کد خبر: 869917
تاریخ انتشار: ۱۰ شهريور ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
گفت‌و‌گوي «جوان» با همرزم سردار شهيدمحمود كاوه به مناسبت 11 شهريور سالروز شهادتش
علي شعبانيان جوان‌ترين فرمانده گردان لشكر ويژه‌ شهدا به فرماندهي شهيدمحمود كاوه بود. اين رزمنده دلاور با 93 ماه سابقه حضور در مناطق عملياتي خاطرات بكر و زيبايي از شهيد كاوه دارد كه...
 عليرضا سجادي‌فر
علي شعبانيان جوان‌ترين فرمانده گردان لشكر ويژه‌ شهدا به فرماندهي شهيدمحمود كاوه بود. اين رزمنده دلاور با 93 ماه سابقه حضور در مناطق عملياتي خاطرات بكر و زيبايي از شهيد كاوه دارد كه همين امر دليل گفت‌وگوي شبانه ما با او شد تا از سال‌ها در ركاب بودنش با سرداري چون محمود كاوه بيشتر بدانيم و بپرسيم كه چرا اين شهيد بزرگوار در بين نيروهايش محبوبيتي كم نظير داشت؟ پرسشي كه شعبانيان در جواب مي‌گويد: شهيد كاوه عاشق رزمندگان، شهدا و «چريكي پاكباخته و دلباخته به اسلام» بود.   ادامه گفت‌وگو با همرزم شهيد كاوه را در قالب روايت زير پيش‌رو داريد.
 
 فرمانده‌اي كامل
شهيد كاوه فرمانده‌اي كامل بود كه از لحاظ نظامي به حد كمال رسيده بود. حتي برادران ارتشي هم اين موضوع را تأييد مي‌كردند. شهيد آبشناسان درباره ايشان مي‌گفت: «اگر در دنيا يك چريك پاكباخته و دلباخته به اسلام و حضرت امام وجود داشته باشد، محمود كاوه است و هر رزمنده‌اي كه بخواهد خوب، پخته و آبديده شود، بايد با تيپ ويژه شهدا پيش برود.» شهيد كاوه از لحاظ تقوا و استقامت و از لحاظ صبوري در كردستان كه جنگ نامنظم و نامتقارن جواب مي‌داد، در هيچ صحنه‌اي كم نمي‌آورد.  كاوه از زماني كه وارد سپاه شد، مربي آموزش بود. ايشان با پيروزي انقلاب به سپاه پيوست و يك دوره شش ماهه چريكي را هم پشت سر گذاشته بود، به همين دليل به آموزش نظامي برادران بسيج و سپاه مي‌پرداخت. با شروع جنگ هم به اتفاق بچه‌هاي خراسان به جبهه جنوب رفت، اما چون پادگان نظامي به مربي نياز داشت، اين شهيد بزرگوار به پادگان آموزشي فراخوانده شد. مدتي بعد به خاطر اشتياقي كه به حضور در جبهه‌ها و دفاع از شرف و ناموس كشور داشت، با جلب نظر فرمانده وقت باز رهسپار كردستان شد. وي   همراه تعدادي از برادران پاسدار براي آزادسازي شهر بوكان وارد كردستان شد و از همان ابتدا استعداد فرماندهي‌اش را بروز داد و فرماندهي يك گروه 12 نفره را برعهده گرفت.
 نوجواني چابك
شهيد كاوه از ابتداي زماني كه وارد سپاه و كردستان شد نوجواني چابك و از لحاظ سيستم بدني برجسته و كامل بود. از آنجايي كه كردستان و جنگ در جبهه‌هاي غرب كشور نياز به چابكي بدن و ورزيدگي تن داشت، بدنش در چنين مناطقي جواب مي‌داد. ايشان به خاطر همين خصوصيات خيلي سريع رشد كرد و در مدت كوتاهي به سمت فرماندهي عمليات سپاه سقز انتخاب شد. در اين زمان كاوه موفق شد با تعداد كمي نيرو منطقه مرزي بسطام را با شجاعت و چابكي و طرح‌ريزي دقيق عمليات، آزاد كند.
