احمد محمدتبريزي
پس از شكست منافقين در عمليات مرصاد، بسياري از اعضاي اين گروهك چشمانشان نسبت به وقايع و اتفاقات خارج از پادگان اشرف باز شد و متوجه دروغها و خيالپردازيهاي كودكانه رهبرانشان شدند. بسياري فهميده بودند در باغ سبزي كه رجوي با اتكا به حمايتهاي رژيم بعث نشانشان داده، سرابي بيش نيست.
به گزارش «جوان» فروغ جاويدان نام عملياتي بود كه ميخواست منافقين را 48 ساعته به تهران برساند. رهبران گروهك مجاهدين با خيال اينكه ايران بعد از پذيرفتن قطعنامه 598 دچار آشفتگي شده و نارضايتي مردم در كشور موج ميزند طرح حمله را با حمايت صدام و افسران بلندپايه رژيم بعث طراحي كردند. فريبخوردگان اردوگاه اشرف كه از تمام وسايل ارتباطي به دور بودند، اطلاع دقيقي از وضعيت جبههها نداشتند. آنها با كسي بيرون از اردوگاه حتي اعضاي خانوادهشان ارتباطي نداشتند و تنها رسانه آنها يك موج راديويي بود كه توسط رهبران گروهك اداره ميشد و مسائل را به شكلي وارونه جلوه ميداد.
هادي شعباني، راننده يكي از رؤساي وقت گروهك منافقين (مژگان پارسايي) و از نيروهاي حاضر در عمليات مرصاد حدود ۲۰ سال از زندگي خود را در اين گروهك سپري كرد و سرانجام در سال ۱۳۸۳ از پادگان «اشرف» گريخت و به ايران بازگشت. شعباني درباره شيوه ابلاغ انجام عمليات و جلب نظر اعضا ميگويد: «بعد از قبول قطعنامه از سوي ايران بود كه مسعود (رجوي) سريعاً جلسهاي گذاشت و گفت بايد تا يك هفته ديگر به ايران حمله كنيم چراكه قبول قطعنامه از سوي جمهوري اسلامي نشاندهنده ضعف نيروهاي ايراني در جبهههاي جنگ است و گفت، ما مقصر بوديم كه ايران قطعنامه را قبول كرد چون وقتي ما در عمليات «چلچراغ» مهران را تصرف كرديم، شعار «امروز مهران، فردا تهران» سر داديم و رژيم ايران ترسيد كه ما بتوانيم وارد تهران شويم و به همين خاطر سريعاً آتشبس را پذيرفت. بعد از اين صحبتها بود كه گروههاي جديد شکل گرفتند و تيپها و لشكرهاي جديد تشكيل شدند.»
چند روز قبل از شروع عمليات، مسعود رجوي در يك نشست عمومي اجراي عمليات را اعلام ميكند و ميگويد: «نتيجه اين عمليات هر چه باشد اين عمليات مقدس است و بايد به هر قيمت انجام شود.» رجوي در شب عمليات خطاب به يكي از فرماندهانش ميگويد وقتي به تهران رسيديد اتاق كار سابق من در خيابان علوي را آماده كنيد تا من بيايم و در آن مستقر شوم و بعد رو به نيروها تأكيد ميكند بعد از ورود به تهران تا ۴۸ ساعت هر كاري خواستيد بكنيد و هر كسي را كه خواستيد بكشيد تا اينكه من فرمان عفو عمومي دهم!
اعضاي گروهك به خيال اينكه واقعاً اين طرح عملي است، وارد عمل شدند. مسعود رجوي شرايط را براي نيروهايش چنين وضع كرده بود كه نيروهاي ايران ديگر انگيزه جنگيدن ندارند و مردم هم خسته شدهاند و منتظر جرقهاي هستند تا عليه حكومت شورش كنند. حتي وقتي به او ميگفتند در بعضي يگانها كمبود نيرو داريم، رجوي ميگفت نگران نباشيد در اولين شهر كه وارد شويم مردم به ما ميپيوندند و كمبودها جبران ميشود. يك رأيگيري فرماليته نيز از همه انجام داد و پس از آنكه تقريباً همه نفرات با اين عمليات موافقت كردند در كمتر از يك هفته كل ارتش كه اكثراً در قرارگاه اشرف مستقر بودند براي اين عمليات به طور شبانهروزي آماده شدند.
رجوي پس از شكست نيروهايش در اين عمليات با بحراني عميق بين نيروهايش مواجه شد. افراد زيادي از اعضاي اين گروهك كشته شده بودند و كساني كه باقي مانده بودند دچار تناقضات زيادي شدند. او با زيركي تمام ميخواست علاوه براينكه خود را مبرا از اشتباه و گناه جلوه دهد مقصر شكست خوردن را نيز اعضا معرفي كند. در اين جلسات به شدت تلاش ميكرد به افراد القا كند كه تمام محاسبات يك جنگ بحثهاي كميت افراد و ادوات نظامي و سلاح نيست بلكه كيفيت مهم است كه با اتكا بر آن ميتوان بر دشمن هرچقدر هم كه نيرو داشته باشد پيروز شد و صراحتاً در اين سلسله نشستها علت اصلي شكست را نه نظامي، بلكه ضعفهاي ايدئولوژيكي افراد برآورد كرد. مريم رجوي در اين جلسات ادعا ميكرد: «مجاهدين به اندازه كافي خالص نبودند و لياقت پيروزي را نداشتند. آنهايي كه در فروغ جاويدان كشته شدند، به اندازه كافي ايدئولوژيك نبودند و براي اهداف و انگيزههاي خودشان ميجنگيدند، انگيزههاي شخصي، عشق و انتقام يا هرچيز ديگر. رهبري هر آنچه ميتوانسته انجام داده، اما پيروان او، به وي خيانت كردهاند. آنهايي كه در آن عمليات كشته شدند از فاز ايدئولوژيك عبور نكرده بودند.» رجوي و همپيمانانش به همين سادگي از مسئوليت كشته شدن صدها نفر شانه خالي كردند و هيچگاه بابت اين اشتباه هولناك مورد بازخواست قرار نگرفتند. در نتيجه بسياري از طرفدارانشان نيز پي به ماهيت آنها برده و به اين شكل بود كه مرصاد و تبعاتش نقطه بطلاني بر اين گروهك شيطاني شد.