غلامحسين بهبودي
مهندس شهيد محمدرضا جلالي از سوي سازمان بسيج حقوقدانان به عنوان شهيد شاخص سال 96 معرفي شده است. يكي از مدافعان حريم اهل بيت كه اگرچه در ميدان نبرد به فيض شهادت نائل نيامد اما در دوم مهرماه 1394 در فاجعه منا آسماني شد. شهيد جلالي متولد سال 1359 در تبريز بود. در خانوادهاي مذهبي رشد كرد كه عمويش از شهداي دفاع مقدس است. همين پيشزمينهها باعث شد وي در فتنههاي تير 78 و خرداد 88 شركت فعال داشته باشد و در كف ميدان با فتنهگران به مقابله بپردازد. محمدرضا كه كارشناسي ارشد حقوق داشت و همزمان در سپاه عاشورا فعاليت ميكرد، عاقبت در سرزمين وحي به سعادت شهادت نائل آمد. گفتوگوي ما با همسر شهيد را پيش رو داريد.
آن طور كه شنيديم شهيد جلالي مدتي در سوريه در دفاع از حرم حضرت زينب (س) حضور داشتند، چه زماني به آنجا اعزام شدند؟رمضان سال 94 به سوريه رفته بود. ايشان بدون اينكه به ما اطلاع بدهد به سوريه رفت و دو روز قبل از اينكه برگردد گفت سوريه هستم و برايم دعا كن. تا آن موقع فكر ميكردم براي برنامههاي قرآني به تهران رفته اما وقتي با شماره ناشناس تماس گرفت متوجه شدم كه سوريه است. با اينكه برايم سخت بود اما هيچ اعتراضي نكردم چون ميديدم با علاقه و شور زيادي براي دفاع از اسلام تلاش ميكند و سعي كردم همراهياش كنم. طبق تعريفهايي كه شهيد جلالي داشتند حرم حضرت زينب (س) بسته بود و گرد و غبار حرم را گرفته بود. ميخواست بعدِ بازگشت از حج دوباره به دفاع از حرم برود كه قسمتش بود همان جا شهيد شود.
گويا حج رفتنشان به صورت اتفاقي بود؟محمدرضا عاشق زيارت بود طوري كه امكان نداشت سالي دو بار به پابوس امام رضا(ع) نرويم. يك روز به خانه آمد و گفت يكي از جانبازان تبريزي قرار است امسال به حج برود و ميتواند يكي را كه استعانت مالي دارد، به عنوان همراه با خودش ببرد. نظرم را پرسيد كه گفتم رفتن به مهماني خدا آرزوي هر كسي است، هر جور خودت صلاح ميداني. محمدرضا هم گفت خوشحالم كه در كنار يكي از جانبازان ميخواهم اعمال حج را بهجا بياورم. به نظر من اين موهبت و نعمتي است كه بعد از مدتها انتظار نصيبم شده است.
از سرزمين وحي با هم ارتباط داشتيد؟روز عرفه خيلي حال و هواي خاصي داشت. برايم چند لحظه مداحي فرستاد. حدود ۲۰۰ دقيقه هم به صورت مستقيم مداحي حضرت علياصغر(ع) را گوش ميدادم. شب عيد قربان و فاجعه منا ساعت يك بامداد با هم صحبت ميكرديم و از حال و هواي آنجا برايم ميگفت. از من خواست براي فردا كه رمي جمرات است برايش صدقه بدهم. چون يكي از سختترين مراحل اعمال را پيش رو دارد و من هم گفتم برايم دعا كند.
از نحوه شهادتشان اطلاع داريد؟ ما شب قبل در عرفات با هم تصويري صحبت كرديم. صبح عيد قربان ساعت ۸:۳۰ يا ۹ صحبت كرديم. شهيد عكسي فرستاد كه خستگي در چهرهاش كاملاً مشهود بود. ساعت ۹ و 20 دقيقه ارتباطمان قطع شد. سيمكارت ايشان دست من بود. بعد كه اخبار فاجعه منا آمد، تماسهاي مكرري از طرف دوستان و آشنايان ميشد كه از وضعيت ايشان ميپرسيدند. اصلاً فكر نميكردم كه چنين اتفاقي برايشان افتاده باشد چون ايشان جوان و ورزشكار بود و دورههاي مختلف ورزشي و رزمي را گذرانده بود. چند شب منتظر شديم، گفتيم شايد مجروح شده و در بيمارستاني بستري است، 12 روز منتظر آمدن خبري از طرف ايشان بوديم. تمام حرفهايي كه در مورد شهادت ايشان گفتهاند فقط فرضيه است كه ما هم شنيديم و هيچ اطلاع دقيقي از نحوه شهادت ايشان نداريم.
عكسالعمل فرزندان شما نسبت به شهادت پدرشان چه بود؟مصطفي كه خيلي كوچك بود، چهار ماهه بود ولي فاطمه وقتي شهيد جلالي عازم سفر حج ميشد، خيلي بيتابي ميكرد. در فرودگاه هم بغض كرده بود، به فاطمه گفته بوديم بابا ۱۰ روز ميرود حج، چون اگر ميگفتيم يك ماه، نميتوانست تحمل كند. وقتي تلفني با پدر صحبت ميكرد با همان شيرينزباني خودش ميگفت بابا مكه ۱۰ روز زياده، شهيد هم ميگفت من زود برميگردم... ولي با همه بيتابيهاي سفر بابا، خدا به فاطمه صبري داده كه دوري پدر را تحمل ميكند. چند روز پيش ميگفت كاش خدا اجازه بدهند بابا از بهشت كمي بيايد پيش ما و برگردد چون بهشت جاي خوبي است. در مورد مصطفي هم شهيد جلالي موقع رفتن گفتند دعاي پدر در حق فرزند مستجاب ميشود، در مكه دعا ميكنم مصطفي مجتهد بشود.
پيكر شهيد چگونه به ايران منتقل شد؟ بعد از ۱۲ روز پيكرشان را با هواپيما به تبريز انتقال دادند. هيچ مشكل خاصي در چهره ايشان ديده نميشد، البته پزشكي قانوني علت فوت را بيماريهاي دستگاه تنفسي اعلام كرد كه با شنيدن اين موضوع خيلي ناراحت شدم چون امكان ندارد كسي كه ورزشكار بود و مداحيهاي سنگيني داشت، مشكل تنفسي داشته باشد.