کد خبر: 819862
تعداد نظرات: ۲۴ نظر
تاریخ انتشار: ۰۹ آبان ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۷
گفت‌وگوي «جوان» با مادر روحاني جاويدالاثر شهيد مجيد سلمانيان از شهداي كربلاي خان طومان
وقتي مجيد از پشت تلفن شنيده بود مادرش خواب شهادت او را ديده است، از خوشحالي فرياد زده بود: «گويا وقت پروازم فرارسيده است».
عليرضا محمدي
وقتي مجيد از پشت تلفن شنيده بود مادرش خواب شهادت او را ديده است، از خوشحالي فرياد زده بود: «گويا وقت پروازم فرارسيده است». شهيد مجيد سلمانيان جوان دست و دلبازي بود كه در طول زندگي‌اش دست ايتام و مستمندان بسياري را گرفت و عاقبت نهايت بخشندگي را در هديه جان خود به حضرت دوست معنا كرد. او روحاني مبلغي بود كه خود به آنچه روي منبرهايش بيان مي‌كرد، جامه عمل پوشاند و رهسپار ميدان جبهه مقاومت اسلامي در سوريه شد. آقا مجيد سال 67 در كرج به دنيا آمد و 17/2/95 در كربلاي خان طومان به شهادت رسيد و هنوز پيكرش بازنگشته است. حالا كه شش ماهي از شهادت او مي‌گذرد، با فرزانه گرشاسبي مادر شهيد به گفت و گو نشستيم تا اين روحاني رزمنده را بيشتر بشناسيم.
چند فرزند داريد؟ شهيد چطور بچه‌اي براي شما بود؟ كمي از كودكي‌اش بگوييد.
با مجيد سه فرزند دارم. محمد متولد ۶۳، مجيد متولد ۶۷ كه در بيمارستان كمالي كرج به دنيا آمد و دخترم مهسا متولد ۶۹. ما اصالتي طالقاني داريم كه از سال ۶۲ به تهران رفتيم و از سال۶۴ به كرج آمديم. پسرم از كودكي خونگرم و مهربان بود. خانواده ما مذهبي است. همسرم سابقه جبهه دارد، اما ايمان و اعتقاد مجيد فراتر از تربيت خانوادگي‌اش بود. طوري كه در بين خانواده و شايد فاميل تك بود. به دليل علاقه‌اش به مسائل مذهبي، از اوايل دهه 80 به حوزه علميه امام جعفرصادق(ع) كرج رفت. از سال ۸۲ هم به حوزه چيذر رفت و كمي بعد طلبه حوزه علميه قم شد و تا پايه چهارم حوزه كه معادل دكترا است درس خواند. دو، سه سالي در قم تبليغ مي‌كرد و بعد به عنوان مبلغ به شهرهاي زيادي سفر كرد و نهايتاً به شاهرود رفت و آنجا علاوه بر تدريس در دانشگاه، امام جماعت مسجد بود. البته مدتي هم در دانشگاه شريف درس اخلاق تدريس مي‌كرد. پسرم از سال گذشته عضو سپاه شده بود مي‌خواست حوزه نمايندگي ولي فقيه منطقه‌مان را عهده‌دار شود كه بحث اعزام به سوريه و شهادتش پيش آمد.
اعزامشان به سوريه داوطلبانه بود؟
بله، كاملاً داوطلبانه بود. اتفاقاً مسئولانش مي‌گفتند تو روحاني هستي و رسته‌ات رزمي نيست. مطلقاً اجازه رفتن به او را نمي‌دادند. ولي مجيد آدمي نبود كه ظلم به مسلمانان و تعدي تروريست‌ها به حريم اهل بيت را ببيند و كاري نكند. خيلي اين در و آن در زد كه اعزام شود. همه آموزش‌ها را هم در دوره‌هاي مختلف سپري كرده بود. حتي دو بار به شكل محدود و براي كارهاي تبليغي به سوريه اعزام شد، اما اينها راضي‌اش نمي‌كرد. مي‌خواست به صف رزمنده‌ها بپيوندند و بار آخر هم با اينكه به عنوان مبلغ اعزام شده بود، به خط مقدم اعزام شد و خوب مي‌دانست كه آنجا مي‌تواند غير از كار تبليغي، اسلحه هم به دست بگيرد و بجنگند.