از خصوصيات ديگر شهيد اين بود كه با تاكتيك‌ها و تكنيك‌هاي كومله و دموكرات به خوبي آشنا بود و آنها را خنثي مي‌كرد و به بچه‌هاي خودش نحوه مقابله با چنين دشمناني را آموزش مي‌داد. ويژگي ديگر شهيد كاوه اهميت دادن به آموزش نيروها بود. او هر روز از ساعت شش تا هشت صبح به بچه‌ها نرمش مي‌داد و بعد از نرمش با بچه‌ها بدنسازي كار مي‌كرد. روزهايي كه مأموريت يا عملياتي نبود، روي تك‌تك نيروها از لحاظ بدنسازي كار مي‌كرد. او در اين كار بسيار جدي بود و روي نيروهایش آنقدر كار مي‌كرد كه اين نيروها در شرايط سختي آماده مقابله با دشمن مي‌شدند و در برابر ضدانقلاب در شرايط سخت مي‌جنگيدند. كاوه يك چريك زبده بود و همه اينها را با تمرين به‌ دست‌آورده بود نه در كلاس‌هاي تئوري و درس. او مرد عمل بود. در درگيري‌ها هم قدم به قدم همراه نيروها بود و تير اول را خودش شليك مي‌كرد. بچه‌ها وقتي مي‌ديدند فرمانده‌شان پا به پاي آنهاست، او را دوست مي‌داشتند و اين رمز محبوبيت شهيد كاوه بود.
 نظافتچي شب!
خودم بارها شاهد بودم كه شهيد كاوه نيمه‌هاي شب دستشويي‌ها را تميز مي‌كرد. وقتي اعتراض مي‌كردم كه وظيفه شما نيست، مي‌گفت حق نداري اين موضوع را به كسي بگويي. در زمستان‌ها اتاق بچه‌ها را چك مي‌كرد كه به لحاظ پتو يا گرمايش بچه‌ها مشكل نداشته باشند. ايشان اجازه كوچك‌ترين بي‌احترامي از سوي فرماندهان به نيروهاي بسيجي يا سربازان را نمي‌داد و مي‌گفت اينها امانت‌هايي در دست شما هستند و بايد از امانت محافظت كنيد. در يك كلام او مظهر تلفيق محبت و قاطعيت در امر فرماندهي نظامي بود.
 فرمانده فوتباليست
وظيفه اطلاعات و عمليات شناسايي بود و شهيد كاوه يك روز مانده به عمليات براي اطمينان از صحت تصميم‌گيري و موقعيت نيروهاي دشمن خودش منطقه را چك مي‌كرد. تا مطمئن نمي‌شد دستور عمليات نمي‌داد. بسيجي وقتي وارد لشكر مي‌شد، برايش سخنراني مي‌كرد. طوري با بچه‌ها رفتار مي‌كرد كه گويي آنها خواهرزاده و برادرزاده يا برادر خودش هستند. به فوتبال خيلي اهميت مي‌داد و در يگان با رزمندگان مثل يك نيروي عادي فوتبال بازي مي‌كرد و رفتارش با بچه‌ها خيلي خودماني بود.
با وجودي كه در مقابل ضد انقلاب با شهامت و بسيار سختگير بود، در داخل تيپ با نيروهايش رفتاري متواضعانه و صميمي داشت و اينها باعث شده بود كه محبوبيت خاصي بين نيروهايش پيدا كند. شهيد كاوه تحصيلات حوزوي داشت. همزمان تحصيلات دوران راهنمايي و دبيرستان را هم ادامه داده و قاري قرآن بود. شاگرد رهبر معظم انقلاب هم بود. زماني كه شهيد شد، آقا فرمودند زماني تو شاگرد من بودي اما اكنون من شاگرد تو هستم.
