تحولات کنونی نظام بینالملل حکایت از تقویت روزافزون سرعت، پیچیدگی و ابهام این تحولات است، از تشدید تنشهای تعرفهای امریکا با چین در حوزه اقتصادسیاسی تا تنشهای ژئوپلیتیکی در غرب آسیا، اوکراین، تایوان و امریکای لاتین. واقعیت مهم در همه این تحولات، تلاش امریکا برای بازیگری فیصلهبخشی در همه این حوزهها و پروندههاست. در تلاش برای تجزیه و تحلیل این تحولات و کیفیت آنها و بهویژه تلاش امریکا برای نقشآفرینی فیصلهبخش در این تحولات، بهمعنای تلاش برای حل این پروندهها از موضع قدرت و بهنفع خود، تحلیل سیستمی میتواند امکانات تئوریک لازم را برای فهم ماهیت، کیفیت و آینده این تحولات فراهم کند.
براساس تحلیل سیستمی، با توجه به ماهیت در حال گذار نظام بینالملل، امریکا در تلاش است با ورود به همه این پروندهها، هژمونی بینالمللی خود را اعاده یا احیا کند. این در حالی است که امریکا به عنوان هژمون در حال افول، غافل از این واقعیت است که ورودش به پروندههای مختلف، در عمل سطح آنتروپیهای سیستمی را بالا میبرد و امکان احیای هژمونی را برای آن دشوار میسازد. واقعیتهای مختلف مؤید این نکته است، بدین ترتیب که امریکا با وجود تلاش برای ورود فیصلهبخش به همه این پروندهها، تاکنون نتوانسته است هیچکدام از این پروندهها را به نفع خود فیصله دهد. قابلذکر است که امریکا با حمایت تمامعیار از رژیم صهیونیستی در منطقه غرب آسیا، اما نتوانسته است این رژیم را از بنبستی که در آن گرفتار شده خارج کند، بهگونهای که صهیونیستها اکنون بیش از هر زمان دیگری، تهدید وجود را بهصورت ملموس درک میکنند. در ارتباط با چین، تهدیدهای امریکا علیه این کشور در زمینه تنگه تایوان منجر به عقبنشینی چین نشده و در جنگ تعرفهای با چین نیز با وجود شدت جنگ، اما در نهایت امریکا (ترامپ) فعلاً مجبور به پذیرش عقبنشینی نسبی از جنگ تعرفهای در برابر چین شده است. درباره روسیه نیز اولاً حمایت امریکا از اوکراین مانع تهاجم روسیه به اوکراین نشد و بعد از حمله روسیه به اوکراین، با وجود تداوم حمایتهای امریکا و متحدان اروپاییاش از اوکراین، روسیه نهتنها مجبور به عقبنشینی نشد، بلکه بخشهای زیادی از خاک اوکراین را تصرف کرده است و هماکنون نیز امریکا با وجود تلاشهای متعدد دونالد ترامپ، قادر به حلوفصل پرونده اوکراین نیست.
علاوه بر واقعیتهای ذکر شده در بالا، در اثر رویکرد تهاجمی امریکا در نظام بینالملل، شاهد شکلگیری اتحادها و ائتلافهای نوینی در نظام بینالملل هستیم که این مهم نیز نشانه دیگری از افول هژمونی بینالمللی امریکا است. تقویت اتحاد سه قدرت محوری شرق، یعنی چین، روسیه و ایران در سایه تهدیدها و اقدامات امریکا علیه این سه کشور و ارتقای نسبی سطح روابط این سه کشور به سطح راهبردی و در نقطه مقابل، تضعیف ارتباط و کاهش نسبی سطح روابط هند با امریکا بهعنوان متحد سنتی امریکا در منطقه شبهقاره برای کنترل چین و در عوض، تلاش هند برای توسعه مناسبات با چین، توسعه روابط ونزوئلا با روسیه و انعقاد پیمان ارتقای سطح روابط این کشور با روسیه به سطح راهبردی و... همگی حکایت از شکلگیری ائتلافهایی در نقطه مقابل امریکا دارد. درواقع، درست در نقطهای که امریکا تلاش میکند با رویکردی تهاجمی، پروندههای مختلف را به نفع خود حل کند، اما واقعیتها نه بر مبنای ترجیحات و منافع این کشور، بلکه در نقطه مقابل آن در حال شکلگیری است. بر این اساس، میتوان گفت که بهاحتمال زیاد، نظم بینالمللی به نقطه برگشتناپذیر رسیده و در شرایط موجود، امریکا دیگر قادر به احیای هژمونی خود نیست. بنابراین، امریکا از این به بعد باید واقعیت قدرت و چالشآفرینی رقبا را بیش از پیش بپذیرد.