پس روحيه بسيجي داشت؟
عضو فعال بسيج بود. از دوران مدرسه در بسيج ثبت نام كرد و از آن بسيجي‌هاي قديمي و پاي كار بود. عشق و علاقه عجيبي هم به شهدا داشت. خيلي وقت‌ها من را به تپه نورالشهدا مي‌برد. يا به بهشت زهرا مي‌رفت و خلاصه هرجا كه نام و يادي از شهيد بود، سر و كله مجيد هم آنجا پيدا مي‌شد.
به شهيد خاصي علاقه داشت؟
به شهيد علمدار كه مداح هم بودند، علاقه خاصي داشت و خيلي اسم او را مي‌برد. در بهشت زهرا و گلزار شهداي منطقه‌مان و جاهاي ديگر هم با شهدا انس گرفته بود. همين شهدا عاقبت دستش را گرفتند و او را پيش خودشان بردند.
گفتيد كه آقا مجيد خودش اصرار به رفتن داشت، شنيدن تب و تاب يكي از عاشقان جهاد و شهادت زيباست، اگر مي‌شود كمي بيشتر توضيح دهيد.
مجيد از دو سال پيش دنبال اعزام بود. اما چون مبلغ توانا و نخبه‌اي بود، اجازه رفتن به او نمي‌دادند. در شاهرود جزو خطيبان نخبه آنجا به شمار مي‌رفت. منتها فكر پيوستن به جبهه مقاومت اسلامي باعث شده بود آرام و قرارش را از دست بدهد. عرض كردم كه آموزش‌هاي لازم را ديده و دوباري هم به عنوان مبلغ سفرهاي كوتاهي به سوريه انجام داده بود. چند وقت قبل از اينكه كار اعزامش جور شده باشد، يك روز خيلي جدي به من گفت مادرجان، پسرت عاقبت فدايي راه عمه‌مان زينب(س) مي‌شود. بعد گفت ديشب به حضرت زينب(س) گلايه كردم كه خانم جان سه ماه است پاسپورتم توي جيبم است و پوتين‌ها در پايم، هنر اين نيست كه بالياقت‌ها را ببريد. اعجاز شما اين است كه بي‌لياقتي چون من را ببريد، دم دم‌هاي صبح خوابم برد و بي‌بي زينب را در عالم رؤيا ديدم كه به من گفت: «بالاخره شما هم قبول شديد.» همين خواب باعث شده بود كه مجيد حتم كند در مسير دفاع از حرم به شهادت خواهد رسيد. تلاش‌هايش براي اعزام را بيشتر كرد و اين بار توانست به خط مقدم جبهه‌ها اعزام شود.
به عنوان يك مادر، چطور راضي به رفتنش شديد؟
من با رفتنش مخالفت كردم. حتي جدي به او گفتم: بروي شيرم را حلالت نمي‌كنم. از آنجايي كه مجيد در كودكي بيشتر شير خشك خورده بود، به شوخي مي‌گفت تو كه به من شير خشك دادي، چطور شيرت را حلال نمي‌كني. البته تا لحظه آخر كه مي‌رفت چندين و چند بار از من خواست حلالش كنم. عاقبت دوم ارديبهشت ماه 95 رفت و 15 روز بعد هفدهم ارديبهشت ماه به شهادت رسيد. من اصلاً فكر نمي‌كردم بعد از او بتوانم نفس بكشم و زنده بمانم. حالا كه شش ماهي از شهادتش مي‌گذرد، در تعجبم چطور مي‌توانم زندگي كنم.
فكر شهادتش را كرده بوديد؟
بار آخر در لحظات وداع و از نوع نگاه‌هايش متوجه شدم اين بار برود برنمي‌گردد. خودش هم طور ديگري شده بود، انگار كه مي‌دانست شهيد مي‌شود. يك جور بي‌تابي براي پرواز در وجودش موج مي‌زد. حتم كرده بود اين بار شهيد مي‌شود و اين احساس به من هم منتقل شده بود. اما خب او به راهي رفت كه آرزويش را داشت و من هم به عنوان يك مادر دوست داشتم فرزندم به آنچه از صميم قلب دوست دارد، برسد.
گفتيد برايتان سخت بود حتي تصور نبود عزيزتان را داشته باشيد؛ اين صبري كه غالب خانواده شهدا از آن برخوردار مي‌شوند از كجا نشئت مي‌گيرد؟
به نظر من خود حضرت زينب(س) به آدم صبر مي‌دهد، وگرنه به شخصه خودم آن قدر وابسته به مجيدم بودم كه فكر مي‌كردم بعد از او يك لحظه هم زنده نمي‌مانم. شهدا در راه مقدسي جانشان را مي‌دهند و همين قوت قلبي براي آدم مي‌شود. آنها خود را فداي ارزش‌هايي مي‌كنند كه از عاشورا نشئت مي‌گيرد و عاقبت بخيري‌شان آدم را دلگرم مي‌كند.
تجربه نشان داده شهدا بخشندگان و دستگيران خوبي هم هستند، آقا مجيد هم در كارهاي خير بود؟
بله، خيلي هم دلسوز محرومان و مستمندان بود. گاهي مي‌شد پول توي جيبش را مي‌بخشيد و جيبش خالي مي‌شد يا يك خانواده مستمند را شناسايي مي‌كرد و مي‌آمد و كابينت‌هاي خانه را باز مي‌كرد و به من مي‌گفت: تو چقدر قند داري يا چقدر برنج داري. خيلي‌ها هستند كه به نان شبشان محتاجند. من مي‌فهميدم كه منظورش بخشيدن بخشي از اين اقلام به مستمندان است. بعد من را همراهش مي‌برد و دو نفري به در خانه آنهايي كه شناسايي كرده بود مي‌رفتيم و مخفيانه كمكشان مي‌كرديم. مجيد دغدغه محرومان را داشت و دلسوزي و كرامت توي دلش بود.
سوريه كه رفت با هم ارتباط داشتيد؟
بله، بچه مهرباني بود و زود به زود زنگ مي‌زد، هرچند خوب مي‌دانست اگر يك روز زنگ نزند، من همه جا را به هم مي‌ريزم تا شماره تماسي از او پيدا كنم و به او زنگ بزنم. بنابراين هر روز با هم تماس تلفني داشتيم. اما روز آخر پنج‌شنبه 16 ارديبهشت چند بار (صبح، قبل از ظهر، ظهر، عصر...) مرتب زنگ مي‌زد. بامداد روز جمعه 17 ارديبهشت هم كه به شهادت رسيد. پنج‌شنبه تعجب كرده بودم كه چرا اين قدر زنگ مي‌زند. به من مي‌گفت مادر جان مي‌دانم كه هنوز به سوريه آمدنم راضي نيستي كه شهيد نمي‌شوم. پيش آمده خمپاره كنارمان برخورد كرده است اما آسيبي به من نرسيده، مي‌دانم همه اينها به خاطر عدم رضايت توست. بعد من را قسم داد كه از ته دل رضايت بدهم تا او به خواسته‌اش برسد و شهيد شود. يك بار هم زنگ زد و گفت اگر نتوانستم تا چند روز با شما تماس بگيرم، مبادا تلفن را برداريد و اين طرف و آن طرف زنگ بزنيد. در يكي از همين تماس‌ها، گفتم ديشب خواب ديدم تو شهيد شده‌اي. در خواب بلند شدم تمام منطقه سكونتمان را چراغاني كردم و نه تنها گريه نمي‌كردم بلكه خوشحال بودم. اين را كه گفتم، از خوشحالي پشت تلفن داد زد كه بالاخره من پر مي‌كشم. مي‌شنيدم كه به دوستانش مي‌گفت مادرم خواب ديده شهيد مي‌شوم، از دوستانش مي‌پرسيد خانواده شما هم چنين خوابي ديده‌اند؟ از خوشحالي نمي‌دانست چه كار مي‌كند و چه دارد مي‌گويد. عصر همان روز پنج‌شنبه كه براي آخرين بار زنگ زد، با برادرش هم تلفني صحبت كرد و سفارش‌هايي به او كرد، همان شب ساعت 2 بامداد مجيدم، عزيز دلم به شهادت رسيد.
از نحوه شهادتش اطلاع داريد؟
آنها در منطقه خان طومان بودند كه به‌اصطلاح آتش‌بس در آن جريان داشت. اما اگر يادتان باشد، ارديبهشت امسال تروريست‌ها نقض پيمان كرده و به رزمنده‌هاي ما در خان طومان حمله كرده بودند. روز قبل از عمليات مجيد گوشي دوستش را گرفته و با آن عكس انداخته و براي من فرستاده بود. كمي بعد هم دشمن حمله مي‌كند و مجيد تا آخرين لحظات در منطقه مي‌ماند و با وجودي كه خيلي از رزمنده‌ها برگشته بودند او ايستادگي مي‌كند. من اينها را به نقل قول يكي از همرزمانش كه موقع شهادت كنارش بود مي‌دانم. البته تا چند ماه دسترسي به آن رزمنده نداشتيم. همرزمانش مي‌گفتند چون نتوانسته پيكر مجيد را به عقب منتقل كند، خجالت مي‌كشد با ما رو در رو شود. اتفاقاً روز قبل از تماس شما توانستم شماره آن بنده خدا را از همان دوست مجيد كه عكس مجيد را برايم فرستاده بود، پيدا كنم. تماس گرفتم و فهميدم كه قرار است باز به سوريه برود. اسم آن بنده خدا هم حاج مجيد است. حاج مجيد مي‌گفت: شب شهادت پسرتان كنارش بودم و به او گفتم همه برگشته‌اند تو هم منطقه را ترك كن. اما شهيد ايستادگي كرد و در همين هنگام يك گلوله از پشت به او اصابت كرد و از سينه‌اش خارج شد. به زمين كه افتاد، من خودم او را برگرداندم و ديدم كه هنوز زنده است. به من گفت رهايم كن و برگرد. بعد اشهدش را گفت و چشم‌هايش را بست. تكانش دادم و دوباره چشمش را باز كرد. باز خواست برگردم و دوباره اشهدش را خواند و اين بار به شهادت رسيد. دوست مجيد مي‌گفت: خوش به سعادت فرزندتان كه سعادت داشت دو بار اشهدش را بخواند و من چقدر حسرت مي‌خورم چرا زودتر با اين شهيد بزرگوار آشنا نشدم.
با زخم زبان افراد ناآگاه چه مي‌كنيد؟
مجيد به راهي رفت كه ارزش‌هاي آن دفاع از حرم و جبهه مقاومت اسلامي و پاسداري از امنيت كشورمان است. حالا برخي هرچه مي‌خواهند بگويند كه آنها به خاطر اسد مي‌روند يا به خاطر پول مي‌روند و... مجيد در يكي از تماس‌هايش اكيداً به من سفارش كرد اگر شهيد شدم و قرار شد حق مأموريتم را به حساب شما واريز كنند، مبادا دست به آن بزنيد و همه‌اش را در كارهاي خير خرج كنيد. او مي‌خواست با اين كارش به آنهايي كه طعنه مي‌زنند نشان دهد ماديات در مسيري كه امثال او انتخاب مي‌كنند، هيچ معنا و مفهومي ندارد.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۶۷
انتشار یافته: ۲۴
عباس رحیمی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۰:۳۵ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۶
0
14
از شاهرود مغان که خاطرات بسیار قلبم را با یادش غمگین ولی حال میدهد باشد که بتوانم حداقل برای خانوادش بیان کنم.
پاسخ ها
فاطمه
| Iran, Islamic Republic of
۱۵:۰۱ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۲
سلام بر روح پاک والای ات ای شهید عزیز، پیش حضرت زهرا شفاعت ما رو بکنی که پیش خدا و شما شرمنده نشیم ،برای ظهور آقا و باز شدن گره مشکل همگی دعا کنی
عاشق حضرت زهرا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۴۲ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۰
0
12
التماس دعا از همگی
یه جا دیدم شهید گفتن هرکس میخواد نذر کنه مثلا بگه گناه نمیکنم امروزو تقدیم به امام زمان از طرف مجید

عجیب به دلم افتاده این نذرم میگیره ...
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۲۷ - ۱۳۹۸/۱۲/۲۰
3
12
شهید سطح 4 که معادل دکتری هست بودن نه پایه ی 4
عبدالله
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۴:۰۱ - ۱۳۹۹/۰۱/۰۲
0
12
خدا ر درجات شهید اضافه د ان شاءالله
حاجت مهم و فوری داشتم ،و تقریبا غیر ممکن میدیم برآورده بشه،
برا این شهید بزرگوار نیت کردم تا همون جور که وصیت کردند نذرشون ادا کنم ، به سرعت حاجت گرفتم...
حسین کریمی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۲:۰۶ - ۱۳۹۹/۰۱/۱۳
0
10
خدا رحمت کنه شهید شیخ مجید نازنین که افتخار بنده این بود که شاهرود ایشون رو دیدم و باهم صبحانه خوردیم همسایه خواهرم بود و بسیار جذاب خوشرو
خلیل
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۱۹ - ۱۳۹۹/۰۱/۲۷
0
13
حاج مجید عشق بود هرکی میدیدش عاشقش میشد.3روز قبل اعزامم باهاش بودم.یه دستبند یارقیه بهم داد گفت شهید شد شفاعتم کن اما برعکس شد و من همچنان موندمو مجید رفت
پاسخ ها
سیده
| Iran, Islamic Republic of
۰۶:۳۶ - ۱۳۹۹/۰۷/۱۲
از امام رضا ع بخواین.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۳:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۲/۲۳
0
10
مجیدجان روحت شاد داداش یادش بخیر باغ سیب مهرشهر چه روزها و شبهایی باهم داشتیم موقع رزمایشها تو کوههای باغستان و دعاکمیل های حاج عباس ثبتی امامزاده حسن باشهید رسول خلیلی چقدر خوش میگذرد هیچوقت به اسم صدام نمیکردی و میگفتی حرمت استاد واجبه الانم ب حق اون حرمت منم شفاعت کن خسته شدم دیگه
سید
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۰
0
12
بسم الله
آقا مجید عزیز!
سلام برادر.
شنیدم شهدا مشتی و با صفا هستند و اینکه به حضرت زهرا سلام الله علیها خیلی ارادت دارند، جان حضرت زهرا سلام الله علیها نشون بده مشتی و با صفایی، دست ما رو هم بگیر و از مادر جان بخواه به ما بیچتا ما هم مثل شما دست دیگران رو بگیریم....
عاشق حضرت زینب
|
Germany
|
۱۵:۲۶ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۰
0
0
دوست دارم به شما ملحق شوم، ای شهدا!
بگویید رمز و راز آن چیست؟
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۲۴ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۰
0
1
آمدی....خوش آمدی.التماس دعا شهید عزیز
ناشناس
|
Netherlands
|
۱۹:۲۹ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۰
0
0
سلام شهید برادرم شهید عزیز اگه برادر صدایت میکنم واقعا برادرم هم سن شماست امروز باخبر شدم که پیکر شما عزیزان به وطن بر میگردد خیلی دوستتون دادم تو را به جان حضرت زینب منو دعا کنین خیلی محتاج دعایتان هستم خوش آمدین به وطن عزیزان حضرت زهرا
سجاد
|
United Kingdom
|
۱۳:۵۶ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۱
0
0
شاهرود که بود وقتی میخواست بره بش گفتم به شوخی وصیت نامهت رو به ما بده اونم با شوخی گفت نمیرم که بمونم برمیگردم...
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۱
0
0
خدا رحمتش کنه چند سال قبل شاهرود میهمانش بودم
امیرحسین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۰۲ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۱
0
1
سلام بر شهدا
حاج آقای گل خوش اومدی از سفر مرد
یه بچه روستایی از شاهرود مغان
|
Germany
|
۱۰:۱۳ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۲
0
1
خوشبحالت شیخ مجید
دعامون کن
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۴۴ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۲
0
0
سلام بر دلاور مردان قیور ایران اسلامی که چه باصلابت جان عزیز خود را نثار آل الله کردند روحشان شاد و راهشان پررهرو باد شهید سلیمانیان عزیز ما را از دعای حیرت فراموش نکن
رضا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۴۹ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۴
0
1
اللهم عجل لولیک الفرج وجعلنی من انصاره واتباعه وشیعته واجعلني من المستشهدين بين يديه
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۵۰ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۵
0
2
ای کاش من روسیاه هم لیاقتی مثل این شهید عزیز داشتم.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۰۸ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۵
0
1
خوشبحالت اقا مجید ک عاقبت بخیرشدی
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۱۲ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۵
0
1
صلوات بر تمام شهیدان
مفیدی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۱۱ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۶
0
1
روحش شاد و با سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین محشور باد

ان شاءالله
امیرحسین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۴۲ - ۱۳۹۹/۰۸/۰۴
0
1
سفر به خیر ، جوونی که شدی عاقبت بخیر ، به آرزوت رسیدی مثل زهیر
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار