گمان ميبرم تمامي آنان كه در معرض تربيت آن «نفس مطمئنه» قرار داشتند، دوره آموختن از او را در زمره خوشترين ايام خويش قلمدادكنند. در وجود و محضر او گوهري ناياب مييافتي كه در ديگري نبود. او براي ترويج دين، سربازاني بيشمار و كمبديل تربيت نمود كه حيات و مكتبش را جاودانه ساختند و به نمادي از «مابقي الدهر» مبدل كردند. رضوان خاص ربوبي نثارش باد. اينك در سالروز ارتحال استاد بزرگوارم مرحوم حضرت آيتالله حاج شيخاحمد مجتهديتهراني(قده)، گفت و شنود منتشرنشدهاي كه در مورخه 25/11/71 با آن يگانه دوران انجام دادهام، به شما تقديم ميكنم و اميد ميبرم كه سالكان طريق علم و اخلاق را به كار آيد.
حاجآقا! با تشكر از اينكه اين فرصت را لطف فرموديد، با علم به اينكه خسته هستيد، تقاضا دارم ابتدا ازخودتان معرفياي بفرماييد و بعد ادوار تحصيليتان را بيان كنيد تا سؤالات بعدي را خدمتتان عرض كنم.
بسم الله الرحمن الرحيم. تولدم در سال 1302 خورشيدي در محله هفتتن بازار تهران بوده است. پدرم در بازار تهران كاسب و در اواخر عمر بارفروش بود. از اول هم چون وضع مالياش خوب نبود، مايل به طلبگي من نبود، چون به كمك من محتاج بود ولي از آنجايي كه به طلبگي عشق داشتم، طلبه شدم و مخفيانه عمامه گذاشتم. شب اول، بعد از عمامهگذاري هم كه وارد منزل شدم، عمامهام را زير عبا پنهان كردم كه پدرم نفهمد!اما فهميد و خيلي با من دعوا كرد! ولي بعدها به من علاقهمند شد تا جايي كه ميآمد و به من اقتدا ميكرد، حتي وجوهات هم ميداد.
اسم شريفشان؟
حاج ميرزا باقر مجتهدي. 78 سال عمر كرد. اواخر جوري بود كه خوشش هم ميآمد بعضيها بگويند اين پدر فلاني است! اول براي طلبگيام ناراضي بود، ولي آخر عمر حتي به من وجوهات هم ميداد كه براي امام به نجف بفرستم كه رسيدش هم ميآمد. مقلد ايشان بود. وضع مالياش خوب شده بود و اقلام درشتي وجوهات ميداد. به هرحال از مجموع قرائن معلوم ميشود تقدير و لطف الهي بود كه ما طلبه شديم، والا پدرم كاسب بود، جدم هم كاسب بود. گرچه اجداد ما از علماي كاشان بودند. مرحوم ملا محمدعلي مجتهد، مرحوم ملا محمدباقر مجتهد كه در كتاب «لبابالالقاب» مرحوم آخوند ملا حبيبالله كاشاني، ذكري از آنها هست. با اينكه هيچيك از خويشان من مرا براي طلبگي تشويق نكردند و به من نگفتند طلبه بشو، خودم شبي در مسجد خندقآباد در سنه 60 قمري ديدم سيدي نشسته است و هفت هشت 10 تا بچه را درس ميدهد و ضَرَبَ ضَرَبا ميگويد! ما هم عشقي پيدا كرديم. شروع به تحصيل كرديم و آرامآرام اين عشق در ما زياد شد. با اينكه كاسب بازار بودم و از بچگي در بازار شاگردي ميكردم، از 16 تا 18 سالگي، هم بازار ميرفتم و هم مشغول درس بودم. تا اينكه سيوطي را خواندم و بعد در مسجد لرزاده، خدمت استادمان مرحوم آقاي آشيخ علياكبر برهان رفتم و شروع به تحصيل كردم و تقريباً تا اواخر مغني هم آنجا بوديم. در سال 62 قمري به قم رفتيم.
پس تقريباً تا اوايل سطح را در تهران تحصيل فرموديد.
مقدار كمي را، تا اواخر مغني.
اساتيدتان در تهران چه كساني بودند؟
اساتيد اينجا فقط مرحوم حاج شيخ ميرزا اكبر برهان و مرحوم آشيخاحمد سعيدي خراساني. مقداري از مقدمات را هم پيش آقاي دبيري خواندم.
