از زمانی كه ابراهیمخان عكاسباشی، عكاس رسمی دربار مظفرالدین شاه، نخستین تصاویر را از سفر سلطان قاجار برداشت تا به امروز، سینمای ایران راه درازی رفته است. سینما مثل دیگر فناوریها از غرب آمد و امروز به جزئی جدایی ناپذیر از زندگی ما تبدیل شده است. اما آیا میتوان مدیومی غربی را به تسخیر خود درآورد؟ اگر بله چگونه؟ چه نسبتی میان ما ایرانیان و سینما وجود دارد؟برای پاسخ به این پرسشها و برای بررسی این مسیر طولانی به سراغ سعید مستغاثی، كارشناس و منتقد سینما رفتیم و درباره سینمای ایران از آغاز تا به امروز از او پرسیدیم. مستغاثی كار تحقیقاتی و نوشتاری را از سال 1367 با انتشارات سروش و كتاب «تقویم تاریخ انقلاب اسلامی» آغاز كرده است. او از اوایل دهه ۷۰ از طریق همكاری با بنیاد سینمایی فارابی و فصلنامه این بنیاد وارد مطبوعات سینمایی شد و از آن پس در نشریات مختلف قلم زد. مستغاثی در سالهای ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۴ سردبیر مجله هفتگی سینما و همچنین رویداد هفته بود.سعید مستغاثی از آغاز تأسیس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران در سال 1374 عضو آن بود و از سال 1386 وارد شورای مركزی آن شد و در سال 1387 به ریاست این انجمن انتخاب شد. وی همچنین در دورههای مختلف عضو هیئتهای داوری این انجمن بودهاست و در سال 1387 نیز عضو هیئت داوران بخش فیلمهای اول و دوم جشنواره فیلم فجر بود.مستغاثی از سال ۱۳۷۴ به برنامهسازی در تلویزیون روی آورد؛ ابتدا برای برنامههایی همچون «سینما تئاتر ۷۴»، «با شما برای شما »، «زن در تاریخ سینما» و «مستند ۴» نویسندگی و كارشناسی كرد و سپس با كارگردانی مجموعه مستند- داستانی «محراب انقلاب» در سال ۱۳۸۴ وارد جرگه فیلمسازی شد. ساخت مجموعههای مستند «راز آرماگدون»، «پیش از آغاز»، «آب در هاون» و «اشغال» از دیگر آثار این هنرمند و فیلمساز است.به نظر شما در كشور ما به اندازه ظرفیت سینما از سینما بهرهبرداری میشود. نمیخواهیم با هالیوود مقایسه كنیم چون در آنجا بیش از ظرفیت سینما از سینما استفاده میكنند و عملاً سینما یك ابزار چند منظوره شده است. سینمای خودمان را با كشورهای همردیفمان مقایسه كنیم. آیا توانستیم از این ابزار استفاده مطلوبی داشته باشیم؟اول باید توضیحی بدهم كه خود مدیوم سینما جایگاهش در مناسبات جهان چیست و چرا در غرب سینما به رسانهای مهم و استراتژیك تبدیل شده است. آیا واقعاً غربیها سینما و رسانه را برای سرگرمی به وجود آوردند یا اینكه نه یك مقوله و برنامهای دیگر داشتند از همان ابتدای پیدایش رسانه. اگرنقبی بزنیم به سالهایی كه اولین رسانهها یعنی ایستگاههای رادیو در امریكا شروع به كار كردند میبینیم كه اغلب این رادیوها را كشیشها به وجود آوردند، در واقع اینها «پیوریتن»هایی(مسیحیانی كه به بازگشت به اصل مسیحیت اعتقاد دارند) بودند كه از اروپا به امریكا مهاجرت كرده بودند. فیلم «خون به پا خواهد شد» (پل تامساندرسون) به خوبی این تاریخچه رسانه را در امریكا نشان میدهد. اینها یك تكلیف و وظیفه برای خودشان تعریف كرده بودند كه ما باید زمینههای بازگشت حضرت مسیح را فراهم كنیم بر پایه دو شرط: اولین شرط كوچاندن قوم یهود به سرزمین فلسطین و برپایی كشور فلسطین و دومین شرطشان هم برپایی آخرالزمان و فراهم كردن زمینههای ظهور مسیح بود. این موضوع برایشان یك تكلیف شرعی بود.