از خصوصيات ديگر شهيد دين‌مداري ايشان بود. شهيد كاوه در عين حالي كه فرمانده بود و بايد به امور فرماندهي لشكر مي‌رسيد، اما از پرداختن به امور ديني و انجام مستحبات نيز غافل نبود. همانطور كه گفتم او قاري قرآن بود و با عشق خالصانه به اسلام و مكتب اهل بيت، آيات جهاد را تلاوت و در صحنه جنگ آن را در عمل تفسير مي‌كرد. از ويژگي ديگر شهيد كاوه ولايي بودنش بود. او به خاطر حضور در جبهه‌ها دير ازدواج كرد. ثمره ازدواجش دختري است به نام زهرا. خواهرش تعريف مي‌كرد او زهرا را كم بغل مي‌كرد و مي‌گفت من امانت هستم و مال شما نيستم. من مي‌روم اگر دخترم با من انس پيدا كند، ممكن است بعد از شهادتم مريض شود به همين دليل دخترش را بغل نمي‌كرد.
شهيد كاوه در منطقه عملياتي همه را به يك چشم مي‌ديد. كوچك‌ترين ضعف فرماندهان را فوراً تذكر مي‌داد و سريع فرمانده خودش را متوجه اشتباهش مي‌كرد. اگر فرمانده خودش را اصلاح نمي‌كرد، آن فرمانده، خودش بايد مي‌رفت در جايي ديگر كار مي‌كرد و روي او ديگر حساب نمي‌كرد. شهيد كاوه به پختگي كامل رسيده بود.
 ترس ضد انقلاب از نام كاوه
شهيد كاوه در كردستان به حدي خوب كار كرده بود كه رعب و وحشت عجيبي در دل دشمن انداخته بود. هر منطقه‌اي كه دشمن متوجه شهيد كاوه مي‌شد، مقرهايش را خالي مي‌كرد. مگر اينكه غافلگير مي‌شدند كه در اين صورت از بين مي‌رفتند. آوازه تيپ شهدا آنچنان در دل ضد انقلاب رعب به وجود آورده بود كه در مقابل هر يورش ما فرار مي‌كردند و مي‌دانستند كه مقاومت در مقابل اين يگان جز خسارت و نابودي ثمري نخواهد داشت. او بسيار شجاع بود. مي‌دانيم كه در كردستان در سال‌هاي دفاع مقدس از ساعت شش به بعد اجازه تردد نداشتند. همه جاده‌ها را تأمين جاده خالي مي‌كردند و نيروها در مقرهاي خودشان مي‌ماندند.
يك‌بار شهيد كاوه در قرارگاه حمزه‌سيد‌الشهدا جلسه‌اي داشت كه بايد خودش را به آن جلسه مي‌رساند، چون برگزاري جلسه دير به وي اطلاع داده شده بود، هر طور شده خودش را به جلسه مي‌رساند. با اينكه مي‌دانست زماني كه حركت مي‌كند، نفوذي‌هاي دشمن او را زير نظر مي‌گيرند، اما خودش را به جلسه رساند. در خصوص شجاعتش بايد بگويم در يك عمليات در منطقه «دارلك» كه من فرمانده گردان بودم، فردي از عناصر ضد انقلاب را دستگير كرديم. او مي‌گفت در منطقه مهاباد قرار شد در مسير حركت شهيد كاوه كمين بگذاريم. نزديك پلي به اتفاق يك نفر در دو نقطه مستقر شديم. قرار بود اولي با آرپي‌جي خودرويش را هدف بگيرد اگر تيرش به هدف نخورد دومي با تيربار به سمت خودرو تيراندازي كند. وقتي تيربارچي متوجه حضور شهيد كاوه مي‌شود و مي‌بيند كه آرپي‌جي‌زن گلوله‌اي به سمت خودرو شليك نكرده، تيربارچي فكر مي‌كند حتماً مسئله‌اي پيش آمده كه او شليك نكرده است،بنابر اين او هم وحشت كرده و فرار مي‌كند.
