کد خبر: 770096
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۸
گفت‌وگوي «جوان» با مادر شهيد جاويدالاثر احمد طاهري
مادرانه‌هاي فاطمه الله‌وردي از همان جنس خاطرات و يادگاري‌هايي است كه از پس سال‌ها انتظار يك مادر برايمان روايت مي‌شود.
صغري خيل فرهنگ

مادرانه‌هايي كه ميان بغض‌هاي گاه و بيگاهشان دلمان را مي‌لرزاند و تنها صبوري است كه يادمان مي‌آورد آن چه امروز به آن دست يافته‌ايم، مرهون خون چه كساني هستيم و چه هزينه‌هايي براي آن پرداخت شده است. آنچه در پي‌مي‌آيد روايتي است كوتاه و خواندني از مادري 65 ساله به نام فاطمه الله‌وردي از پس 28 سال انتظار.

 
خانم الله‌وردي از خانواده‌تان برايمان بگوييد كه شهيدي چون احمد طاهري را در دامن خود پرورش داده است.

من مادر 5 پسر و يك دختر هستم. احمد فرزند اول من بود كه جاويدالاثر شد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و تحميل جنگ بر كشور، همه آنها كه احساس دين داشتند و به نوعي غيرتشان تعدي و تجاوز را نمي‌پذيرفت راهي شدند. راهي شدند كه تجاوزي صورت نگيرد. با آغاز جنگ پدر بچه‌ها هم راهي شد و بعد از مدتي در ايلام به شدت مجروح شد. همسرم اصلاً اجازه نداد كه ما پيگير كارت جانبازي‌اش شويم و گفت من آنچه در راه خدا داده‌ام و نثار كرده‌ام به بهاي دنيا معامله نمي‌كنم. همسرم بسيار باتقوا بود و باايمان. خيلي روي رزق حلال تأكيد داشت. ما براي بزرگ كردن بچه‌ها خيلي زحمت كشيديم و به سختي آنها را تربيت كرده و بزرگ كرديم. من همواره در مجالس مذهبي و هيئت‌ها شركت داشتم و بچه‌ها را در هيئت امام حسين شير دادم. من 20 سال كنيزي پدر بچه‌ها را كردم و بسيار هم به همسر جانباز بودن مي‌باليدم.

چه ويژگي‌هاي اخلاقي پسرتان را تا مرز شهادت پيش برد و آسماني كرد؟

از ميان فرزندانم احمد بود كه خود را به جبهه‌هاي حق عليه باطل رساند. ابتدايي‌ترين فعاليت احمد از همان روزهاي فعاليتش در بسيج آغاز شد. من هم همراه احمد و پدرش در فعاليت‌هاي بسيج شركت مي‌كردم. در ستاد پشتيباني بودم و با كار خياطي و دوخت و دوز شبانه روزي لباس رزمندگان اسلام كار كمك‌رساني به رزمنده‌ها را انجام مي‌داديم. تا اينكه پدر بچه‌ها جانباز شد و من تصميم گرفتم در سنگر ديگر جهاد خود را آغاز كنم و آن هم خدمت به همسر جانبازم بود. پسرم احمد هم از طريق خدمت سربازي راهي ميدان نبرد شد.

از آخرين وداع و شهادت گمشده 28 ساله‌تان بگوييد.

آخرين باري كه راهي شد، عروسي خواهر‌زاده‌ام بود. خيلي اصرار كردم كه بماند اما گفت جهاد و جبهه واجب است، نمي‌توانم بمانم. 19 ساله بود كه رفت و بعد از يك سال حضور در نهايت حماسه آفريني‌اش در عمليات مرصاد مفقود الاثر شد يعني در 20تير ماه 1367.

بعد از سال 1367 خبر و نشاني از شهيدتان به دست نياورديد؟

نه؛ هيچ خبري از او نداريم. تنها در سال 1385 به ما اعلام كردند كه ايشان شهيد شده است و مفقودالجسد است. بعد از رسيدن خبر شهادتش پدرش 15 روز بيشتر دوام نياورد و به رحمت خدا رفت. دردانه ام نمونه بود و بسيار مهربان، دلسوز و اهل حرام و حلال. توجه زيادي به محرم و نامحرم داشت. نه جنازه و نه پلاكي و نه نشاني از او نداريم. خيلي در پي پسرم بوديم اما خبري نشد. احمد در حال جابه‌جا كردن مجروحان بوده كه حمله شديد دشمن آغاز مي‌شود و او به شهادت مي‌رسد. بعد از 18 سال به ما گفتند كه برايش ختمي بگيريد و شهادتش را اعلام كنيد.

سال‌هاي دوري و انتظار چگونه گذشت؟

من و پدرش همه اين سال‌ها در انتظارش بوديم. ميان اسرا و در ميان پيكر شهدا، بسيار جست و جو كرديم اما خبري نشد و همچنان هم خبري از او ندارم. من مادرم و نمي‌توانم آرام بنشينم و همواره تا جان در بدن دارم در پي او مي‌گردم. در تشييع شهدا و در ميان شهداي گمنام و تازه تفحص شده، سراغش را مي‌گيرم تا گمشده‌ام را پيدا كنم. من راضي هستم به رضاي خدا.

براي آنچه در راه خدا داده‌ام توقعي ندارم، اما آمدن و نشاني از پيكر شهيدم من را هم دلخوش مي‌كند. بايد مادر باشيد تا بدانيد من چه مي‌گويم. همه شهدا متعلق به كشور و ملت هستند فرقي نمي‌كند مادران زيادي چون من چشم انتظارند تا فرزندانشان به آغوش خانواده بازگردند اما شهداي گمنام به مادرشان حضرت زهرا (س)‌اقتدا كرده‌اند و اميد كه از خوان پر بركت بي‌بي دو عالم متنعم شوند. نمي‌دانم آيا مي‌شود كه قدر و قيمتي براي انتظار‌هاي مادرانه‌مان تعيين كرد يا نه، نمي‌دانم امروز قيمت يك چشم كم سو و گريان منتظر چند است اما اين را خوب مي‌دانم كه براي آنچه امروز به نام امنيت مي‌شناسيم مرهون خون شهداييم و بس.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار