کد خبر: 624425
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۳۹۲ - ۱۶:۲۲
هادي رزمجويي*

با تحليل رويدادهاي پيش از سال 61 هجري مشخص مي‌شود كه تفكري بر جامعه اسلامي حاكم شد كه ديني را كه آمده است تا جان‌ها را به عالم معنا و حقيقت مطلق متصل گرداند را تا آنجا مي‌خواهند كه دنيايشان را آباد كند! آنان به جاي اينكه دست دين را بگيرند و بالا روند، برعكس پاي دين را كشيدند و پايين آوردند. جريان مادي شدن دين، در نهايت موجب شد مردمي مسلمان و ظاهراً ديندار، امام زمان خود يعني دين مجسم را به همراه بهترين يارانش به شهادت برسانند. در نوشتار پيش رو ريشه‌هاي اين تفكر را در مسيحيت و نيز از صدر اسلام تا قيام عاشورا را بررسي كرده و سپس به نمونه‌هاي آن در دنياي امروز خواهيم پرداخت.

سرآغاز مادي شدن مسيحيت و اسلام

علامه طباطبايي در كتاب «معنويت تشيع» ريشه‌هاي مادي شدن دين در مسيحيت و اسلام را معرفي كرده و معتقدند آغاز آن در مسيحيت با مطرح شدن «حلول» بود كه مسيحيان به قصد بالا‌بردن مقام حضرت مسيح(ع)، خدا را پايين آوردند. «كليسا از همان روزي كه قدرت به دست آورد و پناهگاه عالم مسيحيت شناخته شد تعليمات خود را بر اساس «حلول» بنا كرد. جاي ترديد نيست كه اين تعليم، مقام خداوند و الوهيت را در وجود ماديِ محدودِ حضرت مسيح قرار داد.» در حقيقت خداي بي‌نهايت با طرح موضوع حلول در انسان، محدود و محصور شد. در اين صورت به جاي آن كه نظرِ افراد به آسمان معنويت و حقايق غيبي معطوف گردد، به انساني مي‌افتد كه خدا در او حلول كرده. بارزترين تبعات مادي شدن مسيحيت، استيلا و استبداد ديني كليسا و قداست‌بخشيدن به حاكمان و سلاطين بود. زيرا يك ملت نمي‌تواند بدون ارتباط با امور قدسي زندگي كند، حال كه عالَم قدس از منظر و توجه افرادِ جامعه به كنار رفت، زمينيان را به عنوان قديسان مي‌پذيرند.

جريان مادي شدن دين در صدر اسلام با سقيفه كليد خورد و با اين سخن خليفه‌ اول كه «نبي اكرم در اتخاذ تصميمات و اداره‌ امور با وحي مؤَيد و مستظهَر بود، ولي ما اكنون كه وحي آسماني با رحلت نبي‌اكرم قطع شده، ناگزيريم در اتخاذ تصميماتِ لازمه به اجتهاد خود عمل كنيم.» اما چنين اجتهادي به چه معناست؟! اجتهادي در دين است يا بر دين! علماي شيعه در دين كنكاش مي‌كنند تا از متن قرآن و سيره‌ پيامبر(ص) با رعايت مقتضيات زمان و با تكيه بر اصول ثابت قدسي حكم خدا را بيابند ولي اجتهاد خلفا در مقابل سخن صريح دين است زيرا از نظر آنان دين مجموعه‌اي از قراردادهاي اجتماعي و روابط فكري بين جامعه است و پيامبراكرم(ص) بنا به وحي الهي قراردادهايي وضع كردند كه در زمان خودشان خوب بود و حال در شرايط جديد بايد قراردادهاي ديگري وضع كرد.

«اگر دين از طريق وحي الهي وارد اجتماع شود و مناسبات و قوانين جامعه با ملكوت عالم مرتبط باشد جامعه در تعادل هميشگي خواهد ماند. ولي اگر قوانين جامعه در حد قراردادهاي اجتماعي تنزل يافت، در آن حالت نه قداستي دارد و نه انجام ‌دادن آنها انسان را به آسمانِ غيب صعود مي‌دهد. در اين صورت هيچ اتصالي بين جامعه و عالم ملكوت برقرار نيست و اين براي نظام بشري بسيار خطرناك است و جامعه را با انواع بحران‌ها روبه‌رو مي‌كند.» زيرا اگر كثرت‌ها به وحدت حقيقي كه عين ثبات و بقاست، ختم نشوند، در خود مضمحل مي‌شوند. در پرتو حكمت متعاليه ملاصدرا روشن مي‌شود كه هر ممكن‌الوجودي عين ربط و عين فقر به علت حقيقي خود مي‌باشد، مثل نور پاييني كه بقايش به ارتباط با نور بالايي است، حقيقت انسان هم عين ربط به حضرت حق است و اگر در شخصيت تشريعي خود به توحيد محض وصل نشود چون عين ربط و نياز است، به كفر وصل مي‌شود.

امروزه هم باور عده‌اي از دينداران به عالم غيب در حد باور به مفاهيم ذهني و رياضي است و هيچ واقعيت خارجي براي احكام الهي قائل نيستند و در نتيجه ممكن است مدتي بعد به اين نتيجه برسند كه دين و نماز در حد يك خيال خوش و آرامش فكري است و به خودي خود واقعيتي ندارد و بنابراين دليلي براي عمل به دستورات ديني در شرايط جديد نمي‌بينند. به عبارت ديگر يك وقت معتقديم خدا و ملائكه و عالمي كه انسان در باطن خود به سوي آن سير مي‌كند واقعيت دارد، ريشه در حقايق ثابت دارد، ولي محسوس به حس نيست و با عقل و قلب قابل فهم و درك است، ولي يك وقت است كه اشتياق ما به دين تنها به اين دليل است كه به ما آرامش روحي مي‌دهد. ما غزليات حافظ مي‌خوانيم يا حتي دعا مي‌كنيم و از آن لذت مي‌بريم ولي ممكن است همه اين‌ها براي ما در حد مفاهيم و خيال باشد و از حقيقي و قدسي بودن آنها غافل باشيم.