این مأموریت امریكاست. شما ببینید در سراسر جهان شاید بیش از 15 میلیون یهودی بیشتر نباشد، ولی میلیونها «اوانجلیس» (مسیحیان صهیونیسم) همان برنامه را دارند و دنبال میكنند كه یهودیها در پی آن هستند منتها خیلی شدیدتر و متعصبتر. در واقع دو، سه قرن قبل از اینكه تئودورهرتسل بخواهد پایههای صهیونیسم را بنیانگذاری كند این مسیحیان صهیونیست بودند كه این برنامه را اعلام كرده بودند. حتی وقتی هرتسل كشورهایی مثل آرژانتین و افریقای جنوبی را برای تشكیل دولت صهیونیسم پیشنهاد میدهد، یكی از همین متفكران مسیحی به نام بلاگستون زیر تورات خط میكشد و برای هرتسل میفرستد و میگوید سرزمین مقدس شما فلسطین است نه جایی دیگر. به خاطر همین است كه میبینیم امروز صهیونیستهای مسیحی خیلی قویتر و تندروتر از خود یهودیان هستند، منظورم امثال جرج بوش و دیك چنی است.حالا همینها اولین برپاكننده رسانههای دیداری و شنیداری در امریكا هستند. در واقع سینما كه بهوجود میآید نه برای سرگرمی و این حرفهاست، سینما در اصل به وجود آمد كه این افكار و عقاید را بازتر و با گسترش بیشتری ترویج كنند و به قول معروف جا بیندازند. اگر سینما را با این مأموریت فرض كنیم، میبینیم كه اینها از همان موقع سینمای ایدئولوژیك مدنظرشان بوده و نه سینمای سرگرمی و البته براساس تجاربی كه در زمینههای مختلف داشتند، آرامآرام رسانهها را در دست میگیرند. شما ببینید برپاكننده هالیوود چه كسانی هستند:«سام گلدوین»، «جك و هری وارنر» و «لوییس بیمایر» اینها همه اشراف یهود هستند. اولین فیلمهای تاریخ سینما را نگاه كنید:«تولد یك ملت» (گریفیث) كه كاملاً یك فیلم نژاد پرستانه و دقیقاً براساس همان آرمانهای صهیونیستی است.
خب با این تعریف در كشور ما زمینهها ی ورود سینما چه عواملی بود؟ چون همانطور كه گفتید در امریكا سینما و رسانه براساس یك تفكر و ایدئولوژی شكل گرفته است. در كشور ما چطور؟ مثل یك مد آمد، یا براساس یك خواسته و نیاز یا اینكه مثل بقیه فناوریها وارد شد؟سینما در ایران مانند سایر ابزارهای تجدد وارد شد. حالا باید دید تجدد برای چه اصلاً به ایران آمد. اگر شما سفرنامه دوران صفویه را كه كسانی مثل تاورنیه نوشتهاند بخوانید میبینید كه از ایران چگونه و با چه شكوهی یاد میكنند و فرهنگ ایران را به رخ اروپایی كه تازه از قرون وسطی رها شده بود میكشاند. در واقع اروپاییها در بربریت به سر میبردند. زمانی كه در اروپا گالیله را برای اینكه میگوید زمین دور خورشید میچرخد به مرگ محكوم میكنند، اینجا دانشمندان و ریاضیدانان ما در سیر افلاك و كواكب با هم بحث میكردند. به قول ویل دورانت دانشگاهی مثل آكسفورد و كمبریج برگرفته از نظامیه (دانشكدهای كه خواجه نظامالدین طوسی بنا كرده بود) است. حتی لباس فارغ التحصیلی لباس روحانیون شیعه است. تازه حكومت عثمانی هم در آن زمان بوده است. شما ببینید، اسلام چه قدرتی در آن زمان در جهان داشته است.به همین خاطر این لابیها دوباره دست به كار شدند و آدم فرستادند و اولین زومشان را هم روی حوزههای علمی و دینی كردند. چون دیدند امثال ابن سینا و زكریای رازی و خیام از این حوزهها بیرون آمدند. گفتند ما باید اینها را بزنیم و زدند. یعنی در اواخر صفویه میبینیم امثال ملاصدرا و شیخ بهایی رانده میشوند و عملاً علم را از دین جدا میكنند. سپس وقتی علم دینی را از بین میبرند میگویند باید علم جدید را یاد بگیرید. چند نفر را بردند اروپا فراماسون كردند و فرستادند به ایران. زمانی كه اینها میخواهند تجدد را جلوی سنت علم كنند احتیاج به ابزار دارند، به همین منظور اول روزنامه در میآورند. میرزا صالح شیرازی یك فراماسون بود. بعد سینما میآورند. اولین بار مظفرالدین شاه را همین فراماسونرها به اروپا میبرند تا دستگاه سینماتوگراف را زیارت كند. بعد در حالی كه كشور كلی مقروض بوده این دستگاه را به قیمت گزافی خریداری میكند و به ایران میآورد. در واقع سینما در ایران براساس اهداف و دیدگاههای فراموسونرها و حامیان تجدد برای رویارویی با چیزی كه آنها سنت میدانستند وارد شد.
پس شما معتقدید سینما در ایران براساس ضرورتهای سیاسی وارد شده است؟بیشتر ضرورتهای فرهنگی بود، در واقع تهاجم فرهنگی كه داشت توسط فراماسونرها و مدارس جدیده انجام میشد.
آیا همینها به اندازه ظرفیت سینما توانستند از آن بهرهبرداری كنند؟در آن زمان تا حدود زیادی موفق شدند. اینها خواستند تجدد را با ترویج اباحهگری و ترویج سكولاریسم در جایی مثل لاله زار جا بیندازند كه موفق هم شدند. از اینجاست كه سالنهای سینما و تئاترها در لاله زار شكل میگیرد. آنها از ظرفیتهای سینما خیلی خوب استفاده كردند و در حقیقت زندگی كابارهای محصول سینمای آن دوران است. در فیلمهای فارسی میبینید كه قهرمان مثبت در كاباره است قهرمان منفی هم در كاباره است. زندگی كابارهای یك زندگی عادی میشود برای مردم. این تهاجمی كه به فرهنگ سنتی مردم شد یك فاجعه بود.
این فرمایش شما میآید تا انقلاب. بعد از انقلاب طبیعتاً باید سینما در یك ریل و جهت دیگری حركت كند، مطابق با آرمانهایی كه مردم برایش انقلاب كرده بودند. حداقل سینما باید رسانهای میشد برای یك تفكر دیگر. آیا این كار شده است؟نه، درست مثل دانشگاه ها. به قول شهید آوینی «این ظرف مظروف ما توش نمیگنجید و ما باید ظرف خودمان را به وجود بیاوریم.» ما آمدیم در همان ظرفی كه آنها برایمان درست كرده بودند خواستیم حرفمان را بزنیم و نه اینكه نتوانستیم بلكه خودمان هم در آن ظرف حل شدیم و هم حرفمان حل شد و دوباره رسانه حرفهای آنها شدیم. در حقیقت هر كسی كه در این ظرف میرود مگر اینكه خدا كمكش كند كه سالم بماند. فرقی نمیكند حزب الهی باشد یا سكولار.بنابراین درست است كه سیستم سیاسی كشور عوض شد، ولی سیستم فرهنگی تغییری نكرد. كاری كه فراماسونرها كردند خیلی جالب بود. در زمان قاجار نیامدند سیستم سیاسی را عوض كنند سیستم فرهنگی را تغییر دادند با آوردن مدارس جدید، روزنامه و سینما. وقتی متولی فرهنگ كشور شدند با الكل سیستم فرهنگی كشور را تغییر دادند، حالا برایشان فرقی نمیكند كه حكومت سیاسی قاجار باشد پهلوی باشد یا جمهوری اسلامی. همین است كه شما میبینید انقلاب میشود ولی فیلمهایی كه ساخته میشوند انگار انقلاب نشده است و روند همان فیلمهای قبل از انقلاب را دارد.البته این نفی خیلی از جرقهها و فیلمها نیست. ولی اینها هیچكدام براساس برنامه نبوده است. امام(ره) هم جایی گفتند اینها دانشگاه را درست كردند تا كادر خودشان را بسازند. كادرهای ما را حوزههای علمیه و مدارس دینی میساخت كه نابود شده بود. ببینید ما تنها جامعهای بودیم كه حتی لباسمان را هم عوض كردند. سینمای ایران بعد از انقلاب هم داشت برای غرب كادرسازی میكرد. این میشود كه زمانی كه شهید آوینی در سمینار بررسی سینمای ایران بعد از جشنواره فجر آن سخنرانی را میكند تمام سینما علیهاش موضع میگیرد كه بعدها خود آوینی گفت:«این جلسه سخنرانی من نبود جلسه محاكمه من بود.» آوینی میگفت:«می دانید برای چه حرفهای من را توهین به خودتان تلقی میكنید. چون من حرفهایی میزنم كه شنیدنش معمول نیست برایتان.»
شما فیلمهای امسال جشنواره را دیدید. اكران فیلمهای امسال را چطور ارزیابی میكنید؟ آیا این فیلمها را هم دنباله رو همین تفكراتی میدانید كه گفتید؟از دوره مظفری تا به امروز این یك خط دنبالهدار است، گرچه حالا انقلاب در این بین گسستی ایجاد كرده و گفتمان جدیدی را وارد كرده است. ولی این گفتمان در سینمای ایران غالب نشد.
یعنی با تغییر سیاستهای معاونتهای سینمایی هم هیچ تغییری در محتوای فیلمها صورت نمیگیرد؟نه، چون این سیاستها متأسفانه همیشه رو است و به اصطلاح یك نوشته است.شما دفترچهای را كه سال گذشته معاونت سینمایی بیرون داد مطالعه كنید ببینید چه استراتژی در این دفترچه وجود دارد، چه استراتژی در این سینمای مثلاً 20 سال اخیر دیده شده است؟ اصلاً شعار سینمای ایران چیست و قرار است در آینده چه كار كند؟ بالاخره یك انقلاب در این مملكت انجام شده و اكثر مردم هم براساس آرمانهای امام و انقلاب به جمهموری اسلامی رأی دادند. اگر قرار است اتفاقی بیفتد این رسانهها و سینما باید در راستای این اهداف و آرمانها باشد دیگر. شما در مهد دموكراسی هم میبینید كه سینما درست در جهت سیاست هایش است. مثلاً وقتی حادثه 11 سپتامبر اتفاق میافتد همه تهیهكنندگان هالیوود در كاخ سفید جمع میشوند و اولویتگذاری ساخت فیلمهای ضد تروریستی را در دستور كار قرار میدهند.
چرا در آنجا دولت و سینماگران اینقدر با هم در تعامل هستند، ولی در كشور ما هر كدام راه جداگانهای را میروند؟دلیلش همان تفكر است كه از 170 سال پیش وارد ایران شده است، تفكری كه میگوید دین نمیتواند كارآمد باشد، هنر باید برای هنر باشد و اگر فیلمی پیامی داشته باشد خیلی مزخرف است. قضاوت نباید در هنر و سینما باشد، همه چیز باید نسبی باشد و این نسبیگرایی و عدم قطعیت را برای ما جا انداختهاند. متأسفانه ما هم همه این حرفها را قبول كردیم. ولی برای خود آنها اینگونه نیست، هنر برای هنر نیست، برای رسانه است. شما وقتی فیلم 2012 را میبینید این رئیس جمهور امریكاست كه دنیا را نجات میدهد. حالا اگر یك دهم این پیام در فیلمهای ما باشد شبه روشنفكران ما رگ غیرتشان بیرون میزند و فیلم و فیلمساز را بایكوت میكنند. این همان تلقینات رسانهای است. تا وقتی ما دچار خودباختگی هستیم و فكر میكنیم همه چیز در غرب است و آنها هستند كه میتوانند صاحب فناوری و هنر باشند، كاری از پیش نخواهیم برد.
با این تعریف سینمای جهان در سیطره امریكاست و ما هر چقدر هم فیلم خوب بسازیم و به قول معروف ریش و قیچی هم دست خودمان باشد، ولی زمانی كه پخش و اكران جهانی فیلمها در دست ما نیست كاری از پیش نمیبریم، نهایتاً بتوانیم یك خوراك داخلی خوب داشته باشیم.رئیس سازمان سیا (ترنر) در زمان انقلاب در كتاب خاطراتش مینویسد ما اینقدر قوی بودیم كه میتوانستیم نمره لیموزین برژنف (رهبر شوروی سابق) را از ماهواره بخوانیم، ولی نمیتوانستیم افكار مردم ایران را بخوانیم. به قول دكتر ولایتی «ما نباید فكر كنیم كه در امریكا همه ارسطو، اینیشتن هستند كه اگر بودند چرا باید در امریكای لاتین آن اتفاقات میافتاد؟ چرا درویتنام، عراق و افغانستان گیر میافتند؟»اسلام یك وحدانیتی دارد كه همه مذاهب و فرهنگها را در خود جذب میكند، فرهنگ ایرانی، مغولی، هندی و عربی. همین الان اسلام چه پیشرفتی در اروپا میكند. سرخپوستهای مكزیك دارند مسلمان میشوند. در واقع این وحشتی است كه غرب را به تكاپو انداخته تا علیه اسلام این همه كار كنند. پس ما مایه و زمینه را در سراسر جهان داریم و افكار عمومی جهان در آینده با اسلام خواهد بود. اسلام و علیالخصوص مذهب شیعه یك ایدئولوژی دارد كه همه دنیا دنبالش است. به قول ابوسفیان در فیلم «محمد رسولالله» پیامبر از قلبها وارد میشود. اگر ما همین را در دنیا درست و دقیق بگوییم كه حضرت محمد پیامبر رحمت است و آن خشونت و تروری كه شما میگویید دروغ است این كافی است. اصلاً ما نه احتیاجی به رسانههای امریكا داریم و نه اكران جهانی. امروز میبینیم كه نتانیاهو میگوید تمام جنبشهای منطقه نشأت گرفته از انقلاب اسلامی است. ما از قدرت و پتانسیل اسلام در سینما استفاده نكردیم. سینما و تلویزیون ما خیلی خوب میتواند از این ظرفیت بهرهبرداری كند.
آیا مراكز دینی و علمی ما مثل آستان قدس و حوزه علمیه نمیتوانند از در این موضوع وارد شوند و جدا از كمكهای فكری و تحقیقی سرمایهگذاریهای مالی هم داشته باشند؟تعریف نشده است. زمانی كه موضوع دكتر شریعتی به وجود آمده بود امام پیامی داد و عدم اعتماد دو قشر روحانی و دانشگاهی را مطرح كردند كه به همدیگر اعتماد كنید. متأسفانه به خاطر همان تفكر كه گفتم فراماسونرها برای ما پیریزی كرده بودند كه سنت و تجدد در كنار هم نمیتوانند باشند، نه سینماگران ما به سمت این مراكز میروند و نه این مراكز به سینماگران اعتماد میكنند كه بخواهند از آنها برای اشاعه پیامشان بهره ببرند. این آشتی باید به وجود بیاید و مدیریت فرهنگی باید این كار را بكند. اگر ما اعتقاد داریم این ایدئولوژی قرار است جهان را مدیریت كند و ایدئولوژی كه چشم انداز ظهور دارد باید به سمت پیوند بین حوزههای علمیه و مراكز تحقیقی با صاحبان سینما و رسانه برود.
به عنوان سؤال آخر به برنامه «رازآرماگدون» بپردازیم كه شما ساختید و در رسانهها و محافل صهیونیستی بازتابهای زیادی داشته است؟ چطور شد كه به فكر ساخت چنین مجموعهای افتادید؟ماجرای شكلگیری این مجموعه خیلی جالب است. خیلی از مدیران در ابتدا با ساخت راز آرماگدون مخالف بودند و میگفتند:«ما با اسرائیل چكار داریم.» به همین خاطر گفتیم ما برویم سر این مسئله تحقیق بكنیم ببینیم ما چكار به اسرائیل داریم! دیدیم نه ماجرا خیلی از این حرفها گستردهتر است یعنی هرچه رفتیم جلو دیدیم ریشه صهیونیسم در ایران خیلی قدیمی و با هدف است. وجه مهمی از مجموعه راز آرماگدون، جستوجوی ردپای كانونهای صهیونیستی در تاریخ معاصر كشورمان است كه با نشاندن مزدوران وابسته در مناصب كشوری و نظامی، به غارت بردن منابع مادی و معنوی و سوق دادن ایران به سمت و سوی همان آرمان مورد نظرشان یعنی آرماگدون، نقش خود را به مرموزانهترین شكل ایفا كردند. حقیقتاً میگویم كه بسیاری از این اسناد برای نخستینبار درمقابل دوربین تلویزیون قرار میگیرند، از جمله وصیتنامه خطی اردشیر جی ریپورتر عامل اصلی امپراتوری جهانی صهیونیسم و از مؤسسان لژ فراماسونی بیداری ایرانیان، مأمور ارشد سرویسهای اطلاعاتی غرب و نماینده انجمن اكابر پارسیان هند كه سالها رضاخان را با آموزههای ماسونی و صهیونیستی تربیت كرد و پرورش داد تا مقطع 1299 كه او را به عنوان فرد مورد نظر به ژنرال آیرونساید (فرمانده ارتش انگلیس در خاورمیانه) معرفی كرد تا در كودتایی برای در دست گرفتن حكومت ایران، حمایت و پشتیبانی شود یا سند مهمی كه میثاق عناصر مشهور ماسونی مانند سیدمحمدصادق طباطبایی و میرزاكریم خانرشتی به همراه بنیانگذار چپ ماركسیسم در تاریخ یكصد ساله اخیر ایران یعنی سلیمان میرزا اسكندری را با رضاخان برای حاكمیت پهلوی افشا میسازد یا سند تكان دهندهای كه درخواست عزیزالله نعیم (رئیس انجمن صهیونیسم ایران) برای بخشیدن زمینهای حاصلخیز ایران به یهودیان سراسر دنیا و سكونت دادن آنها در ایران در زمان رضاخان را منعكس میسازد و به نوعی حكایت از نقشه عمیق صهیونیستها برای تبدیل ایران به اسرائیل دوم دارد.