کد خبر: 1327398
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۰۵:۰۰
کنار گذاشتن را جایگزین کنار آمدن کرده‌ایم! وقتی در خانواده زن و مرد خود را صاحب حق و نه تکلیف بدانند و وظیفه‌ای در قبال داشته‌های مشترک خود حس نکنند و خودیت خودشان را از آنها ارزشمندتر بدانند برای حفظ علقه‌های دونفره یا چندنفره‌شان نیز تلاش چندانی نمی‌کنند و به راحتی از موجودیت آنچه با عشق به دست آورده بودند می‌گذرند
 سمیه حمزه خانی *

جوان آنلاین: در نگاه نخست به نظر می‌رسد با توجه به اینکه خوشبختانه در سال‌های اخیر، افزایش آگاهی‌های عمومی باعث کاهش چشمگیر ازدواج‌های اجباری شده است و غالب پیوند‌های زناشویی چه در قالب سنتی و چه از طریق آشنایی‌هایی مستقیم زوجین پیش از ازدواج، در بستر علاقه و رضایتمندی و تمایل زوجین اتفاق می‌افتد، پس با زندگی‌هایی با دوام بیشتری مواجهیم که رسیدن به نقطه جدایی برایشان بسیار بعید است. اما واقعیت‌های اجتماعی دقیقاً عکس این مطلب را نشان می‌دهد. افزایش نرخ طلاق در سال‌های اخیر مسئله‌ای انکارناپذیر است که گزارش‌های مراکز رسمی نیز به وضوح آن را تأیید می‌کنند، البته این اخبار غیر از آمار طلاق‌های عاطفی است که متأسفانه به گواه دست‌اندرکاران حوزه خانواده به سرعت در حال رشد خاموش است. زندگی‌هایی که ظاهری آرام ولی باطنی متلاطم و خارج از وضعیت مطلوب را تجربه می‌کنند و هر چند به دلیل پنهان ماندن اصل مسئله، آمار دقیقی از آنها در دست نیست، اما تبعات سوء فردی و اجتماعی آنها کتمان‌پذیر و پنهان‌کردنی‌نیست. فعالان مسائل خانواده دلایل مختلفی را برای روند افزایشی گسست زندگی‌های مشترک برمی‌شمارند که برخی از آنها مانند نقش شبکه‌های اجتماعی، مخلوق سال‌های اخیر هستند و برخی دلایل دیگر در گذشته نیز وجود داشته‌اند، اما امروزه شدت یافته‌اند و اگر چاره‌ای برای حل آنها اندیشیده نشود در آینده‌ای نه چندان دور شاهد وضعیت بحرانی خواهیم بود. شاید گمان کنیم آنچه باعث می‌شود مسیری که با عشق و تفاهم طرفینی آغاز شده در نیمه راه به بن‌بست برسد بسیار پیچیده و غیرقابل چشم‌پوشی است، اما گذری در دفاتر مشاوره و دادگاه‌های خانواده حقیقتی عجیب را آشکار می‌سازد که در اغلب موارد نتیجه‌ای خلاف تصور عمومی است. شاید پرونده‌های ارجاعی که دربردارنده مشکلات زوجین هستند با موضوعات متنوعی مطرح شوند، اما بررسی دقیق‌تر، نشان‌دهنده ریشه واحد بسیاری از اختلافات خانوادگی است. در واقع عدم گذشت زوجین و فقدان مهارت حل مشکلات پیش پا افتاده و اصرار بر ماندن بر موضع فردی از سوی زن و شوهر در مسائل مختلف، منجر به تلنبار شدن موضوعات کوچک شده است و موجب خلق مشکلات پیچیده‌تری می‌شوند که در نهایت سیستم قضایی و جامعه را با تورم پرونده‌های طلاق خصوصاً در سال‌های نخستین آغاز زندگی مشترک مواجه می‌سازند. 
همانطور که اشاره شد «فردگرایی» فزاینده در جوامع نوین یکی از اصلی‌ترین دلایل جدایی زوجین است. فردیت یا فردگرایی یکی از نظریات فلسفی- اجتماعی است که شخص را محور حقانیت قرار و انتظار او را از محیط اطرافش برای محترم شمردن عقاید و حقوقش به میزان قابل توجهی افزایش می‌دهد. فردگرایی فرد را در مرکز توجه خود قرار می‌دهد و او را به این باور می‌رساند که اهداف و خواسته‌های شخصی او بر سایرین اولویت دارد و تمرکز اصلی هر انسان باید بر موفقیت و کامیابی خودش باشد. این نوع جهان‌بینی که در دهه‌های اخیر به شدت مورد توجه و ترویج قرار گرفته است ردپای پررنگی در عرصه‌های مختلف از جمله حیطه تربیتی و روانشناسی داشته و آنها را تحت تأثیر خود قرار داده است. شاید آموزه‌های فردگرایی در خلأ روابط اجتماعی مطبوع و خواستنی به نظر بیایند، اما در عرصه کنش‌ها و واکنش‌های اجتناب‌ناپذیر زندگی جمعی انسان‌ها، جامعه را آبستن چالش‌های هولناکی می‌کند که افزایش گسل‌های عاطفی و ارتباطی، گسترش رفتار‌های منفعت‌طلبانه، کاهش توان زیست هم‌نوعدوستانه و احساس همذات‌پنداری، کاهش توان حل مسائل، تنهایی و افسردگی تبعات آن است. بدون شک خانواده یکی از حوزه‌هایی می‌باشد که به شدت مورد آسیب نفوذ جریان خودمحوری قرار گرفته است. 
در سال‌های اخیر در عرصه‌های گوناگون و با انگیزه‌های مختلف آنقدر بر صاحب حق بودن افراد تأکید کردیم افراد فراموش کردند در قبال حقوقی که دارند وظایفی نیز بر عهده آنها قرار داده شده است. سیاستمداران برای کسب آرای بیشتر به برجسته‌سازی اقشار خاصی از جامعه به عنوان گروه‌هایی نادیده گرفته شده و نیازمند تبعیض مثبت در اعمال حقوق پرداختند. نظام آموزشی گوش کودکان و نوجوانان را مدام با کلیدواژه‌های مرتبط با حق فردی و حق شهروندی پر کرد. خانواده‌ها فرزندانی را پرورش دادند که کسی حق نداشت به آنها بگوید بالای چشم‌شان ابروست و با توجه به گسترش تک‌فرزندی در خانه‌ها امپراطوری‌های تک نفره شکل گرفت و پادشاهان و ملکه‌هایی آسیب‌پذیر و فاقد مهارت‌های ارتباط جمعی در بستر زمان قدرت گرفتند. رسانه نیز در این میان کم نیاورد و خصوصاً در شبکه‌های اجتماعی مدام سبک زندگی که برای رسیدن به آرامش، تکنیک حذف آدم‌ها و محیط‌های چالشی را تبلیغ می‌کرد فراگیر شد. شاید جالب و البته دردناک باشد که حتی حیطه ادبیات و هنر نیز از این تفکر مسموم و ناقص مصون نمانده است؛ اشعار عاشقانه تا حدود ۳۰، ۲۰ سال قبل همواره متضمن معانی وصل و بیانگر اشتیاق و ایثار عاشق در برابر معشوق بوده است، در حالی‌که در یکی دو دهه اخیر غالب ترانه‌ها و اشعار محتوایی دارند که بیشتر از عشق، نوای نفرت سر می‌دهند. ظاهراً ترانه‌سرایان هم دیگر حوصله کافی برای ناز معشوق کشیدن را ندارند و در مواجهه با کوچک‌ترین عتابی او را به ناکجاآباد حواله می‌دهند. در واقع ما به جای آنکه کنار آمدن را به جامعه یاد بدهیم و روح آنها را برای حل بحران‌ها توانمند سازیم کنار گذاشتن را به عنوان ساده‌ترین و دم دستی‌ترین راه‌حل یادشان دادیم. نتیجه طبیعی این رفتار‌ها ایجاد جامعه‌ای مملو از افراد طلبکار با احساس سرخوردگی و خسران است و خود را به مثابه سربازانی می‌بینند که همواره وظیفه دفاع از تحقق حقوق خود را دارند و دیگران را به منزله رقیب و چه بسا دشمنان بالقوه خود می‌بینند که نباید فضا را برای پیروزی‌شان مهیا کرد؛ این دیگران محدود به غریبه‌ها نمی‌شوند و از همشهری، همکار، هم‌درس و رفیق گرفته گلیم خود را تا قوم و خویش و گاه افراد درجه یک خانواده نیز گسترش می‌دهند. طبیعی است وقتی در خانواده زن و مرد خود را صاحب حق و نه تکلیف بدانند و وظیفه‌ای در قبال داشته‌های مشترک خود حس نکنند و خودیت خودشان را از آنها ارزشمندتر بدانند برای حفظ علقه‌های دونفره یا چندنفره‌شان نیز تلاش چندانی نمی‌کنند و به راحتی از موجودیت آنچه با عشق به دست آورده بودند می‌گذرند. بدیهی است در فضایی که برای هر یک از زوجین تنها علاقه من، سلیقه من، فهم و ادراک من، خواسته من، موفقیت من، هدف من، تشخیص و راه‌حل من و همه متعلق‌های دیگر من حق نفس کشیدن دارد مجالی برای تعامل و گفت‌و‌گو و ما شدن ایجاد نمی‌شود. در واقع می‌توان گفت ما خانواده را به مسلخ حقوق برده و اخلاق، عواطف و عشق را قربانی منیت‌ها کرده‌ایم. ضرب‌المثل معروفی هست که می‌گوید «دو پادشاه در یک مُلک نگنجند» در ادبیات عامیانه ما همین معنا با بیان عامیانه‌تری نیز مطرح می‌شود. احتمالاً همه ما این جمله را از زبان مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها و عاقله‌های دور و برمان شنیده‌ایم که در زندگی مشترک نمی‌شود همیشه «سنگ یک من» باشی، برای آنکه کار پیش برود لازم است گاهی یکی «سنگ نیم من» بشود و کوتاه بیاید تا مسائل پیش پا افتاده به گره‌های کور تبدیل نشوند. خوب است همیشه جای خودمان ننشینیم و گاه با تغییر زاویه دیدمان به طرف مقابلمان هم حق بدهیم. شاید لازم باشد از تمرکز بر آرامش‌خواهی به آرامش‌دهی نیز بیندیشیم. 
*پژوهشگر و مدرس مسائل زنان و خانواده

برچسب ها: ازدواج ، سبک زندگی ، طلاق
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار