محمد اسماعیلی
چنانچه بازگرديم و شيوه مذاكره امريكاييها را طي چهار سال گذشته به ياد ياوريم، خواهيم ديد بسياري از عناصر به كار گرفتهشده توسط سياستمداران اين كشور در مقابل ايران، دقيقاً همان شيوهاي است كه در گذشته نيز مورد استفاده آنها قرار گرفته است؛ شيوهاي كه تلاش دارد علاوه بر موضوع مورد بحث در مذاكره، اهداف ديگري را نيز دنبال كند كه دنبال كردن اهداف ثانويه زمينه استيلاي امريكا - در كوتاهمدت- عليه كشور مورد هدف را به دنبال خواهد داشت.
امريكا علاوه بر مذاكرات هستهاي، اهداف مهمتر ديگري را طي چهار سال گذشته دنبال ميكرد، به اين ترتيب كه ايران علاوه بر آنكه صنعت هستهاي خود را به تعطيلي ميكشاند، بايد در ريلي قرار بگيرد كه پايان آن ريل فروپاشي محتوايي و نه شكلي انقلاب اسلامي است. به اين معنا كه با مجموعه شيوه و روشهايي كه حين مذاكرات و پس از آن دولتمردان امريكايي اتخاذ ميكنند، علاوه بر آنكه جمهوري اسلامي ايران ماهيتاً به موجودي غيرمنطبق با آنچه در 40سال گذشته بوده تبديل خواهد شد بلكه جامعه ايراني نيز با دگرديسي تفكر و باورهاي اجتماعي – سياسي مواجه خواهد شد.
در اين صورتبندي، جامعه ايراني با آنچه تحت عنوان آرمان و ايدهآل توسط حاكميت اسلامي مطرح ميشود، نه تنها احساس همذاتپنداري نكرده بلكه مؤلفههاي مورد وثوق حاكميت اسلامي را در مغايرت و ضديت با منافع خود ديده و تلاش ميكند براي حفظ منافع خود حتي مقابل نظام اسلامي ايستادگي كند، حال تلاش امريكاييها در مقابل جامعه ايراني نخست، ايجاد «ضديت ميان نظام اسلامي و مردم» و در مرحله بعد ظهور و علني كردن اين ضديت در قالب شورشهاي اجتماعي است.
شيوه مذاكرات امريكايي چندبعدي است، به گونهاي كه از يكسو تحريمهاي ضدانساني عليه جامعه ايراني وضع كرده و در مقابل نه تنها «هدف» تحريمها را نظام اسلامي معرفي ميكند بلكه عامل وضع تحريمها را نيز سياستهاي نظام اسلامي در عرصه جهاني عنوان ميكند تا به واسطه چنين تحليلي، موجي از مفاهيم را به افكار عمومي داخل ايران منتقل كند.
هدف تحریمها جز مردم چه کسی میتواند باشد؟
مفاهيم منتقل شده تلاش دارد احساس غيريت را نسبت به حاكميت در بين عموم مردم رواج دهد و به همين دليل است كه دونالد ترامپ و باراك اوباما، هدف وضع تحريمهاي گسترده عليه ايران را حاكميت اسلامي و نه مردم ايران معرفي ميكنند، در حالي كه تأثير بلاوجه و مستقيم تحريمهاي ضدايراني از جمله قطعنامه2231 روي زندگي عموم جامعه قابل رؤيت است.
اينكه از سوي مقامات ارشد دولت امريكا حين و پس از اتمام مذاكرات خطاب به جامعه ايراني مكرراً عنوان ميشود، شعار مرگ بر امريكا اشتغالزا نيست و رفاه را براي جامعه ايراني به همراه نميآورد دقيقاً منطبق بر روشهاي موازي مذاكراتي است كه ميتواند همگام با مذاكرات هستهاي يك كشور را ريل فروپاشي محتوايي و نه شكلي قرار دهد.
امريكاييها تلاش داشتند در طول مذاكرات هستهاي شيوه «تحقير جامعه ايراني» را در قالبهايي مانند «ايجاد حس نااميدي نسبت به آينده كشور» و « تزريق روحيه خودكوچكبيني ملي» به افكار عمومي كشور منتقل كنند؛ قالبهايي كه در صورت تأثيرگذاري ميتوانست نهايتاً به دوقطبيسازي «مردم – حاكميت» منجر شود.
به اين دليل كه جامعهاي كه عزت نفس ملي را از دست داده و روحيه خودكوچكبيني در آن شكل بگيرد، عامل آن را مجموعه سياستهايی ميداند كه حاكميت آن كشور در عرصه بينالمللي اتخاذ کرده است و به همين دليل است كه امريكاييها به انضمام تلاش براي تنظيم و نگارش يك توافق حقوقي يك طرفه با ايران سعی كردهاند عزت نفس ملي را در جامعه ايراني ذبح كنند. تحقير جامعه ايراني از جمله مهمترين روشهاي امريكا در مذاكرات هستهاي بود، كمااينكه وندي شرمن توزيع سبد كالا در ايران را صدقه امريكاييها به مردم ايران بيان و سپس با تحقير رئيسجمهوركشورمان تصريح کرد: « شما در اخبار ديديد كه ايران اخيراً به طور قابل مشاهدهاي غذا به مردم فقير در جامعه داد كه به نوعي نشاندهنده اين است كه كاهش هدفمند و محدود تحريمها تأثير مستقيم بر مردم اين كشور داشته است، همانطور كه روحاني قول داده بود اين پول صرف اهداف ديگری نشود.»
وندي شرمن، عضو تيم مذاكرهكننده امريكا همچنين اخيراً تلاش كرده تيم مذاكرهكننده كشورمان را نيز تحقير كند. وي در يك نشست تخصصي درباره برجام عنوان ميكند: « تيم ايراني برجام فرق lift و remove را نميدانستند، خيال كردند تحريم رفع ميشود!» اگرچه امريكاييها همگام با مذاكرت هستهاي تلاش داشتهاند در قالب رفتار، گفتار راهبرد «تحقير ملي ايرانيان» را پيادهسازي كنند اما در داخل هم شخصيتهايي بودند كه – به عمد يا سهواً – به اتخاذ مواضعي روي آوردند كه نتيجهاي جز «تنزل عزت نفس ملي» و «تحقير جامعه ايراني» به همراه نداشته است.
در همان اوان مذاكرات هستهاي، اكبر تركان در نشست تخصصي با خودروسازان بيان ميكند: «بگذاريد با خود روراست باشيم، ما به جز پخت آبگوشت بزباش و قورمهسبزي در هيچ تكنولوژي صنعتي برتري نداريم.»
شيوه ديگري كه نياز بود امريكاييها با اتخاذ آن تيم مذاكرهكننده كشورمان را در حالت تدافعي فرو ببرند و زمينه تنظيم يك توافق بد براي طرف ايراني را محقق کنند، اصل «مداخله در امور جاري كشور بود»، كمااينكه دهها بار مقامات رسمي اين كشور از وضع حقوق بشر در ايران گلايه و گزارشگران وابسته به غرب از تريبون سازمانهاي بينالمللي ايران را متهم به نقض حقوق بشر عنوان كردند.
براي تنظيم يك توافق يكجانبه امريكاييها بايد «تحقير جامعه ايراني و مداخله در امور داخلي كشور» را به صورت موازي با ساير روشهاي مذاكره هدايت ميكردند تا برداشت اين بذر را در سالهاي نزديك دور كنند كه محصول آن گزارهاي جز فروپاشي محتوايي و نه شكلي انقلاب اسلامي ايران نبود.
اصل مداخله در امور داخلي ايران به صورت پيوسته مورد توجه سياستمداران ارشد امريكايي قرار گرفت، به طوري كه از همان آغاز مذاكرات و در آذر سال 92 و پس از نهايي شدن توافقنامه ژنو3 امريكاييها با لحني تهديدآميز و مداخلهگرايانه خواهان رفع حصر خانگي سران فتنه ميشوند و در قالب بيانيهاي عنوان ميكنند: «ما در محكوم كردن ادامه حبس آنها (مهدي كروبي، ميرحسين موسوي و زهرا رهنورد) و آزار اعضاي خانوادهشان و در طلب آزادي فوريشان، به جامعه جهاني ميپيونديم.»
مصداق ديگر مداخله بيشرمانه در امور داخلي ايران زماني است كه آقاي ظريف در سفر به لبنان بر سر مزار عماد مغنيه حاضر ميشود. «كيتلين هايدن» سخنگوي شوراي امنيت ملي كاخ سفيد در واكنش به اداي احترام ظريف به مغنيه، با صدور بيانيهاي آن را محكوم و حزبالله لبنان را به اقدامات خشونتآميز متهم میکند و تصميم ظريف براي گلگذاري در مزار فردي كه او و سازمانش تروريستي هستند را پيامي غلط میداند که تشديد تنشها در منطقه منجر ميشود.
تهديد مستمر جامعه ايراني شيوه ديگري است كه امريكاييها از زمان آغاز مذاكرات به واسطه سخنرانيهاي باراك اوباما و اكنون به واسطه اظهارات دونالد ترامپ تلاش داشتهاند آن را استمرار بخشند؛ تهديداتي كه با هدف «تحقير» هر چه بيشتر جامعه ايراني صورت ميگيرد كه از جمله سخنان اوباما در ديدار با نخستوزير رژيمصهيونيستي است كه اظهار ميكند: «تهران بايد صداقت خود را با اقداماتش ثابت كند. . . همه گزينهها از جمله «گزينه نظامي» روي ميز باقي ميماند.»
روشهاي سهگانه مورد اشاره امريكا كه ابعاد متعدد ديگري را نيز ميتوان براي آن برشمرد تنها با يك هدف عمده صورت ميگيرد و آن اينكه علاوه بر تعطيلي صنعت هستهاي جامعه ايراني به اين نتيجه برسد كه سياستهاي اتخاذ شده توسط حاكميت اسلامي عامل وضع موجود است و اين همان فروپاشي محتوايي و نه شكلي است كه مورد توجه غربيهاست.
اين در حالي است كه دولت با چشمپوشي از بسياري از حقوق بديهي جامعه ايراني تلاش كرد بخشي از تحريمها و محدوديتهاي بينالمللي را خنثي كند و اين چشمپوشي از حقوق ملي جز« تحريمهاي ضدانساني فراگيرتر» آوردهاي به همراه نداشت.
علاوه بر اينكه هزينههاي گسترده برجام و ضديت آن با منافع ملي منجر به آن شد كه مردم در دوران پسابرجام اطمينان يابند كه سياستهاي حاكميت در مقابل نظام سلطه كاملاً منطبق بر اولويتهاي اساسي جامعه بوده است.