 راهگشاي عمليات
شهيد كاوه هميشه راهگشاي عمليات‌ها بود. او با شناختي كه از منطقه داشت هيچ وقت كم نمي‌آورد. همانطور كه گفته شد كاوه پيشاپيش رزمندگان حركت مي‌كرد. به همين دليل بارها مجروح شد و هنوز بهبودي حاصل نشده بود دوباره خودش را به جبهه مي‌رساند و آماده پذيرش مأموريت و عملياتي جديد مي‌شد. قرار شد در عملياتي به اتفاق برادران لشكر 17 علي‌بن‌ابيطالب در منطقه سردشت عملياتي داشته باشيم. در مرز ايران و عراق و عمليات هم برون مرزي بود. چند شبي بچه‌ها به شناسايي رفتند، اما شهيد كاوه اطلاعات آنها را كافي ندانست و قرار شد من و شهيد كاوه و آقاي چوپاني، صادقي و رضوي براي شناسايي حركت كنيم. در مسير به ستوني از ضد انقلاب برخورد كرديم كه مشغول جمع‌آوري اطلاعات براي عراقي‌ها بودند. متوجه شديم كه درست روبه‌روي ما به سمتي كه در حال حركتيم آنها هم دارند به سمت ما مي‌آيند. در همين زمان شهيد كاوه دستور دادند توقف كنيم. گوشه‌اي مخفي شديم، چون داخل دره‌اي بوديم و راه ديگري نداشتيم به دستور وي قرار شد اگر لو رفتيم با آنها درگير شويم اگر هم لو نرفتيم به راهمان ادامه دهيم كه آنها از چند متري ما رد شدند و متوجه حضور ما نشدند. سپس به سمت خط دشمن به راهمان ادامه داديم. چند متري كه رفتيم متوجه صداي پا و سر وصدا از پشت سرمان شديم. محمود گفت شايد ضد انقلابند كه دارند از شناسايي بر مي‌گردند. ما براي چند لحظه‌اي نشستيم تا نزديك شوند. قرار شد در داخل تنگه جايي كه عرضش كمتر است منتظرشان بمانيم تا بتوانيم آنها را غافلگير و اسير كنيم. به محض اينكه به مسير ما رسيدند آقاي چوپاني از بالاي صخره با يك نفرشان درگير شد و ضربه‌اي محكم به او وارد كرد و او هم از ته دل گفت: يا مهدي. بقيه هم فرار كردند. بعد كه بنده خدا به هوش آمد و ماجرا را تعريف كرد، متوجه شديم از نيروهاي شناسايي لشكر علي‌بن ابيطالب(ع) هستند كه مسير را اشتباهي آمده‌اند. نكته مهم ماجرا اين است كه شهيد كاوه با اينكه فرمانده بود، ولي با كل اين حادثه‌ها و برخوردها نااميد نشد و به راهش ادامه داد و با هم حتي تا پشت سيم خاردار دشمن هم رفتيم و كار شناسايي را انجام داديم. در پايان شناسايي به شهيد كاوه گفتم تو نبايد اينجا باشي، تو فرمانده‌اي، تو بايد پيش نيروها باشي.
مي‌خواهم بگويم كه شهيد كاوه مرد ميدان جهاد بود. او هميشه جلودار و پيشقراول نيروهايش بود. كاوه از لحاظ معنويت، نظم، مديريت قوي، رفاقت با نيروهاي تحت امرش زبانزد خاص و عام بود. او عاشق بسيجي‌ها و راه و رسم شهدا بود. شهيد كاوه خود را وقف انقلاب كرده بود و به دليل اهميتي كه براي كردستان قائل بود خودش را فرزند كردستان معرفي مي‌كرد و هيچ انگيزه‌اي جز خدمت به انقلاب و احياي ارزش‌هاي آن نداشت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار