سالانه ۸۰۰ هزار ازدواج و ۱۶۰ هزار طلاق در كشور اتفاق ميافتد و تقريباً سالي 40 هزار دختر زير ۳۰ سال طلاق گرفته به جامعه اضافه ميشود. اينها آمارهاي مستندي هستند كه طي چند روز اخير منتشر شدهاند. به راستي علت بالا رفتن آمار طلاق در جامعه چيست و زن و مرد بعد از جدايي به چه سرنوشتي
دچار ميشوند؟ در همين رابطه به سراغ دكتر اصغر كيهاننيا، وكيل پايه يك دادگستري، روانشناس و مشاور خانواده رفتيم تا در مورد وضعيت موجود با وي به گفتوگو بنشينيم. بيشك دكتر كيهاننيا را به خاطر چندين دهه فعاليتش در جهت كمك به حفظ بنيان خانوادهها و نگارش بيش از 20 عنوان كتاب در زمينههاي مختلف خانوادگي به خصوص براي جوانان بايد جزو چهرههاي ماندگار فعال در عرصه كمك به خوشبختي جامعه معرفي كرد.
بله درست است. اما بايد بدانيم كه طلاقها با يكديگر فرق دارند. هم اكنون يك طلاق قانوني و يك طلاق زرد يا عاطفي در جامعه رواج دارد. طلاق قانوني آن است كه زن و مرد قانوناً از هم جدا ميشوند، اما طلاق عاطفي از هم جدا نميشوند ولي از نظر عاطفي رابطهشان قطع ميشود و با هم زندگي ميكنند اما دلشان پهلوي هم نيست. قانوناً فقط زن و شوهرند و شرعاً هم به هم حلال هستند.
متأسفانه در حال حاضر آمار طلاق بسيار بالا و نگرانكننده است. از نظر شما به عنوان يكي از مشاوران تراز اول كشور، علل طلاق در ايران چيست؟
من در دفترم و طي مشاورههايي كه داشتم از نظر اهميت دلايل طلاق را به چند دسته تقسيم كردهام؛ اول از همه بيكاري است. چون مسائل مادي موضوع پراهميت و داراي نقش مهم و مؤثري در زندگي زناشويي است. به قول دانشمندي، پول خوشبختي نميآورد اما نبودنش حتماً بدبختي ميآورد. البته بيكاريهايي كه ناشي از سهلانگاري و جدي نگرفتن كار توسط مرد اتفاق ميافتد مبحث ديگري است كه بايد در مجال ديگري به آن پرداخت.
مورد بعدي اعتياد، به خصوص در طبقه متوسط و پايين جامعه است كه طبق آمارها نيز بخش زيادي از خانوارها با آن دست به گريبان هستند.
تعداد زيادي از خانمهايي كه به سراغ من ميآيند دردشان اعتياد همسرشان است. بايد گفت خانمها حتي در مورد بيكاري صبورند ولي در مورد اعتياد نه، چون خانمانبرانداز و مشكلساز است.
اما موضوع بعدي كه تشكيلدهنده بخش ديگري از آمارهاي طلاق است، مسئله فساد و عدم وفاداري مرد و در موارد بسيار كم زن است. درست است كه صيغه يك عمل شرعي است اما زنها موافق آن نيستند. زن گرفتن بدون اجازه همسر از نظر شرعي مشكل ندارد اما از نظر قانوني خود به خود اختلاف ايجاد ميكند. با اين حال، گريزپايي مرد و بيوفايي او براي زن خيلي تكاندهنده است.
يعني علل طلاق به موارد فوق ختم ميشود؟
نه، اختلاف رفتاري و گفتاري، يعني بددهني، خشونت كلامي و فيزيكي و نداشتن سلوك و تفاهم همچنين اختلافات فرهنگي كه اجازه نميدهد نگاه دو خانواده روي يكديگر منطبق شود جزو موارد ديگر است.
البته بايد اختلافات مذهبي و سياسي كه به نوعي تحميل عقايد سياسي طرفين به يكديگر است و تفاوت فاحش سن كه اگر از 10 سال بالاتر باشد احتمال عدم تفاهم را زيادتر ميكند نيز از عوامل طلاق در حال حاضر به شمار ميآيند.
آيا هنوز هم كسي به خاطر ازدواج تحميلي به مشكل ميخورد كه به شما مراجعه كند؟
بله، از جمله موارد قابلتأمل طلاق همين ازدواجهاي تحميلي است كه پدر و مادر يا به خاطر ماديات يا ملاحظات دوستي والدين با هم دختر را مجبور ميكنند تن به ازدواج با مردي بدهد كه او را نميخواهد. شايد اين زوجين در سالهاي اول تفاهم داشته باشند اما تدريجاً اختلافشان بالا ميگيرد. دخالت فاميل مانند خواهر، مادر يا درخواستهايي از اين دست كه بايد دور خانوادهات را خط بكشي و تهديد و ارعاب و خط و نشان كشيدنهاي بيجا و غلط مانند اينها مسئلهآفرين است و موجب جدايي زن و مرد از هم ميشود.
هر چند ازدواجهاي سريع و بدون مطالعه و عشقهاي جواني، دانشگاهي، تينايجري و اينترنتي هم سرانجام خوبي ندارند.
آيا براي طلاق مراحلي وجود دارد يا با جدايي دو نفر از يكديگر همه چيز تمام ميشود؟
وقتي زوجي قرار ميشود به زندگي مشتركشان خاتمه بدهند دچار تنشهايي با خود و محيط پيرامونشان ميشوند. مرحله اول شوك است. در اين مرحله شخص دچار هيجانزدگي، نگران و گاهي وحشتزده ميشود، زيرا نميداند آيندهاش چه ميشود. زن و مرد وقتي از دادگاه بيرون ميآيند شوكه هستند چون نميدانند چه اتفاقي افتاده، گاهي خانمهايي كه به دفتر من ميآيند تكيده، گريان و عصبياند و به زمين و زمان بد ميگويند. اينها همه نشانههايي از شوك است. مرحله دوم بيم و اميد است. در اين مرحله، از يك طرف اميد به برگشت به زندگي زناشويي وجود دارد و از طرف ديگر شخص فكر ميكند همه چيز تمام شده. بيم يعني اينكه ديگر امكان آشتي نباشد و اميد يعني اينكه شايد فاميل پادرمياني كرد يا طرفمان آمد عذرخواهي كرد. خوب عذرخواهي ممكن است صورت بگيرد البته در صورتي كه فرد آدمي وارسته باشد و سهم خودش را در اشتباه پيش آمده در نظر بگيرد. مرحله سوم باور است. در اين مرحله نيز افراد به باور قطعي ميرسند كه همه چيز تمام شده و ديگر همسري ندارند. يعني باور ميكنند كه طلاق صورت گرفته و مرحله چهارم سازگاري است. در اين مقطع روح و روان و افكار سعي ميكنند با شرايط موجود سازگاري پيدا كنند و هر كدام از زن و شوهر سعي ميكنند تا با شرايط پيشآمده سازگار شوند.
به اين چهار مرحله كه حالات روحي و رواني زن و مرد را نشان ميدهد، مراحل بعد از طلاق ميگوييم.
يعني بعد از اين مراحل، زن و مردي كه از يكديگر جدا شدهاند به زندگي عادي خود باز ميگردند؟
اصلاً اينطور نيست، بلكه هر دو دچار افت روحيه شده و از نظر عاطفي دچار خلأ ميشوند و اين شكست گاهي برايشان سخت است. در اين حالت خانمها سعي ميكنند به خودشان برسند و كمي شرايط زندگيشان را تغيير داده و لباس مرتب ميپوشند و وارد جامعه ميشوند و مردها هم احتمالاً به فكر تجديد فراش بوده و طوري وانمود مي كنند كه اتفاقي نيفتاده است.
آيا وقتي بحران طلاق پيش ميآيد ميشود اقداماتي كرد كه مفيد واقع شده و حداقل وضع را از آنچه كه هست بدتر نكند؟
بله، اول اينكه از يكديگر بدگويي نكنند. سپس در حفظ سلامتي جسماني و رواني خودشان بكوشند و خوب غذا بخورند، خوب بخوابند و ورزش كنند، چراكه گفتهاند عقل سالم در بدن سالم است.
كساني كه به بحران طلاق ميرسند بايد آرامش خود را حفظ كنند. با خونسردي با قضيه برخورد كرده و از كوره در نروند چون عصباني شدن فايدهاي ندارد.
درست است كه طلاق پيامدهاي منفي زيادي دارد ولي آن را يك فاجعه غير قابل تحمل نپنداريد.
معاشرت با دوستان آگاه و خبره كمك بزرگي به شمار ميآيد و در مقابل بايد از معاشرت با افراد بدبين، نق نقو، مطلقه و مأيوس جداً خودداري كرد.
مشاوره با افراد خبره، پدر، مادر، دايي و مشاور ميتواند راه درست را به شخص نشان دهد به شرطي كه بپذيرد شايد مقصر خودش باشد.
به نظر شما در دوران طلاق ميتوان كاري كرد كه با يك آشتي، يكبار ديگر زندگي را از نو ساخت؟
در اين مورد بايد بگويم كه حتماً دو نفر بايد بدانند و بخواهند كه خودشان همهكاره هستند. به همين دليل در ابتدا بايد رازدار باشند.
براي اينكه رازداري كنيد بايد جلوي دخالت ديگران را بگيريد حتي پدر و مادر و اينكه حسننيت داشته باشند. اما اگر از روي عصبانيت حرفي زدند يا به دنبال تسويه حساب هستند، بايد آنها را كنار بگذاريد. اگر مادر با اين ازدواج مخالف بوده و هنوز هم مخالفت ميكند و مخالفتش غيراصولي است، تأكيد ميكنم كه اگر مخالفتش غيراصولي است، بايد او را هم كنار بگذاريد. در واقع اجازه دخالت به افراد مغرض و ناآگاه ندهيد.
موضوع ديگر آن است كه براي هم خط و نشان نكشيد، زيرا اين كار اوضاع را خراب ميكند. ممكن است كساني بخواهند شما را تحريك كنند و حرفي بزنند تا شما عصباني بشويد، اين شما هستيد كه بايد اختيار زندگي را در دست بگيريد و حواستان را جمع كنيد كه تحت تأثير اين حرفها قرار نگيريد.
مسئله ديگري كه خيلي مهم است اين است كه دست به تحريك يكديگر نزنيد. زماني كه ميخواهيد طرف مقابل را تحريك كنيد، مجبوريد كه از او بدگويي كنيد. مجبوريد كه سهم خودتان را نبينيد و براي تبرئه خودتان همه عيبها را در او ببينيد. در اين صورت طرفتان هم تحريك شده و از شما بدگويي ميكند. اگر كسي زندگياش را دوست دارد، درست اين است كه سهم خودش را در اتفاقات ببيند. اشتباهاتش را ببيند و اعتراف كند. عذرخواهي كند. وقتي سهم خودتان را ميبينيد آرامتر ميشويد، سعي كنيد بالغانه رفتار كنيد نه كودكانه. باور كنيد كه كودك زورگويي ميكند، لجبازي ميكند و احساسي برخورد ميكند. عاقلانه برخورد كردن يعني پاي فرزندان را به ميان نكشيدن. وقتي بچه را وجهالمصالحه قرار ميدهيد بچه لطمه ميبيند، پس ياركشي نكنيد، پشت بچهها قايم نشويد، رو در رو صحبت كنيد.
