نسرین مقانلو متولد سال 1341 در ارومیه است. او در یک خانواده هنرمند بزرگ شده است و همین مسئله باعث شد که از سنین کودکی با هنر بازیگری آشنا شود و او از همان دوران تصمیم بگیرد پا جای پدر و مادرش بگذارد. هر چندکه خانوادهاش به شدت با ورود او به این عرصه مخالفت میکردند اما او تصمیمش را گرفته بود و پای آن هم ایستاد. او فعالیتش را با چند سکانس کوتاه در فیلم «دو نیمه سیب» بازی کرد اما با قربانی به مردم معرفی شد. با امید در میان اهل هنر به یک چهره شناخته شده تبدیل شد و با «همسر» هم به شهرت رسید. او بعد از بازی در فیلم «همسر» نیمه گمشدهاش را پیدا کرد و پای سفره عقد نشست و در اوج شهرتش در یک اقدام عجیب راهی ینگه دنیا شد و بازیگری را کنار گذاشت اما عشق به این حرفه بعد از 10 سال غربت نشینی او را به ایران باز گرداند و با «مسافری از هند» به دنیای بازیگری بازگشت. او این روزها در سریال «مختار نامه» و «قلب یخی» دو نقش متفاوت را تجربه میکند، به همین بهانه با او به گفتوگو نشستیم که خواندنش خالی از لطف نیست.بعد از مدتی وقفه نسبتاً طولانی با دو سریال جنجالی به نسبت پربیننده بازگشتید، شاید بهتر باشد در ابتدا پیرامون سریال «مختار نامه» و ایفای نقشتان در آن سریال پرسروصدا صحبت کنید؟مختار نامه یکی از عظیمترین سریالهایی است که تاکنون در تلویزیون ما ساخته شده است. سریالی که برای ساخت آن زحمت و انرژی زیادی صرف شد؛ چرا که مردم ما اساساً نسبت به سریالهای تاریخی از خودشان علاقهنشان میدهند به ویژه اینکه این سریالهای تاریخی با باورها و مسائل مذهبی گره خورده باشد. مختار کاراکتری بود که بسیار در تاریخ مذهبی کشورمان اثرگذار است و به همین خاطر است که قصهاش برای مردم ما جذاب است. آقای میرباقری و همه عوامل برای این کار زحمت زیادی کشیدند و خوشحالم که من هم عضو کوچکی از این مجموعه بزرگ هستم.شما در این سریال نقش مهم و اثرگذاری را ایفا کردید، همسر مختار «ناریه» کاراکتر تأثیرگذار در سریال مختارنامه بوده کمی راجع به این شخصیت صحبت کنید؟«ناریه» فردی بود که به شدت عاشق «مختار» بود اما ارزشهای آنها با هم فاصله داشت و تنها عشق بود که آنها را به هم نزدیک کرده بود به همین خاطر در ادامه مشکلاتی برای آنها پیش میآید اما جدا از این مسائل من خیلی خوشحال هستم که ایفاگر نقشی به این پیچیدگی در این سریال بودم؛ چرا که در این آشفتگی اوضاع فیلم و سریالها، حضور در اثری که روی تکتک عناصر آن فکر شده است برای من خیلی جذاب است. در هر حال تجربه ثابت کرده است که سریالهای تاریخی در حافظه تاریخی مردم ماندگار میشود.کارکردن با داوود میرباقری چطور بود؟بسیار خوب و لذتبخش. ایشان ازکارنامه درخشانی برخوردار هستند و نشان دادند که بهتر از هر کس دیگری از پس ساخت فیلمهای تاریخی بر میآیند و تماشاگران را هم پای تلویزیون میکشانند.«قلب یخی»که این روزها با بازی شما در ویدئو رسانهها در حال پخش است، جزو اولین مجموعههایی است که صرفاً با هدف پخش در ویدئو رسانهها ساخته شده است. کمی راجع به ساختار اینگونه سریالها صحبت کنید و اینکه اصلاً تولید این آثار نیاز مخاطبان محسوب می شود یا خیر؟خب دوبله و پخش یکسری سریالهای خارجی در ویدئو رسانهها مانند «لاست»، «24» و «فرار از زندان» و موفقیت چشمگیر آنها در میان مردم، سازندگان داخلی را بر آن داشت که آثاری را با کیفیت بالا برای مردم تولید کنند؛ چرا که این سریالها هر چقدر هم که از کیفیت خوبی در ساخت برخوردار باشند اما به لحاظ مفهومی با ارزشها و فرهنگ ما فاصله دارند؛ پس چه بهتر که ما اثری را تولید میکردیم که هم به لحاظ کیفی در سطح قابل دفاعی بود و هم به لحاظ فرهنگی با آنچه در جامعه ما بود، همخوانی داشت. «قلب یخی» هم جزو پیشگامان این عرصه بود و تا به امروز هم با استقبالی که از آن شد کاملاً پیداست که مردم از این ایده دفاع کردند.به لحاظ ساختار به ویژه در ایجاد معما و حل آن «قلب یخی» برداشتی از سریال لاست داشته است به نظرتان این موضوع به جذاب شدن این سریال کمک کرده یا بیشتر باعث شده که به نوعی شباهت به این سریال متهم شود؟دلیل نمیشود که چون سریال لاست اثری معماگونه است ما هر اثر دیگری را که حتی با سوژهای دیگر در این راستا تولید شود را به شباهت متهم کنیم. «قلب یخی» به لحاظ موضوعی اثری کاملاً مستقل است که طراح آن حامد عنقا و کارگردانش محمد حسین لطیفی در به اجرا در آوردن آن زحمت زیادی کشیدند.بسیاری از دیدن شما در این سریال تعجب کرده بودند، مدتها بودکه شما در عرصه تصویر کم کار شده بودید اما با در این سریال نقش یک زن صاحب مزون را بازی کردید که در نوع خودش نسبت به سایر نقشهایی که ایفا کردید، متفاوت بود؟بله، من از وقتی که فیلمنامه را خواندم از این کاراکتر خوشم آمد و احساس کردم که قابلیت پرداخت متفاوت را دارد و از طرفی این نقش در نوع خودش برای من جالب بود و خب تیمی که من هم با آن همکاری میکردم، همگی حرفهای بودند و انگیزه من را هم بیشتر میکردند. اینکه میگویید مدتی بود که کم کار شده بودم حق با شماست با وجود پیشنهادهای فراوانی که داشتم هیچکدام از نقشهایی که به من پیشنهاد میشد و فیلمنامههایی که میخواندم، عشق و شور بازیگری را در من به وجود نمیآورد اما حکایت «قلب یخی» فرق میکرد، روی این سریال حسابی فکر و برنامهریزی شده بود و دقیقاً میدانستند که از این کار چه میخواهند.شما در این سریال در کنار جمعی از بازیگران معروف و ستاره قرار گرفتید. حضور درکنار این همه ستاره این نگرانی را در شما به وجود نمیآوردکه مبادا به چشم نیایید؟من اصلاً به این موضوع از این زاویه نگاه نکردم؛ اتفاقاً به عقیده من هر چقدر که عوامل یک کار، حرفهای باشند انگیزه من را برای هر چه بهتر ایفا کردن آن کار بیشتر میکند. در کل در قلب یخی، جمعی از بازیگران سرشناس حضور داشتند که از حضور و بازی در کنار آنها لذت بردم.اگر اجازه بدهید گفتوگو را به نوعی به سمت بررسی کارنامهتان ببریم و آثارتان را با هم قدم به قدم مرور کنیم و در موردشان حرف بزنیم، آنها را به چالش بکشیم و به خاطر این موضوع باید به گذشته فلاش بک بزنیم. شما در یک خانواده هنرمند متولد شدید و پدر و مادرتان در عرصه هنر تئاتر از بازیگران پیشکسوت بودند؛ زمانی که تصمیم گرفتید جا پای آنها بگذارید، عکس العملها چگونه بود؟بر عکس تصورعامی که در مورد بچههای خانوادههای هنرمند وجود دارد، ورود من به این عرصه برای من کار چندان سادهای نبود پدر ومادرم به دلیل اشراف کاملی که به این حرفه داشتند، تمایلی نداشتند که من وارد دنیای بازیگری شوم. آنها معتقد بودند این حرفه بیرحمتر از آن است که روح لطیف من در آن دوام بیاورد. میگفتند تا یک مقطعی به کمک بازیگری اوج میگیری، مطرح میشوی بعد درست در زمانی که آن بالا هستی، سقوط آزاد کنی. به همین خاطر من شاید سختر از هر بچه دیگری وارد این حرفه شدم. من تمام کودکی را درسالنهای تئاتر گذرانده بودم و طبیعی بود که پیرامون آن هم حسابی رؤیا بافی میکردم اما با تمام مخالفتها، با همه وجود پای هدفم ایستادم و گفتم من عاشقم و چون عاشقم حاضرم هر تاوانی را هم پس دهم.جالب است شما قبل از اینکه وارد این حرفه شوید، برایتان آن تصویر حبابی شکل طلایی رنگ تو خالی از دنیای بازیگری و شهرت کاملاً آنالیز شده بود و میدانستید که مثلاً ته ته شهرت یک بازیگر هم تمام شدن است، به قول خودتان احتمالش زیاد است که در اوج رها شوید، در تنهایی غوطه ور شوید، با این اوصاف از این دنیا پر زرق و برق نترسیدید؟نه، چون میدانستم هدفم چیست و دارم پایم را دقیقاً کجا میگذارم. من دنبال شهرت نبودم چون به قول شما میدانستم ته آن چیست، میخواستم خودم باشم بدون هیچ نقابی. میدانستم که مردم خود واقعیام را دوست خواهند داشت آمال من محبوب شدن بود شاید به همین خاطر هم هست که هیچ وقت عینک آفتابی به چشم نمیزنم. از خرید در جاهای شلوغ نمیترسم، به فکر پنهان کردن خودم از مردم نیستم. یک بازیگر باید در میان مردم باشد تا بتواند یک تصویر درست از خودش ارائه بدهد.شما اولین کار حرفهایتان را با فیلم سینمایی «دو نیمه سیب» شروع کردید، فیلمی که شما در آن در سه سکانس جلوی دوربین رفتید. برای شروع بد نبود؛ چراکه کلیت آن کار دیده شد؟یادم است من به دور از چشم مادرم رفتم و اسمم را در بنیاد فارابی نوشتم. آقای کیانوش عیاری زمانی که پرونده من را ورق زدند، ظاهراً مشخصات من مورد توجهشان قرار گرفت و از من برای حضور در فیلمشان دعوت کرد. به قول شما نقش من در آن فیلم کوتاه بود اما به واسطه دیده شدن آن اثر و تجربه خوبی که از خود به جای گذاشت، جزو آثار خاطرهساز من بود.و اما شانس با شما در فیلم دومتان یا بود و شما در دومین تجربه حرفهایتان حساب دیده شدید. حضور در کنار ستاره مرد آن روزهای سینما یعنی «پورعرب» این بستر را برای شما فراهم کرد که دیده شوید. شما چطور به نقشتان در آن اثر که در نوع خودش پیچیدگی داشت، رسیدید، این فکر به سراغتان نمیآمد که در گام دومتان اگر اشتباه کنید، ممکن است برای همیشه حذف شوید؟به نظر من احتمال انتخاب بد و حذف شدن فقط برای فیلم اول و دوم نیست. اگر شما در فیلم صدمتان هم اشتباهی بکنید، ممکن است نابخشودنی باشد. در هر حال ظاهراً عوامل این فیلم دنبال یک بازیگر با چهره نسبتاً ناشناخته میگشتند که آقای عیاری من را به آنها معرفی کردند. آن زمان ابوالفضل پورعرب و داریوش ارجمند هر دو در میان مردم شناخته شده بودند، برخی به من میگفتند این نقش یعنی عروسی که در خانواده مورد تأیید نیست، بازیاش چالشبرانگیز است اما من همیشه دوست داشتم خودم را در شرایط سخت محک بزنم، نمیدانم یک حس اعتماد به نفسی هم در من وجود داشت که همیشه به من میگفت تو از پس هر شرایطی بر میآیی با همین حس هم بود که من جلوی دوربین قرار گرفتم، یادم است بچههای گروه حسابی از اعتماد به نفس من تعجب کرده بودند، برایشان عجیب بود که من آنقدر راحت جلوی آقای ارجمند و پورعرب و سایرین بازی میکنم اما خب، بودن تردید اگر آن روزها من میترسیدم، امروز جایگاهم اینجا نبود و من جای دیگر باید دنبال آینده بازیگریام میگشتم.این اعتماد به نفسی که از آن حرف میزنید، از کجا میآمد، شما که تجربه چندانی در این حرفه نداشتید. به تواناییهایتان مغرور بودید یا میدانستید بستری که در حال حاضر فراهم است، شما را به سوی آینده میبرد یا اینکه پیشینه خانوادگیتان چنین حسی را در شما تقویت میکند؟هم هر سه اینها بود، هم هیچکدام. من به تواناییهایم مغرور نبودم، آن را باور داشتم از طرفی حس من هم این بود که در هر بستری اگر بخواهی میتوانی به سمت آینده بروی. کسی از پیشینه هنری خانوادهام اطلاعی نداشت، از طرفی من از سوی آنها حمایت هم نمیشدم، ولی خب من از کودکی در صحنه تئاتر بودم و یک جورایی دود چراغ خورده بودم و میدانستم در شرایط سخت چگونه باید گلیمم را از آب بیرون بکشم.تجربه بعدی شما فیلم «بازیچه» بود، فیلمی که توقیف شد و اکران آن به تعویق افتاد. فکر میکنید اگر آن فیلم در زمان خودش اکران میشد، تأثیری در روند بازیگری شما داشت یا نه؟!خب فیلم «بازیچه» اثری بود که در ژانر اجتماعی تولید میشد و قصهاش در مورد مردی بود که صاحب شرکت بزرگی بود و برای آنکه برای دخترش بتواند ویزا بگیرد، او را به عقد رانندهاش درمیآورد که در ادامه اتفاقاتی میافتد که زندگی آنها را تحتالشعاع قرار میدهد. در آن زمان ایفای چنین نقشی برای هر بازیگر زن، جذاب و پرهیجان بود. اواخر نقشآفرینیام در فیلم «قربانی» بود که آقای تورج منصوری، کارگردان این فیلم به من پیشنهاد بازی در این فیلم را دادند. من هم بعد از خواندن فیلمنامه متوجه شدم که با این فیلم میتوانم گام بعدیام را محکمتر بردارم. اما این فیلم به دیوار بلند توقیف برخورد و برای سه فیلم بعدی من هم این اتفاق افتاد. ظاهراً پاقدم من در آن مقطع برای فیلمها خوب نبود. بعد هم این فیلمها همزمان با هم در یکسال اکران شد و من تبدیل به یک بازیگر پرکار شدم. در حالی که اینطور نبود. فقط اکران این فیلمها همزمان بود و این مسئله من را ناراحت میکرد.حالا کجای این مسئله ناراحتکننده بود. اینکه بد نیست یک بازیگر در بدو ورودش به این حرفه پرکار باشد. یک جورایی این مسئله برای شما اعتبار به همراه میآورد؟من به این مسئله از این زاویه نگاه نمیکردم. من هدفم این نبود که بازیگر پرکار و پرسروصدایی باشم، میخواستم یک بازیگر خوب باشم که معلوم باشد پشت هر انتخابم یک ایدئولوژی است. از طرفی زیاد دیده شدن همیشه به مصداق خوب بودن نیست.فیلم «امید» در مطرح شدن شما تأثیر زیادی داشت. اگر اشتباه نکنم این فیلم جزو اولین آثار تینایجری سینمایی بعد از انقلاب بود؟از جهاتی بله، این فیلم یک ملودرام عاشقانه بود که تلخی و شیرینی زیادی را در خود گنجانده بود. این فیلم به جهت مثلث عشقی که در آن وجود داشت، در آن مقطع از جهاتی شبیه فیلمهای امریکایی بود. من در آن اثر با علی مصفا همبازی بودم و نقش یک دختر آرام، سر به زیر و مظلوم را بازی میکردم که از نعمت خانواده محروم است و در پرورشگاه بزرگ شده و رشد کرده بود. او با پسری که پزشک بود، با نام امید آشنا میشود اما گذشتهاش آنها را در مقطعی از هم دور میکند اما سرانجام نیروی عشق غلبه میکند. آنها با هم ازدواج میکنند. طبیعی است در هر جای دنیا چنین ملودرامهای عشقی مورد توجه قرار میگیرد.جالب است شما بعد از ایفا کردن یک نقش دختر مظلوم و آرام که شما را راحتتر به سمت ستاره شدن میبرد، تغییر مسیر دادید و تبدیل به دختر یاغی فیلمها شدید. میخواستید چه چیزی را ثابت کنید؟بیتردید یک بخشی به خاطر این بود که میخواستم تواناییهایم را در عرصههای مختلف نشان دهم و این تابو را هم بشکنم که یک بازیگر تنها زمانی میتواند ستاره شود که نقش دختر خوب و مثبت قصه را بازی کند، میخواستم متفاوت باشم.اما ظاهراً روحیه سرکش و ناآرامتان شما را خواسته و ناخواسته بیشتر به سمت نقشهای منفی برد؟من اصلاً با این مسئله موافق نیستم. تعداد نقشهای منفی که من بازی کردم، بیشتر از نقشهای مثبتم نیست اما خاصیت نقشهای منفی آن است که چون خنثی نیست در اذهان عمومی بیشتر میماند. در هر حال من همراه سعی کردم نقشهای منفی را هم متفاوت بازی کنم.فکر میکنم شما را باید یکی از ریسکپذیرترین بازیگرها دانست. شاید هم میل شما به ستاره شدن و بازیگری کم بود که در اوج، بازیگری را رها کردید؟نمیدانم چطور جواب شما را بدهم که دقیقاً بتوانم منظورم را هم به شما منتقل کنم اما چیزی که در آن مقطع باعث شد من این تصمیم را بگیرم، حسی بود که به من میگفت نسرین تو عاشق این حرفه هستی اما به همان نسبت قادر هستی آن را کنار بگذاری؛ چرا میخواهی منتظر بمانی که او ترکت کند، رهایت کند، حالا که عاشق شدی، حالا که میخواهی پای عشقت بمانی پس با همسرت باش. من فکر میکردم جایگزینی برای عشقم به بازیگری وجود ندارد اما اشتباه کردم همسرم برای من حکم آبی داشت روی آتش. بعد از ازدواج، من راهی امریکا شدم و نزدیک به 10 سال از بازیگری دور ماندم.هنوز هم هضم تصمیمتان در آن مقطع برای من سخت است شما بعد از فیلم سینمایی «همسر» به عقیده بسیاری، بخت اول ستاره شدن بودید. در اوج و بعد از آن همه کلنجار رفتن، دویدن و رسیدن به این نقطه قید همه چیز را میزنید و میروید؟مسئله برای من این نبود که بخواهم همه چیز را کنار بگذارم یک دفعه بروم. روزهای آخر فیلمبرداری فیلم «همسر» من همسر دلخواه خودم را پیدا کرده بودم. عشق به او حسهای تازهای را در من پدیدار کرد، حسی که به من جسارت میداد در اوج کنار بروم و نظارهگر باشم. فکر میکنید اگر میماندید و مسیرتان را از همان دوران ادامه میدادید الان کجا قرار گرفته بودید یک ستارهای که به روزهای میانسالیاش نزدیک شده یا بازیگری که اسیر کلیشهها شده و کنار گذاشته شده است؟ واقعاً جواب دادن به این سؤال برای من سخت است. کجا قرار گرفته بودم، نمیدانم. شاید قربانی کلیشهها میشدم، شاید هم به قول شما یک ستاره میانسال بودم اما حالا که فکر میکنم با خودم میگویم حتماً حکایتی بوده که من از بازیگری دور بیفتم تا با توان مضاعفی بازگردم. چی باعث شد که بعد از سالها تصمیم گرفتید به عرصه بازیگری بازگردید، از عکسالعملها نمیهراسیدید که مبادا بعد از سالها شما را پس بزنند؟ نمیدانم به یک جایی رسیدم و حس کردم خلئی من را فرا گرفته و غربت با روحیه من سازگار نبود. امریکا با همه زرق و برقش من را ارضا نمیکرد. بعد افسردگی سراغم آمد، دلم برای خانوادهام، مردمم، سرزمینم و حرفهام تنگ شده بود. همسرم که شرایطم را دید به من پیشنهاد داد که به ایران بازگردم و فعالیتم را از سربگیرم و مطمئن بودم که چون صادقانه میخواهم به کارم بازگردم، مردم هم من را خواهند پذیرفت.«مسافری از هند» اولین تجربه شما بعد از ورودتان به ایران بود؛ سریالی که با استقبال خوبی مواجه شد و شما در آن ایفاگر یک نقش منفی بودید، نقشی که آنقدر بعد منفی آن کاراکتر پررنگ بود که تا مدتها روی کارهای بعدیتان تأثیر گذاشت؟ من آن زمان تازه 32 ، 33 سالم بود و حالا باید نقش مادر فردی را بازی میکردم که تنها چند سال با من اختلاف سنی داشت. از طرفی زن دوم بود و کاراکتر خاکستری داشت و همه اینها باعث میشد که مردم در وهله اول آن کاراکتر را دوست نداشته باشند اما هرچه که جلوتر میرفتم حس میکردم که این کاراکتر جای پردازش دارد و با پرداخت بهتر این کاراکتر تبدیل به شخصیتی شد که تنها بعد منفی آن پررنگ نبود و مردم آن را وقتی در زوایای مختلف میدیدند با او ابراز همدردی میکردند. ریسک نبود که برای شروع کار به سراغ یک نقش منفی اینچنینی بروید؟ چرا و اتفاقاً خودم هم به این مسئله پی بردم و اول کار چندان راضی نبودم نه اینکه صرفاً این نقش منفی بود، حس میکردم خیلی سیاه است، زن دوم است آمده است زندگی خانوادهای را بر هم زده آن وقت... ولی خب با این حال بعد از آنالیز فراوان به این نتیجه رسیدم، اینها بهانه است من اگر بخواهم میتوانم این نقش را به گونهای بازی کنم که منفی یکسویه نباشد. شما تجربه خوب تلویزیونیتان را با حس سوم ادامه دادید، ظاهراً همکاری با فخیمزاده برای شما خوش یمن است؟ من و آقای فخیمزاده به یک جور زبان مشترک رسیدیم. شاید تنها با هم دو تجربه کاری داشتیم اما آن دو تجربه آنقدر شیرین بود که در ذهن همه ماند؛ طوری که بعضی از خبرنگارها از من میپرسند شما چرا آنقدر با آقای فخیمزاده کار میکنید در حالی که اینطور نیست ما فقط دو کار با هم داشتیم اما آن دو آنقدر خوب بود که دیده شد، انگار که چند کار مشترک با هم داشتیم.در ساعت شنی با اینکه باز هم سراغ یک نقش خاکستری رفتید اما آن نقش از آن دست کارهایی بود که کمتر بازیگران زن به سراغ آن میروند با آنکه سالها از پخش آن کار میگذرد اما هنوز آن کاراکتر نامش سرزبانهاست؟ این از آن دست از کارهایی است که خودم هم رویش تعصب دارم. مینای «ساعت شنی» روح عجیبی داشت تیمی که ما در آن کار با هم همکاری میکردیم، همگی حرفهای بودند. حدود 15 بازیگر در کار حضور داشتند که همگی حرفهای بودند با اینکه این سریال زیرتیغ سانسور رفت اما تأثیرش را روی مردم گذاشت. من معتقدم هیچ آدم مطلق بدی وجود ندارد و برای اینکه این را با کاراکتر مینا ثابت کنم، خیلی زحمت کشیدم و میخواستم بگویم، او ناخواسته به این راه کشیده شده و جامعه در مقابلش مسئول است. او یک بچه عقب مانده داشت و پسر عمویی که مرتب آزارش میداد. او کاراکتر خاصی داشت، راه رفتن، حرف زدنش مال خودش بود و در آخر قصه هم میبینیم وقتی او میفهمد که قرار است برخی دختران ایرانی به دبی قاچاق شوند عرق ایرانی و زنانهاش به جوش میآید، حتی دست به قتل میزند من فکر میکنم با این نقش به جامعه آن تلنگری را که باید، زدم. شما در سینما فیلم « ماه وش»را هم روی پرده داشتید، فیلمی که به اعتقاد برخی برگرفته از واقعیت بود؟ همینطور است، این زندگی خانم «مهوش» است و جزو کارهای من است که مادرم هم بسیار دوست دارد. من از کودکی این قصه را بارها شنیده بودم و تمام تلاشم این بود این زن را که از خلقیات درونیای برخوردار بود و خلأهایی را داشت آنطور که باید به تصویر بکشم. شاید برخی از دیدن شما در فیلم سوپر استار تعجب کردند و انتظار نداشتند بازی در آن نقش کوتاه را بپذیرید که عاشق مرد کوچکتر از خودش میشود و میخواهد او را به هر قیمتی حفظ کند؟ من کارهای خانم میلانی را خیلی دوست دارم. ایشان در نوع خودشان نابغه هستند و بازی در فیلم ایشان هر چند کوتاه برای من جای افتخار دارد. من کاراکتری را که در سوپراستار ایفا کردم خیلی دوست داشتم و میخواستم بگویم مهم نیست طول و عرض نقش چقدر است، مهم اثرگذاری آن است. سؤال آخر، سریال مختار شما را بار دیگر در یک ژانری که تا به حال تجربه نکرده بودید به تلویزیون بازگرداند «ناریه»به عقیده شما در کارنامهتان چه جایگاهی دارد؟ مطئناً جایگاه بالایی دارد، همانطور که اول مصاحبه هم گفتم این سریال اثر عظیمی است که برای پلان پلان آن زحمت کشیده شده است. من در این سریال درسهای جدیدی از بازیگری گرفتم، اینکه چگونه بعضی از کلمات را میتوان کامل ادا کرد و فهمیدم که در ایران هم در یک کار عظیم به عنوان بازیگر به تو احترام میگذارند و کار به دور از عجله و فشارهای معمول کارهای روتین پیش میرود. امیدوارم مردم از تماشای این اثر لذت ببرند.