مادي شدن دين با مدرنيته

با سيطره فرهنگ غربي كه مادي‌ترين تمدن تاريخ بشر است، هنوز عده‌اي بدون توجه و باور به ريشه قدسي دين و نيز بدون توجه به بحران‌هاي معنويت غرب مي‌خواهند دين را بر مبناي علم و فرهنگ غربي تفسير كنند. بنابراين ممكن است ما دين را به دليل قراردادي دانستن آن مادي مي‌كنيم يا علاوه بر آن ممكن است به دليل سيطره فرهنگ مادي مدرنيته، اصالت را به آن بدهيم و دين را با آن هماهنگ و در نتيجه مادي كنيم. يعني در صورتي كه بين دين و تفكر مدرن تعارضي پيش بياييد، اين دين است كه بايد تغيير كند تا با علم و عالم مدرن هماهنگ شود! تفكر مدرني كه انسان و آن هم نفس اماره انسان را معيار و مبناي هر چيزي قرار داده و انسان را به جاي خدا نشانده و قبله‌گاه او به همين ابعاد زميني انسان محدود شده است. چنين تفكري، مقامات معنوي را از انسان مي‌گيرد و رابطه‌ انسان را از ساحت قدس جدا مي‌كند و در اين صورت امور جامعه از حقايق ثابت عالم قدس منقطع مي‌گردد و جامعه با انواع بحران‌ها روبه‌رو مي‌گردد. در چنين شرايطي اگر شبانه‌روز هم دين را تبليغ كنيم، چون مردم دين را به عنوان يك قرارداد مي‌شناسند اين حق را به خود مي‌دهند كه اگر قرارداد بهتري را شناختند آن را به جاي دين بگذارند. بنابراين در دين مادي شده، سير باطني و معنوي جايگاهي ندارد ممكن است ناخواسته افراد به اين باور مي‌رسند كه آنچه را دين به ما مي‌دهد از طريق غير دين هم مي‌توان به دست آورد.

از سقيفه تا كربلا!

اين سير مادي شدن دين كه از سقيفه شروع شده، در ظهر عاشورا به اوج خودش مي‌رسد. چنين تفكري كه دين و مقامات معنوي را قراردادي و اعتباري مي‌داند و آن را تنها براي دنيايش مي‌خواهد به راحتي مظهر تام و تمام دين، اباعبدالله(ع) را به شهادت مي‌رساند. «طرز فكري كه دين را صرفاً دستوراتي قالبي مي‌داند كه توسط خداوند وَحي شده، نمي‌تواند جايگاه غدير و علت معرفي اميرالمؤمنين(ع) را درست تحليل كند و لذا همين كه مصلحت ندانست علي(ع) حاكم باشد به تشخيص خود عمل مي‌كند. حضرت زينب(س)جايگاه تاريخي اين بينش را به خوبي مي‌شناسند و در عصر عاشورا خطاب به پيكر برادرشان مي‌گويند: «بِأَبِي مَنْ عَسْكَرَهُ فِي يَوْمِ الْاِثْنَيْنِ نَهْباً»؛ پدرم فداي كسي كه لشكرش را روز دوشنبه منهوب و نابود كردند. در حالي كه روز عاشورا روز جمعه بوده است ولي حضرت مي‌خواهند توجه‌ها را به روز دوشنبه كه روز سقيفه و روز خلافت انتخابي است جلب كنند. روزي كه تفكري به صحنه آمد كه قوانين دين را در حد قراردادهاي اجتماعي مي‌دانست، بدون آنكه ربطي بين آنها با مقامات باطني قائل باشد، لذا فرق مؤمن و كافر را در تفاوت اعمال آنها مي‌دانست و نه در حقيقت جان آنها.» كربلا صحنه رويارويي اسلام مادي شده‌با اسلام قدسي اهل‌البيت(ع) است و اين جنگ تمام شدني نيست، وقتي حقايق قدسي مد نظر نباشد، يزيد مي‌گويد: حسين پسر فاطمه‌ زهراست، من هم پسر هند جگرخوار هستم. او يكي، من هم يكي. شرايط به گونه‌اي است كه نه تنها دين به شدت مادي وسطحي شده بلكه با نقض ظاهر دين توسط خليفه مسلمين، حجت بر ظاهربينان هم تمام شده است. در چنين شرايطي كه سيدالشهدا(ع) زمينه بيداري جامعه اسلامي را مهيا مي‌بينند، با تمام توان در مقابل اين جريان خطرناك مي‌ايستند و خود، خانواده و اصحابش را در اين راه فدا مي‌كنند و مي‌فرمايند: «اگر دين محمد(ص) جز با كشتن من پابرجا نمي‌ماند پس‌اي شمشيرها مرا دريابيد.» تا نور هدايتي باشند براي هميشه تاريخ در برابر اسلام مادي شده.

منابع:

1. علامه طباطبايي، «معنويت تشيع»، انتشارات تشيع، 1385.

2. اصغر طاهرزاده، «خطر مادي شدن دين»، لب الميزان، 1389.

3. اصغر طاهرزاده، «كربلا مبارزه با پوچي‌ها»، لب الميزان، 1384.

*

كارشناس ارشد فلسفه علم

دانشگاه اصفهان

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۱
parastoo hassani
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۲۸ - ۱۳۹۲/۱۱/۲۲
0
1
خیلی کاربردی بود.ممنون
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار