کارم مجبور بودم و برای همین مسئله دو سه بار مورد بازجویی افبیآی قرار گرفتم. متأسفانه این شرایط سخت به من تحمیل شده بود. همسرم بیماری سختی گرفت و درگیر آن بودم و دهها مشکل شخصی و کاری که در همه جای دنیا وجود دارد آنجا هم بود. باید عرض کنم هرجا بروی آسمان همین رنگ است، بلکه باید با داشتههایت خوش باشی و خدا را شکر کنی. معلوم نیست کسانی که در نیویورک زندگی میکنند از مردمی که در افغانستان زندگی میکنند خوشتر باشند.
با مقامات امریکایی هم مصاحبه داشتهاید؟
از زمانی که وارد نیویورک شدم همیشه دنبال گفتوگو با مقامات امریکایی بودم آنها هم همیشه این درخواست را رد میکردند. به نظرم آنها از روبهرو شدن با خبرنگاران ایرانی نگران هستند، چون ممکن است سؤالات خبرنگاران ایرانی که پشت آن منطق وجود دارد آنها را به زمین بزند و پرستیژشان را درهم بشکند. این را در مذاکرات هستهای هم دیدهایم که هرگز اجازه نمیدادند جز خبرنگاران امریکایی فرد دیگری از جان کری سؤال بپرسد؛ یا باید امریکایی میبودید یا شبکهای که با آنها همسو باشد از این رو هیچگاه موفق نشدم با شخصیتهای بلندپایه آنها مصاحبه کنم.
همسرتان و فرزندانتان هم در این عرصه فعال هستند؟
همسرم در این حرفه نیست؛ او در شغل شریف آموزگاری و تربیت نسل جوان است و مدیریت دبیرستان دخترانه شهید مهدوی تهران را دارد، اما همراه من بوده و در تمامی دوران اعم از جنگ و بحرانهای سیاسی مانع پیشرفت کارم نبوده و همیشه محیط خانواده را اعم از تربیت فرزندان و تشویق به انجام کارم آماده میکرد؛ در حقیقت شریک کار من بوده و هست. پسرم اکنون در رشته کارگردانی سینما فارغالتحصیل شده و دخترم نیز ازدواج کرده و دانشجوی دکتری در رشته ایمونولوژی است، که مربوط به سرطانشناسی میشود و خدا را شکر همگی زندگی آرامی داریم.
در خارج از کشور خصوصاً امریکا از سوی منافقین و سلطنتطلبها مشکلی برای شما ایجاد نمیشد؟
آنها همیشه نقطه منفی همه کسانی هستند که در خارج از کشور فعالیت میکنند. منافقین از همه گروهکهای ضدانقلاب بدترند، همیشه در آلمان روزی دو، سه بار با این اراذل و اوباش درگیری فیزیکی داشتهایم. آنها کسانی هستند که مغزشان تعطیل است و روی تحلیلهای مارکس، لنین و تضاد دیالکتیک و اسلام التقاطی رجوی قفل شده است. بارها با آنها بحث و جدل کردهام، اما هرگز نتوانستهام آنها را قانع کنم، زیرا خودشان تصمیم نمیگیرند، بلکه برای آنها تصمیم میگیرند و مثل ماشین مجری آن تصمیمات سازمان مخوف و جهنمی هستند.
خاطرم هست در امریکا یک گزارش تهیه کردید که در آن گفتید خبرنگار جمهوری اسلامی حق ندارد بیشتر از ۴۰ کیلومتر از مقر خود دور شود؛ آیا این بحث مغایر با آزادی بیان نیست؟
بله همینطور است، چون الان هم این شرایط برای خبرنگار صدا و سیما و خبرگزاری ایرنا وجود دارد که نمیتوانند در محدوده ۲۵ مایلی به میزان ۴۰ کیلومتر تردد کنند؛ اینها محدودیتهایی است که امریکا برای خبرنگاران ایرانی اعمال کرده است درحالی که ما هرگز این محدودیتها را برای آنها اعمال نکردهایم و ادعای جریان آزاد اطلاعات و آزادی رسانه را هم نداریم و سنگ آزادی خبرنگاران را هم به سینه نمیزنیم و از اینجا میتوان دروغ و رفتار متناقض این کشور را در قبال حقوق بشر و رسانه دید و قضاوت کرد.
اینکه خبرنگار ما در نیویورک، یعنی مقر سازمان ملل حق ندارد جز یک شعاع محدود حرکت کند به نظرتان آیا خودش نمیتوانست یک موج خبری در افشای حقیقت ایالات متحده و سازمان ملل باشد؟
صدها بار داد و فریاد زدیم تا از آن استفاده کنند، اما مسئولان دغدغه این کار را ندارند که درگیر آن شوند. وقتی مسئولان ما از گفتوگو در سیانان یا بیبیسی شاد میشوند و حتی حاضر نیستند به سؤالات مخاطبان ایرانی پاسخ دهند هرگز هرگز نمیتوانند از حقوق رسانهای ایران دفاع کنند.
در نیویورک با رسانههای خارجی به عنوان یک کارشناس خبری ایران مصاحبه هم داشتید؟
بله، با شبکههای مختلف مصاحبه داشتم و بیشتر درخصوص هستهای بود. با زد دی اف آلمان، سیانان، راشا تودی و تلویزیون اسپانیا، شبکه الجزیره، العربیه و برخی رادیوها درباره برنامه هستهای ایران مصاحبه کردم. پاسخهای من بخشی از بسته خبری آنها بود. طبیعی است که آنها بسته خبری خودشان را بر اساس نگاه من تنظیم نمیکنند، اما تلاش داشتم تا در فرصت کوتاه بتوانم نگاه ملت ایران را تبیین کنم.
آیا صدا و سیما برای امنیت و بهداشت روانی نیروهای خود که مثل شما در دل حواث بودهاند تمهیداتی اندیشیده است؟
نه؛ متأسفانه هرگز به چنین چیزهایی توجه نداشته است. در دیگر کشورها نیز وضع همین گونه است، آنها معمولاً شبکههای خصوصی هستند و حمایتهای مالی جدی در حین مأموریت از نیروهای خود دارند و این مسئله بخشی از مشکل را جبران میکند، اما هرگز هیچکس و با هیچ پولی نمیتواند صدمات روحی یک فرد را جبران کند. این کار نیاز به حمایت معنوی از خبرنگاران دارد که متأسفانه آن هم انجام نمیشود.
آلمان از جمله کشورهایی است که برخی آن را دوست ایران میدانند؛ یکی از دلایل این است که هیچ وقت در ایران عملکرد استعماری نداشته ولی برخی رسانههای رسمی آلمان مثل دویچه وله خصوصاً فارسی آن حتی از صدای امریکا هم در دشمنی با ایران تندروتر هستند؛ دلیل این امر را چه میدانید؟
البته من این حرف شما را در دشمنی رسانههای غربی با ایران رد نمیکنم، اما یادتان باشد آنها بلندگوهای دنیای امپریایستی هستند و ما در ایران اسلامی دشمن امپریالیسم هستیم، پس توقع نداشته باشیم که ما را تأیید کنند و دشمن نباشند.
برخی معتقدند با انقلاب مجازی، صدا و سیما جایگاه مستحکم خود را از دست داده و قدرت آن خصوصاً در عرصه خبری بسیار کمتر از قبل شده است؛ نظر شما چیست؟
البته با گسترش علم و تکنولوژی سلیقه مخاطبان هم تغییر میکند. مثلاً ۵۰ سال پیش روزنامه حرف اول را میزد یا رادیو، اما امروز رسانههای مجازی. الان کاربران فضای مجازی روزانه بیش از چند ساعت را در این فضا سپری میکنند و تنها چند دقیقه تلویزیون میبینند، طبیعی است که اگر ما همراه خواسته مخاطبان حرکت نکنیم از قافله عقب خواهیم ماند و این مختص به ایران نیست، بلکه در همه جهان این انقلاب در حال شکلگیری است، بنابراین به نظرم بودجه فضای مجازی در رسانهها باید تقویت گردد و افراد حرفهای در این زمینه تربیت شوند.