کد خبر: 893762
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
گفت‌وگو با پدر دانش‌آموز شهيد محمد حسين ذوالفقاري كه در 12 سالگي آسماني شد
24 بهمن ماه كنگره ملي دانش‌آموز شهيد محمد‌حسين ذوالفقاري در يزد برگزار مي‌شود. اين شهيد كه امسال به همراه شهيده زينب كمايي به عنوان شهداي شاخص بسيج دانش‌آموزي انتخاب شده‌است...
 غلامحسين بهبودي
24 بهمن ماه كنگره ملي دانش‌آموز شهيد محمد‌حسين ذوالفقاري در يزد برگزار مي‌شود. اين شهيد كه امسال به همراه شهيده زينب كمايي به عنوان شهداي شاخص بسيج دانش‌آموزي انتخاب شده‌است، متولد 10 فروردين ماه 1348 در بخش شورك شهرستان ميبد است. محمدحسين تنها 12 سال داشت كه در تاريخ 28 دي ماه 1360 در منطقه عملياتي شوش به شهادت رسيد. شهيد ذوالفقاري از كم سن و سال‌ترين رزمنده‌هاي دفاع مقدس بود كه در جبهه و عمليات جنگي به شهادت مي‌رسد. در آستانه برگزاري كنگره ملي اين دانش‌آموز شهيد، گوشه‌هايي از زندگي وي را از زبان پدرش حاج‌رجب ذوالفقاري پيش رو داريد.
 پدر دو شهيد
من پدر دو شهيد هستم. قبل از محمدحسين، پسر ديگرم عليرضا به جبهه رفته بود. عليرضا متولد سال 1332 بود و 16 سال از برادر كوچك‌ترش محمدحسين بزرگ‌تر بود. وقتي كه عليرضا به جبهه مي‌رفت، اصلاً فكرش را نمي‌كرديم كه محمد‌حسين هم جبهه‌اي شود، چراكه موقع شروع جنگ، فقط 11 سال داشت اما اين پسر از همان كودكي‌اش نشان مي‌داد كه آدم بزرگي مي‌شود. تولدش كه مصادف با ايام محرم شد و به همين خاطر نام محمدحسين را رويش گذاشتيم. از خردسالي هم كه پيش خودم قرآن ياد مي‌گرفت. از همان كودكي نشانه‌هاي بزرگي را در خود داشت. مثلاً وقتي در مدرسه ابتدايي تحصيل مي‌كرد، همزمان كار مي‌كرد كه اين سختي‌ها در پالايش روحش تأثيرگذار بود.
 رزمنده كوچك
جنگ تحميلي مهر ماه 1359 شروع شد. يك سال بعد در مهرماه 1360 كه پسرم به مدرسه راهنمايي مي‌رفت، براي اعزام به جبهه لحظه‌شماري مي‌كرد. آن زمان برادرش عليرضا در جبهه بود. همين موضوع باعث مي‌شد كه اشتياق محمدحسين به جبهه رفتن بيشتر شود. وقتي پيشم آمد و گفت مي‌خواهم بروم، گفتم: خيلي كوچكي مي‌روي آنجا چه كار كني؟ گفت: مي‌گوييد نروم؟ يعني من نمي‌توانم براي رزمندگان اسلام آب هم ببرم. در جوابش گفتم: خُب معلوم است كه مي‌تواني اين كار را انجام بدهي. پسرم گفت: پس من مي‌روم تا هر كاري از دستم برآمد انجام بدهم. ديگر چيزي به او نگفتم و كمي بعد هم كه عازم شد.
 شهادت برادر
اول پسر بزرگم عليرضا در تاريخ 18 آذر ماه 1360 به شهادت رسيد. محمدحسين خودش را براي مراسم برادر رساند. فكر مي‌كرديم حالا كه برادرش شهيد شده، او ديگر به جبهه نرود ولي فقط سه روز پيشمان ماند و دوباره راهي شد. محمدحسين با اينكه سن و سال كمي داشت، اما دل و جرئت يك عاقله مرد را داشت. اگر از سر بچگي به جبهه رفته بود، مسلماً بعد از ديدن سختي‌هاي جنگ از رفتن مجدد منصرف مي‌شد، ولي محمدحسين دو، سه بار اعزام گرفت و نشان داد كه با فكر و بصيرت راهش را انتخاب كرده است.
 شهادت در 12 سالگي
اواخر دي ماه 1360 بود. خودمان را مشغول برگزاري مراسم چهلمين روز شهادت عليرضا مي‌كرديم كه هنگام برگزاري مراسم خبر دادند محمدحسين هم در منطقه شوش بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيده است. پسرم موقع شهادت فقط 12 سال داشت. محمدحسين يكي از كوچك‌ترين شهداي دفاع مقدس بود كه در كسوت يك رزمنده شهيد مي‌شد. عليرضا پسر بزرگم در منطقه لاله‌زار بستان به شهادت رسيد و حالا پسر كوچك‌ترم در شوش آسماني مي‌شد. به فاصله 40 روز، خانواده ما پذيراي دومين شهيدش شد. پيكر مطهر محمدحسين را همراه با مردم تشييع كرديم و در كنار مزار برادرش عليرضا و در جوار ساير شهيدان به خاك سپرديم.
 ديدار با امام
ما در تابستان 1357 كه هنوز انقلاب به پيروزي نرسيده بوديم، به اتفاق براي زيارت قبور ائمه اطهار از راه كويت به كشور عراق رفتيم. آن زمان حضرت امام در تبعيد بودند. ما ايشان را در عراق زيارت كرديم و نماز جماعت را در مسجد شيخ انصاري به امامت ايشان اقامه كرديم. وقتي به ايران برمي‌گشتيم، پسرم عكس‌هاي حضرت امام به همراه كتاب ممنوعه نهضت اسلامي را بدون اطلاع ما مخفيانه با خودش به ايران آورد. اين اولين قدم او براي پيوستن به صفوف مبارزان نهضت اسلامي حضرت امام بود. شايد همان ديدار باعث شد كه پسرم از نوجواني در مسير مبارزه قرار بگيرد و به عنوان يكي از جوان‌ترين شهداي دفاع مقدس نامش را در تاريخ جاودانه سازد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار