اگر نقش پدران در دوران دفاع مقدس را با نقش پدران امروز مقایسه کنیم هم تغییرات قابل توجهی دیده میشود و هم برخی ویژگیها همچنان ثابت مانده است. بدون تردید شرایط اجتماعی، سبک زندگی و فضای کلی جامعه در گذر زمان دستخوش تغییر شده، اما در حوزه اصول تربیتی و مبانی اجتماعی، برخی ارزشها و چارچوبها همواره ثابت بودهاند. آنچه بیشتر تغییر کرده، شیوه بیان و انتقال این اصول به فرزندان است، نه خودِ اصلها جوان آنلاین: دکتر امیرسرتیپ دوم مجتبی جعفری، پژوهشگر و نویسنده جنگ معتقد است پدران حاضر در جنگ، حتی با کمبود حضور فیزیکی، توانستند با روایت تجربیات و مراقبتهای معنوی خود، فرزندانشان را مقاوم و مسئولیتپذیر تربیت و خانه را برای آنها تبدیل به سنگر تربیت کنند و این نقش حتی امروز هم برای پدران جاری است. به گفته او پدران امروز برای تربیت چنین نسلی باید روحیه مقاومت را در زندگی روزمره و تربیت فرزندان، به ویژه در مواجهه با مشکلات اقتصادی و اجتماعی منتقل کنند. مشروح گفتوگو با او را در ادامه میخوانید.
در دوران هشت سال دفاع مقدس، پدران با وجود حضور طولانیشان در جبهه و ارتباط محدود با خانواده، چگونه نقش پدری را در دوران جنگ حفظ میکردند و این روحیه چه تأثیری بر فرزندان آن نسل گذاشت؟
بسیاری از افرادی که در جنگ حضور داشتند، چه به صورت داوطلبانه و چه در قالب مأموریتهای سازمانی و یگانی، متأهل بودند و فرزند داشتند. پدرانی که در قالب نیروهای سازمانی، در جنگ شرکت داشتند، به دلیل شرایط جنگ، زمان حضورشان در خانواده بسیار کمتر از زمان حضورشان در جبهه بود. با طولانی شدن جنگ، حتی در دورههایی که عملیات نظامی انجام نمیشد و بیشتر حفظ خطوط پدافندی مطرح بود این نیروها معمولاً بین ۴۰ تا ۵۰ روز و گاهی حتی تا ۱۰۰ روز در جبهه میماندند و پس از آن تنها ۱۰ تا ۱۵ روز یا نهایتاً دو هفته در کنار خانواده حضور داشتند. همین حضور کوتاه هم اغلب پیوسته و منظم نبود، بنابراین از نظر زمانی و فیزیکی، فرصت پدران برای بودن در کنار خانواده بسیار محدود بود. ازطرفی در آن ایام تنها راه ارتباطی نسبتاً در دسترس، نامهنگاری بود که آن هم به دلیل رفت و برگشت طولانی نامهها، ارتباط گستردهای ایجاد نمیکرد و معمولاً در طول یک دوره حضور در جبهه، یک یا نهایتاً دو نامه ردوبدل میشد. تماس تلفنی نیز بسیار محدود بود و گاهی پیش میآمد که یک رزمنده تا ۱۰ روز هیچ ارتباطی با خانوادهاش نداشت. در چنین شرایطی، طبیعی بود که نقش پدر در خانواده کمرنگ شود و بار اصلی جبران این کمبود بر دوش مادران بیفتد. من خودم که در زمان جنگ متأهل بودم و دو فرزند داشتم، اما تلاش میکردم در ایام مرخصی حضوری پررنگ و مؤثر در کنار فرزندانم داشته باشم تا حدی نبودم در جبهه جبران شود، با این حال پدرانی که فرزندان بزرگتر، نوجوان یا جوان داشتند یا حتی در آستانه ازدواج بودند شرایط پیچیدهتری را تجربه میکردند. در آن ایام از طریق نامهها و تماسهای محدود تلفنی، با نگرانیها و چالشهایی که این پدران در پشت جبهه و در خانوادههایشان داشتند آشنا میشدیم. بسیاری از آنها در زمان مرخصی نیز درگیر حل همین مسائل خانوادگی بودند. با وجود همه این کمبودها و محدودیتها، میتوان پدران دهه ۶۰ را در مجموع پدرانی موفق دانست؛ پدرانی که فرزندانشان در دهههای بعد، به ویژه دهه ۸۰، نقشهای مؤثری در جامعه ایفا کردند و امروز نیز بسیاری از آنها به سن میانسالی رسیدهاند. بنده نیز حاصل زندگی مشترک و پدرانه آن سالها را به طور کلی مثبت ارزیابی میکنم و در این مسیر، خداوند را شاکرم. دلایل بسیاری برای این ارزیابی مثبت وجود دارد که یکی از آنها خودسازی پدران در جبهه بود و باعث میشد این خودسازی در تربیت فرزندان نیز منتقل شود و با ایستادگی آنان در جبههها، خانهها نیز سنگر تربیت فرزندان شود.
یادی کنیم از پدران شهید. آنها پیش از اعزامشان، چگونه خانواده و فرزندان خود را برای زندگی بدون حضور پدر آماده میکردند؟
این موضوع در ادامه همان بحث قبلی است، اما با نگاهی جزئیتر و ملموستر. اگر بخواهیم بدون شعار به آن نگاه کنیم، باید گفت که باورها و اعتقادات دینی و ملی نقش مهمی در این آمادگی داشت. پدران رزمنده تلاش میکردند ضرورت دفاع از کشور، حفظ مرزها، ایستادگی در برابر دشمن و اهمیت پاسداری از ناموس، عزت و افتخار را با زبانی ساده برای خانواده خود توضیح دهند. این مفاهیم به ویژه در نامهنگاریها که فرصت بیشتری برای بیان احساسات و توضیح دیدگاهها وجود داشت، بیشتر مطرح میشد. در این مکاتبات، پدران ضمن بیان هدف خود از حضور در جبهه، به همسر و فرزندانشان دلگرمی میدادند و آنها را به صبر، استقامت و حفظ آرامش در دوران نبود پدر دعوت میکردند. هدف اصلی این پیامها آن بود که خانواده بتواند با سلامت روحی و استواری بیشتری این دوره سخت را پشت سر بگذارد، اما زمانی که پدران به شهادت میرسیدند، شرایط بهمراتب دشوارتر میشد. در این مرحله، خانوادهها بیش از گذشته به حضور معنوی پدر تکیه میکردند؛ حضوری که اگرچه فیزیکی نبود، اما بهعنوان یک پشتوانه روحی و تربیتی برای فرزندان معنا پیدا میکرد.
با وجود تغییر شرایط زندگی، نقش پدران امروز چه تفاوتها و شباهتهایی با پدران دوران دفاع مقدس دارد؟
اگر نقش پدران در دوران دفاع مقدس را با نقش پدران امروز مقایسه کنیم هم تغییرات قابل توجهی دیده میشود و هم برخی ویژگیها همچنان ثابت مانده است. بدون تردید شرایط اجتماعی، سبک زندگی و فضای کلی جامعه در گذر زمان دستخوش تغییر شده، اما در حوزه اصول تربیتی و مبانی اجتماعی، برخی ارزشها و چارچوبها همواره ثابت بودهاند. آنچه بیشتر تغییر کرده، شیوه بیان و انتقال این اصول به فرزندان است، نه خودِ اصلها. پدران امروز، برخلاف گذشته، حضور فیزیکی پررنگتری در خانواده دارند و ابزارها و امکانات فناوری نیز در اختیارشان است؛ ابزارهایی که میتوانند هم اثرات مثبت و هم اثرات منفی در تربیت فرزندان داشته باشند. استفاده درست یا نادرست از این امکانات، نقش تعیینکنندهای در شکلگیری شخصیت فرزندان ایفا میکند. در مجموع باید گفت پدران امروزی، در کنار چالشهایی که با آن مواجه هستند، فرصتهای بیشتری نیز در اختیار دارند، به همین دلیل پذیرفته نیست که در تربیت و هدایت فرزندان کوتاهی کنند. آنها میتوانند از الگوهای موفق گذشته، یعنی پدرانی که با وجود کمبود حضور و محدودیتهای فراوان، فرزندان توانمندی تربیت کردند، الهام بگیرند و از این تجربهها برای هدایت نسل امروز استفاده کنند.
به نظر شما مقاومت فقط در جنگ مصداق دارد یا یک شیوه زندگی است؟ نقش پدران در این زمینه چیست؟
همانطور که در سؤال اشاره شد، مقاومت فقط به معنای حضور در میدان جنگ نیست بلکه یک شیوه زندگی است؛ شیوهای که در آن پدران در دل خانواده به این مفهوم معنا میدهند. استفاده از واژههایی مانند مقاومت و جنگ اگرچه جنبه تشبیهی دارد، اما میتواند به درک بهتر واقعیت زندگی کمک کند. زندگی، در اصل، صحنه رویارویی دائمی میان خوبیها و بدیها، زشتیها و زیباییهاست، هرچند نام آن را جنگ نمیگذاریم، اما در عمل با نبردی همیشگی روبهرو هستیم که تا امروز و در آینده نیز ادامه دارد. در این میان، خانوادهها نقش سنگرهایی را دارند که باید در آنها در برابر دشمنان آشکار و پنهان ایستادگی کرد. پدران و مادران در این سنگرها وظیفه دارند هم از خود و هم از فرزندانشان محافظت و آنها را برای رشد، بالندگی و حضور سالم در جامعه تربیت کنند، به همین دلیل خط مقاومت در خانوادهها همچنان برقرار است، اما شکل این نبرد تغییر کرده است.
پدران امروز چگونه میتوانند بدون تجربه جنگ، روحیه مقاومت و ایستادگی را به فرزندان خود آموزش دهند؟
بر پدران امروز واجب است روحیه مقاومت را در زندگی روزمره و در مسیر تربیت فرزندان، به ویژه در مواجهه با مشکلات اقتصادی و اجتماعی، منتقل کنند. در گذشته حتی در زمانهایی که جنگی در کار نبوده، برای تربیت نسلها نوعی جنگ ذهنی و حماسی ساخته میشده است. نمونه آن را میتوان در داستانها و روایتهایی مانند رستم و سهراب دید؛ روایتهایی که الزاماً واقعیت تاریخی نداشتند، اما با سرودن حماسهها، تلاش میشد روحیه ایستادگی، فداکاری و مقاومت در برابر سختیهای زندگی در جوانان تقویت شود، بنابراین زندگی اجتماعی الزاماً به جنگ واقعی و دائمی نیاز ندارد، اما نیازمند معنا، الگو و روایتهایی است که انسان را برای مقابله با دشواریها آماده کند. اگر تجربههای واقعی جنگ، با زبان هنر و ادبیات درست و دقیق ثبت و منتقل شوند و سپس با شیوههایی متناسب با ذائقههای مختلف جامعه بازگو شوند، میتوانند نقش مهمی در تربیت فرزندان ایفا کنند. در این مسیر، پدران میتوانند از همین روایتها و داستانها به عنوان ابزار تربیتی استفاده کنند و برای فرزندان خود مسیر فهم مقاومت، صبر و مسئولیتپذیری را هموار سازند.