در قم چطور؟
مختصري و چند روزي، مغني را پيش مرحوم آقاي مطهري خواندم، بعد پيش مرحوم آقاي صدوقي مطول خواندم، بعد پيش آشيخ محمدجواد خندقآبادي كه از فضلاي قم بود مقداري شرح لمعه و رسائل خواندم و همچنين مكاسب را خدمت آقاي سلطانيطباطبايي. كفايه جلد اول را پيش آيتالله مرعشي نجفي خواندم، جلد دوم را پيش مرحوم آقاي آسيد صادق شريعتمداري. درس خارج را هم كه عمدتاً به محضر آقاي بروجردي ميرفتيم، البته خارج نكاح را پيش مرحوم آشيخ عباسعلي شاهرودي و يك مقدار خارج مكاسب را هم پيش آيتالله گلپايگاني در منزلشان خوانديم. با يك عده از طلبهها از جمله آقاي خزعلي و آقاي آشيخ محمود تحريري و آقاي حاج حسين آقا خندقآبادي و آقاي نصراللهي كه در مشهد واعظ هستند، اشارات را پيش آقا شيخجواد خندقآبادي خوانديم.
حضرتعالي قبل از حضور آيتالله بروجردي و در دوره مديريت آيات ثلاث، وارد قم شديد؟
بله، مرحوم آيتالله بروجردي هنوز به قم مشرف نشده بودند و در بروجرد بودند. در قم بوديم تا ايشان به قم مشرف شدند. از جمله خاطرات من در آن دوره اين است كه در نماز باران مرحوم آيتالله آسيد محمدتقي خوانساري هم شركت كرديم كه مرحوم امام هم در آن نماز تشريف داشتند و به بركت آن نماز و دعاي مرحوم خوانساري، رودخانه قم كه خشك بود، لبالب پر از آب شد! به هرحال همچنان در قم مشغول بوديم تا سنه 67 قمري كه متأهل شدم و امتحان رسائل و مكاسب دادم. بعد در سنه 69 قمري خدمت آقايان آيتالله حاجآقا مرتضي حائري، آيتالله آسيد محمد داماد و آيتالله حاجآقا روحالله كمالوند خرمآبادي كفايه و خارج را امتحان دادم و همانطوركه عرض كردم در درس مرحوم آيتالله بروجردي شركت ميكردم تا اينكه قسمت شد و به تهران برگشتم.
شما فعاليتهاي علمي از قبيل تأليف يا نوشتن تقريرات دروس خارج هم داشتهايد؟ در اين زمينه هم اگر مطلبي هست بفرماييد.
تقريرات درس آيتالله بروجردي را در آن حدي كه در درس ايشان حضور پيدا ميكردم، از قبيل نماز جمعه، نماز مسافر و... نوشتم. درس نماز جمعه ايشان، حدود دو ماه طول كشيد. مرحوم آقاي بروجردي اول تمام اقوال شيعه و سني را نقل و نقد فرمودند و بعد تكتك مدارك اقوال را و سپس شروع به ردّ اقوالي كه غير از نظر خودشان بود كردند و نهايتاً به صورت استدلالي وارد قول خودشان شدند، هنوز نوشتجات آن درس را دارم.
نظرشان در اين باره چه بود؟
نهايتاً فرمودند نماز جمعه خوانده شود اما احتياط واجب اين است كه نماز ظهر هم خوانده شود. جالب اينجاست چون مرحوم امام هم در آن درس شركت ميكردند، در فتواي ايشان هم اثر گذاشت و امام هم ميفرمايند احتياط واجب اين است كه نماز ظهر خوانده شود. نوشتجات ديگري هم هست كه در منزل دارم ولي چاپ نشدهاند اما جزوههايي كه نوشتهام و چاپ شده، مطالبي است درباره «محرم و نامحرم»، «گناهان كبيره» و «غيبت» كه توسط مؤسسه در راه حق قم، مكرراً چاپ شدهاند. اين كتابها با اينكه حجمشان كم است، به خاطر اينكه مطالبي در آنها نوشته شده كه كمتر گفته شده، زياد به آنها مراجعه ميشود و طالب دارد.
كتب ديگري در دست تأليف نداريد؟
چرا كتاب حالات آشيخ محمدحسين زاهد را دارم مينويسم. علاوه بر اين رسالهاي درباره «ارث» و رساله ديگري درباره «حقوق والدين»را مشغول هستم.
اشاره فرموديد به بحث نماز جمعه. در همان دوره تحصيل حضرتعالي، درباره وجوب و عدم وجوب نماز جمعه، مباحثهاي بين مرحوم آيتالله سيدمحمدتقي خوانساري و آيتالله بروجردي مشهور اتفاق افتاد. شما از اين مباحث اطلاع داريد؟
آن شب كه بحث ميكردند، من آنجا بودم...
كجا بود؟
منزل آيتالله آسيد محمدتقي خوانساري بود. آقاي آسيد نورالدين شيرازي با حزبش از شيراز به قم مشرف شده بود و شب آنجا بودند. راجع به نماز جمعه بحث شد. آسيد نورالدين گفتند: پدر ما در شيراز نماز جمعه ميخواند ولي وقتي جلويش را گرفتند و نتوانست اجراي حدود كند، يعني افرادي را كه خلاف ميكردند نتوانست حد بزند، فرمود: من ديگر نماز جمعه نميخوانم، نماز جمعه مخصوص فقيهي است كه بسط يد داشته باشد.
به هرحال اختلافاتي كه درباره اقامه نمازجمعه در زمان غيبت امام زمان(عج) هست، مطرح شدند، چون اين مسئله اختلافي است. مرحوم آيتالله آسيد محمدتقي خوانساري احتياط واجب داشتند، آيتالله اراكي همين طور، مرحوم آيتالله خويي همين طور. بعضيها قائل به وجوب تخييري بودند از جمله مرحوم آقاي آسيدابوالحسن اصفهاني. قولي هم هست كه بعضيها چون نماز جمعه را از مناصب امام(ع) ميدانند ميگويند در دوره غيبت امام، خواندنش حرام است! بعضيها قائلند نماز جمعه كافي نيست و بايد نماز ظهر هم خوانده شود. مرحوم آيتالله بروجردي دراين باره احتياط واجب ميكردند. مرحوم امام قائل به اين بودند كه احتياط مستحب است. خود بنده هم چون اهل احتياط هستم، نماز ظهر را هم ميخوانم و بد نيست كساني كه ميتوانند به اين مستحب عمل كنند.
مباحثه آقاي خوانساري و آقاي بروجردي به جايي هم رسيد؟
نه، صرفاً اقوال را نقل و حول آن بحث ميكردند.
خدمت حضرت امام هم تلمذي داشتيد؟
بله، در قم در سنه 63 قمري كه تقريباً همان 20 شهريور باشد، امام در مدرسه فيضيه زير كتابخانه، عصرها درس اخلاق داشتند كه خدمتشان ميرفتيم.
از دوران درس اخلاق امام خاطرهاي داريد؟
عدهاي بودند كه با درس اخلاق ايشان مخالفت و تعبيراتي مثل سير و سلوك يا صوفيگري ميكردند و ايشان ناچار شدند بعد از مدتي درس را تعطيل كنند. بعد از آن ايشان مشغول تدريس رسائل در مدرسه دارالشفاء و مقيد به نماز جماعت بودند و از همان اول روح قدس و تقوا در ايشان بود. از 40 سالگي كه ايشان را ميشناختيم، در نماز آيتالله آسيد محمدتقي خوانساري شركت ميكردند، حتي يك شب آقاي آسيد محمدتقي تشريف نياوردند، آيتالله اراكي هم نبودند و امام در جواني امام جماعت شدند و ما هم در مدرسه فيضيه به ايشان اقتدا كرديم. در 24 سال قبل هم، يك سفري به نجف مشرف شدم. امام تازه از تركيه به نجف مشرف شده بودند كه خدمتشان رفتيم و در نماز ايشان شركت ميكرديم. ايشان اجازهاي هم براي ما نوشتند و ما از آن به بعد در هر ماه، از 2 هزار و خردهاي تا 500 هزار و خردهاي براي ايشان پول ميفرستاديم. از وجوهاتي كه مردم براي ايشان به ما ميدادند، مجاز بوديم نصفش را در مدرسه مصرف كنيم و نصف ديگرش را هم براي خودشان ميفرستاديم، حتي در پاريس هم كه بودند، توسط آقاي صدوقي برايشان وجوهات را فرستاديم و در اينجا هم تا روزهاي آخر، رسيدهايمان در بيمارستان مُهر شد. اين اواخر در اجازات، برداشت را به ثلث تقليل بودند ولي در مورد بنده، همان نصف را اجازه فرموده بودند. در جماران هم، با ايشان ملاقاتهاي خصوصي داشتيم و گاهي مسائلي را از ايشان سؤال ميكرديم كه سه مسئله برجسته از ميان آنها را كه براي روحانيون و ائمه جماعات مفيد است بازگو ميكنم:
يكي اين بود كه بنا به فتواي ايشان، هر كسي كه خانهاش را ميفروخت بايد فوراً خمسش را ميداد، چون از معونه بودن خارج ميشد. يك روز در جماران خدمت ايشان عرض كردم اين براي بيچارهاي كه يك خانه 60 متري دارد، مشكل است، چون بايد مقداري هم قرض كند تا بتواند جاي بزرگتري را بسازد كه مثلاً پسرش را زن بدهد و اين فرد نميتواند خمس بدهد. ايشان كه ديدند، گفتم: «اين بيچاره چه كند؟» تبسمي كردند و فرمودند: «شما از طرف من وكيل هستيد كه وقتي اين گونه افراد به شما مراجعه ميكنند خمس را بگيريد و بعد از طرف من به آنها ببخشيد»، لذا عدهاي از طلبهها، پاسدارها و مستضعفين كه از اين اجازه باخبرشده بودند، مراجعه ميكردند و خمسها را به ما ميدادند و ما از طرف ايشان به آنها ميبخشيديم.
حدي هم داشت حاجآقا؟
نه، همين مستضعف بودن. براي افرادي كه بيبضاعت باشند و قدرت دادن خمس را نداشته باشند، اجازه بخشش داشتيم، والا كسي كه خانه 50 يا 100 ميليوني فروخته است، قدرت پرداخت خمس را دارد. مورد بعد اين بود كه سابقاً اگر كسي بيوصيت ميمرد، اداره سرپرستي براي بچهها و اموالش قيم تعيين ميكرد. متدينين ميگفتند چون اين قيم را طاغوت تعيين كرده است، كافي نيست، ميرفتند پيش يك مرجع يا وكيل او و اجازه ميگرفتند كه شما ما را قيم كنيد كه براي حمايت از بچههاي صغير تا دستمان باز باشد و به خلاف شرع برنخوريم. پرسيدم: «حالا كه انقلاب شده، بازهم نياز به مراجعه به مجتهد هست؟ اگر اداره سرپرستي كسي را به عنوان قيم معين كرد، باز هم نياز به مراجعه به مرجع يا وكيل مرجع هست؟» فرمودند: «اگر كساني را كه در اداره سرپرستي هستند، من معين كردهام و روحاني هستند، اجازه نميخواهد، ولي اگر همان طاغوتيها و اداريهاي زمان قديم هستند و آنها قيم معين ميكنند، الان هم بايد به مجتهد مراجعه شود!». نفرمودند: «حالا كه حكومت اسلامي شده پس همه چيز اسلامي است.» مسئله ديگري را هم راجع به موقوفات سؤال كردم. در زمان طاغوت اگر توليت موقوفاتي مجهول بود و ميرفتند از اوقاف اجاره ميكردند، متدينين ميگفتند كافي نيست، بنابراين به مجتهد مراجعه و از او هم اجاره ميكردندكه اجارهاي را كه به مصرف ميرساندند، شرعي بشود. پرسيدم: «حالا چطور؟» فرمودند: «اين هم مثل همان. اگر كسي كه در اوقاف اجاره ميدهد از طرف من است، يعني يك روحاني است كه از طرف من مجاز است و اين كار را ميكند، لازم نيست به مجتهد مراجعه شود، ولي اگر همان طاغوتيهاي سابقند و همان اداري سابق است كه پشت ميز نشسته است، او موقوفه را اجاره ميدهد، بازهم بايد به مجتهد مراجعه كنند.» نكته جالب براي بنده اين بود كه ايشان نفرمودند چون الان حكومت اسلامي شده است، ديگر اشكالي ندارد!
در تهران فعاليتهاي علمي حضرتعالي چطور ادامه پيدا كرد؟ هم از جنبه ادامه تحصيل و هم تأسيس حوزه علميه؟
پس از بازگشت به تهران، هفت، هشت سالي در درس مرحوم آيتالله آسيد احمد خوانساري و آيتالله حاج شيخ محمدرضاي تنكابني، پدر آقاي فلسفي شركت ميكردم تا اينكه مرحوم آشيخ محمدحسين زاهد فوت كردند. من دو سالي هم درمسجد امينالدوله، در خدمت ايشان تفسير ميگفتم. در زمان ايشان، بنده لمعه، مطول و منطق و... راهم درس ميگفتم. 21 محرم 72 قمري كه ايشان فوت كردند، شاگردان ايشان براي ادامه تحصيلاتشان به من مراجعه كردند. ايشان به مقدماتيها درس ميدادند. در آن زمان مركز درس را مسجد آسيد عزيزالله دربازار تهران قرار داديم. شاگردان آن زمان ما الان از مجتهدين و مدرسين قم هستند، امثال آقاي استادي، آقاي خرازي، آقاي موسوي تهراني و ديگران. بعد آمديم مسجد مرحوم حاج ملا محمد جعفر درخيابان ري، بازارچه نايبالامام مقابل حمام قبله. از آن مقطع هم، سالي 10، 20 و گاهي 25 نفر در اينجا معمم شدهاند. از سال 75 قمري كه به اين مدرسه مرحوم حاج ملا محمدجعفرآمديم تا حال كه 1413 قمري است، مرتب هرسال برنامه عمامهگذاري داشتهايم. عدهاي از طلبههاي ما حدود 14، 15 نفرشان، امام جماعت مساجد شاخص تهران هستند، مثل حاجآقا اوسطي، حاجآقاي ارفع و ديگران. الحمدلله طلاب مدرسه هم مشغولند و الان مدرسه ما حدود 400- 300 محصل دارد كه خود من عهدهدار اداره مدرسه و بالاي سرشان هستم، در عين اينكه چند نفر از ائمه جماعت معنون تهران در اينجا مدرسند، مثل حاجآقا ضياآبادي، حاجآقاي رئوفي، حاجآقاي مرعشي، آقاي طبرستاني، آقاي حبيبي، آقاي جاودان و مدرسيني هم از طلبههاي خودمان هستند كه هر كدام 50- 40 طلبه دارند. اينجا مهمترين كلاسها، كلاس عمومي است و بنده خودم عهدهدار اداره آن هستم. هيچ مدرسهاي كلاس عمومي ندارد. امتياز طلبههاي مدرسه ما اين است كه پيش خود من درس ميخوانند، لذا ميگويند ما طلبههاي فلاني هستيم، درحالي كه ديگران ميگويند ما طلبه فلان مدرسه هستيم. اينجا نميگويند طلبه مدرسه حاج ملا محمد جعفر بلكه ميگويند طلبه فلاني هستيم. علتش اين است كه از روز اولي كه محصل به اينجا ميآيد، پيش خود بنده درس دارد. كلاسهاي عمومي ما، دوبار در روز پرپا ميشود. از اول امثله تا آخر مغني برايشان يك كلاس دارم، به اين ترتيب كه يك روز تفسير قرآن، يك روز نهجالبلاغه و يك روز صحيفه سجاديه است كه در آغاز آن متوني هم درباره اخلاق، اصول عقايد و... قرائت ميشود. بعد از اينكه مغنيشان تمام شود و وارد مختصر و مطول شوند، يك كلاس عمومي هم براي آنها داريم كه شرايع، عروه و يك حديث اخلاقي است. علاوه بر اين نوعاً در درسهاي ما هر روز بايد توسل به اهل بيت(ع)هم باشد. روزهاي وفات در اينجا عزاداري داريم، مجلس داريم، شب وفات همين طور. الان تا رسائل و مكاسب در اينجا درس داريم. آرامآرام قرار است دروس كفايه و خارج هم در اين مدرسه تأسيس شود، انشاءالله. توجه عمومي علما و مراجع به خصوص مرحوم امام ورهبري انقلاب به اين مدرسه امري معروف است، حتي يك وقتي رهبر انقلاب به من فرمودند: «اگر مدرسه شما نبود، من متحير بودم بچههايم را كجا بفرستم». بحمدالله هر سه آقازادههاي ايشان پيش ما بودند كه دو تايشان حالا به قم تشريف بردهاند. يكيشان هم الان اينجا مشغول است و ما از هر سه تا راضي هستيم و از طلبههاي خوب هستند كه انشاءالله در آتيه به مملكت خدمت كنند.