کد خبر: 1317234
تاریخ انتشار: ۲۲ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۵:۲۰
نظر و گذری بر اندیشه‌های اجتماعی جلال‌آل‌احمد
دل نگرانی آقای نویسنده برای گسست فرهنگی و بحران هویتی  «غربزدگی» نوعی هشدار است درباره خطرات تقلید بی‌چون‌وچرا از غرب و فرونهادن هویت و ریشه‌های اصلی. تعبیر دیگری است از یک دغدغه جهانی و مقاومت در برابر استعمار فرهنگی. آل‌احمد در این اثر می‌کوشد تا خطر ازخودبیگانگی را آشکار سازد و این نکته حساس را متذکر شود که غربزدگی فقط یک سلطه صنعتی، یا سیاسی و اقتصادی نیست، بلکه یک وضعیت روانی و فرهنگی بیمارگونه است که انسان غیرغربی را از خویشتن خویش جدا می‌کند
محمدحسین دانایی*

جوان آنلاین: شواهد فراوان حاکی از آن است که به رغم تلاش مخالفان قدیم و جدید، گفتمان جلال‌آل‌احمد در ساحت فرهنگ و جامعه ایران، همچنان زنده است و نفس می‌کشد. این اقبال که نصیب کمتر نویسنده‌ای در تاریخ معاصر ایران گشته، ما را به خوانش علل و عوامل این پدیده ترغیب می‌کند. مقال پی آمده در همین موضوع به نگارش درآمده است؛ امید آنکه مفید افتد. 
 
زِ دانا بپرسید پس دادگر 
 که فرهنگ بهتر بُوَد، یا گُهر
چنین داد پاسخ بدو رهنمون 
 که فرهنگ باشد زِ گوهر فزون
که فرهنگ آرایش جان بُوَد
سخن گفتن از گوهر آسان بود
گُهر بی‌هنر خوار و زارست و سُست 
 به فرهنگ باشد روان تندرست
(فردوسی)

۱) جلال آل‌احمد که بود؟

مرحوم جلال‌آل‌احمد، یک شخصیت فرهنگی به‌تمام‌معنا بود. فرهنگ و توسعه فرهنگی را تنها راه رستگاری فرد و جامعه می‌دانست. دلسوزی، دغدغه‌مندی، صداقت در نگاه و عمل و پیوند نهادینه‌اش با سرنوشت فرهنگی جامعه گواه این امر است. نماینده نسلی بود که برای شکم‌چرانی و فربه‌شدن به سراغ فرهنگ نمی‌رفت، بلکه به دنبال بیداری انسان‌ها و تغییر ریل و ایجاد دگرگونی در الگوی زیست آنها بود. تمام زندگی‌اش را هم وقف فرهنگ کرده بود. در سفر و حضر در کلاس درس و سخنرانی، در جلسات خانوادگی و میهمانی‌های دوستانه یا در محافل اهل قلم نه ابزار حکومت شد نه دلباخته مد و بازیچه‌ای همچون روشنفکران وابسته و نه واله و شیدای غرب یا شرق. حتی در زمانه‌ای که برایش فرش قرمز پهن می‌کردند و می‌توانست در قدرت شریک شود و به آلاف و اولوفی برسد، پا سست نکرد و همچنان صدای مردم باقی ماند، صدایی برای بیان درد‌ها و رنج‌ها و افزایش امید‌ها و آرزوها. 

از دل سنت برآمد، بر فراز تاریخ ایستاد و با قلم خود راه تازه‌ای را گشود. تا پایان عمر هم صادق، صریح و یک جست‌وجوگر بی‌ادعا در قلمرو مسائل فرهنگی و اجتماعی باقی ماند. به همین علت نیز در کلامش شور زندگی و درد تاریخ درهم تنیده است، گاه لطیف همچون نسیم و گاه تند و بُرنده همچون تیغ تیز! خودش را کامل و معصوم نمی‌دانست و همانطور که منتقد بی‌گذشت گروه‌های روشنفکری، دانشگاه‌ها، مدارس، حوزه‌های علمیه، احزاب و فعالان سیاسی و نهاد‌های دولتی، مثل ساواک و دربار بود، منتقد بی‌رحم خودش هم بود! سندش هم یادداشت‌های روزانه‌اش که خوشبختانه جلد اولش چاپ و منتشر شده و امیدواریم مجوز مجلدات بعدی‌اش هم به‌زودی صادر شود، تا اهالی قلم و جامعه روشنفکری کشور بتوانند الگوی رفتاری یک نویسنده متعهد را به‌خوبی ببینند. دغدغه جدی‌اش عدالت اجتماعی بود. اعتقاد داشت تا وجدان عمومی بیدار نشود و مردم احساس مسئولیت جمعی نکنند، عدالت اجتماعی تحقق پیدا نخواهد کرد. بیدارسازی و آگاهسازی مردم و ساماندهی نهاد‌های مدنی لازم را هم وظیفه ذاتی روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان می‌دانست. محتوای همه آثارش هم نشاندهنده اینگونه نگرانی‌های فرهنگی است. 