يعني هنوز هم ميشود با بهرهگيري از ريشسفيدان فاميل كاري كرد؟ يعني داوري كارساز است؟
حتما همينطور است. داور مناسب، خبره، تحصيلكرده و آگاه كمك بسيار بزرگي است. معتقدم از دادگستري يك داوري كه فقط پول ميگيرد و چيزي مينويسد انتخاب نكنيد، بلكه يك مشاور خوب پيدا كنيد، چون داور بايد با زن و شوهر و با پدر و مادرهايشان صحبت كند و امكان آشتي را فراهم كند، داور نبايد فقط بنويسد كه اينها تفاهم ندارند.
اگر قرار باشد توصيهاي به زوجين و به خصوص جوانترها بكنيد تا از همان ابتداي زندگي راه خوشبختي را در پيش بگيرند، چه ميگوييد؟
همه در زندگيهايشان اشتباه ميكنند و هيچ كس را نميتوانيد پيدا كنيد كه بدون خطا باشد. به همين خاطر هرگز نبايد فراموش كنيم كه اعتراف به گناه و اشتباه، ما را كوچك نميكند بلكه عزيزتر ميكند. اگر كار خلافي كرديد، عذرخواهي كنيد. آدمهاي ضعيف بعد از اشتباهاتشان قادر به عذرخواهي نيستند. آنها صد دليل غلط ميآورند تا يك كار غلط خود را توجيه كنند.
در زبان فارسي مثلي داريم كه ميگويد: «عذر بدتر از گناه، يعني دليلي كه نه تنها ديگران را مجاب نميكند بلكه آنان را نسبت به عقايد و منطق ما مشكوك ميسازد.»
خوب است برخي از افراد كمي «خودكاوي» كنند تا با خصوصيات خودشان بيشتر آشنا شوند.
زوجهاي جوان براي اينكه سنگ صبور هم باشند، نبايد از هم غافل شوند. همچنين نسبت به افكار و عقايد يكديگر بيتفاوت نباشند و مشوق يكديگر بوده و سعي كنند پشتيبان هم باشند. به حرفهاي هم گوش بدهيد. حضرت علي(ع) ميفرمايد:«آن كس كه سخن ميگويد ميكارد و آن كس كه گوش ميكند درو ميكند.» پس بهتر است ما كمي زيرك و دروكننده حرفهاي همسر خود باشيم. خانمها هم بايد يادشان باشد كه وقتي همسر شما با شما حرف ميزند، خيار پوست كندن، چاي خوردن و با بچه مشغول شدن را كنار بگذارند.
مهمترين اصلي كه رابطه يك زن و مرد را خوب ميكند «پذيرفتن يكديگر» است. يك همسر خوب كسي است كه طرف مقابلش را همانطور كه هست قبول كند و در فكر خوشبختي او باشد. بارها از دهان مردان جوان شنيدهام كه ميگويند «من او را ميسازم» مثل اينكه ميخواهند مجسمه بسازند! منظور از ساختن يعني تغيير دادن، يعني درهم ريختن و دوباره شكل دادن. همينطور زنان بسيار جواني را ديدهام كه ادعا ميكنند: «او از اول اينطور نبود. اين من بودم كه او را ساختهام!» من نميدانم بعد از عوض كردن و تغيير دادن چه چيزي باقي ميماند كه ما بخواهيم با آن باقيمانده خوشبخت بشويم. يادتان باشد همسرتان با آن خصوصيات اوليهاش شما را دلبسته خود كرده بود! فكر نميكنيد اگر بنا به خواسته شما خيلي تغيير كند، ديگر او را حتي دوست نداشته باشيد؟ قدرشناسي، تشكر از همسر و استفاده از واژه «دوستت دارم» معجزه ميكند. اينها اكسير خوشبختي هستند.