۲) چرا می‌نوشت؟

آل‌احمد، چون استعدادی در نوشتن داشت، لذا می‌نوشت تا به قول خودش «فریاد زمانه خودش» باشد:
 - مقاله می‌نوشت تا چشم‌های بسته را باز کند. 
 - داستان می‌نوشت تا دل‌های خسته و سنگ‌شده را نرم و وجدان‌های خفته را بیدار کند. 
 - ترجمه می‌کرد تا فرهنگ جهانی را در چارچوب شرایط بومی، بازسازی کند و پلی باشد میان تفکر جهانی و روح ایرانی. 
 - تک‌نگاری یا مونوگرافی می‌نوشت تا فراموش‌شدگان را به یاد‌ها بیاورد و پاره‌هایی از پیکره هویت ملی را که در لای چرخ‌دنده‌های تمدن ماشینی گیر کرده بودند و داشتند نفله می‌شدند، تاب و توانی ببخشد؛ و سرانجام بر لبه گسل‌های فرهنگ، دین، تاریخ، سیاست، تجدد، روشنفکری و ادبیات ایستاد، بی‌آنکه خودش را به هیچ کدام ازین گونه‌ها فرو بکاهد یا به آنها وابسته شود و درست به همین علت است که دهه‌ها پس از مرگ هنوز زنده است، زنده‌تر از بسیاری از نام‌های پرزرق‌وبرق و دهان‌پُرکن. 

معروف‌ترین اثرش، یعنی مقاله «غرب‌زدگی» را هم از سر ارتجاع و تحجر و چاپلوسی، یا از سر لج و لج‌بازی با کشور‌های غربی، یا به خاطر سرسپردگی به قدرت‌های شرقی ننوشت، بلکه هدفش دفاع از هویت فرهنگی - تاریخی ملت بود؛ هویتی که داشت کم‌کم تحلیل می‌رفت و نابود می‌شد. مقاله پرسروصدای دیگرش، یعنی «در خدمت و خیانت روشنفکران» را هم زمانی نوشت و آماده انتشار کرد که دید قشر تحصیلکرده و روشنفکر کشور همانقدر عقب‌افتاده است که آدم عامی کوچه و بازار. او از نزدیک و به‌روشنی می‌دید که روشنفکران و هنرمندان فرصت‌طلب و سیاس، تعهد اخلاقی و اجتماعی خودشان را فراموش کرده‌اند و تا خرخره در باتلاق مزدوری فرورفته‌اند و جامعه هم ناگزیر در معرض گسست فرهنگی و بحران هویتی و مآلاً فروپاشی است. 

۳) «غربزدگی» به روایت آل‌احمد

به زعم نگارنده، حرف اصلی مرحوم آل‌احمد در کتاب «غربزدگی» و همینطور در بحث تکمیلی‌اش در کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران»، بر خلاف چیز‌هایی است که مغالطه‌کاران مطرح و شایع کرده‌اند، بس شفاف می‌نماید. واژه «غربزدگی» در قاموس واژگان آل‌احمد، به معنای ضدیت با غرب به طور عام و مخالفت با پیشرفت‌های غربیان به طور خاص نیست، بلکه هدف و منظور اصلی، همانا مذمت صفت «غربزدگی» و ملامت «غربزدگان» است، یعنی کسانی که شرقی هستند، ولی در برابر تمدن و فرهنگ غربی واداده‌اند و این همان سوژه‌ای است که در رسالات و مکاتیب بزرگان فرهنگ و ادب ایرانی و غیر ایرانی، مثل مرحوم اقبال لاهوری، دکتر فخرالدین شادمان و مطالعات ادوارد سعید و دیگران وجود دارد و همچنین در سروده‌ای از ملک الشعرای بهار:

مباش غرّه به تقلید غربیان که به شرق 
اگر دهد، هنرِ شرقی احترام دهد
تو شرقی‌ای و به شرق‌اندرون کمالاتی است 
 ولی چه سود که غَربت فریب تام دهد
به هر صفت که برآیی، برآی و شرقی باش
وگرنه دیو به صد قِسمَت انقسام دهد
ز غرب عِلم فراگیر و دِه به معده شرق 
 که فعل هاضمه‌اش با تن انضمام دهد
به راه تُست بسی دام‌های دانه‌نمای
کجاست مرد که از دانه فرق دام دهد
ز دام و دانه اگر نگذری محالست این 
 که روزگار ترا فرصت قیام دهد

آل‌احمد «غربزدگی» را یک پدیده اجتماعی مضر می‌داند که به جان جوامع غیرغربی می‌افتد و آثار و عوارضی، چون استعمار، استبداد و عقب‌ماندگی دارد. مثل آفتی که به جان گندم می‌افتد و آن را از درون می‌پوساند: «پوسته سالم برجاست، ولی فقط پوست است!» در آنجا‌هایی هم که آل‌احمد یورشی به سمت غرب می‌برد، در واقع نوک قلمش معطوف به وجه استعماری غرب است، همان بخشی که در پی اعمال سیاست‌های استعمارگرانه و تجاوزکارانه است و نه کل غرب و تمدن و فرهنگ پربارش. او آدم تحصیلکرده و دنیادیده‌ای بود و می‌دانست که دستاورد‌های تمدنی و فرهنگی غربیان در دو سده اخیر بر همه وجوه زندگی ساکنان کره زمین اثر مثبت داشته و جامعه بشری به طور نسبی از آنها برخوردار شده است، ولی این امر را مجوزی نمی‌دانست برای زورگویی و سلطه‌جویی غربیان از یک طرف و انفعال و تسلیم‌شدن بدون قید و شرط شرقیان از طرف دیگر. او در پی راهی بود که بتوان هم از نعمات تمدنی و فرهنگی مزبور برخوردار شد و هم هویت و استقلال و سنت‌های مطلوب را حفظ کرد و در عین حال، در فرایند تجدد و توسعه هم سهیم شد. 

در واقع، اهمیت و اعتبار مفهوم «غربزدگی» هم در این است که ابراز یا بازگویی یک تجربه تاریخی ملموس است، یعنی تجربه مدرنیزاسیون از بالا و تقلیدی، همراه با بی‌توجهی به فرهنگ بومی و ناگزیر «غربزدگی» نوعی هشدار است درباره خطرات تقلید بی‌چون‌وچرا از غرب و فرونهادن هویت و ریشه‌های اصلی تعبیر دیگری است از یک دغدغه جهانی و مقاومت در برابر استعمار فرهنگی که قبلاً به بعضی از آنها اشاره شد، آل‌احمد در این اثر می‌کوشد تا خطر ازخودبیگانگی را آشکار سازد و این نکته حساس را متذکر شود که «غربزدگی» فقط یک سلطه صنعتی یا سیاسی و اقتصادی نیست، بلکه یک وضعیت روانی و فرهنگی بیمارگونه است که انسان غیرغربی را از خویشتن خویش جدا می‌کند. 

۴) رد پای «غربزدگی» در آثار آل‌احمد

مفهوم «غربزدگی» به عنوان هسته مرکزی تفکرات فرهنگی – اجتماعی مرحوم جلال آل‌احمد، در برخی از آثار دیگر او نیز دیده می‌شود، برخی از آنها مربوط به قبل از انتشار کتاب «غربزدگی»‌اند و برخی دیگر مربوط به پس از آن. برخی به اشاره و برخی به تفصیل، ولی همه با یک مفهوم مشترک و در یک راستا پاسداشت اصالت و جست‌وجوی هویت از طریق تعامل با فرهنگ تازه و گریز از خودباختگی. 

یکی از آثاری که به قول خود آل‌احمد سیاه‌مشق «غربزدگی» بوده، کتاب «سه مقاله دیگر» است، حاوی سه مقاله: اولی «ورشکستگی مطبوعات»، مشتمل بر نقد نهاد مطبوعات از زمان مشروطیت تا اوایل دهه ۱۳۴۰ شمسی و معرفی عواملی که باعث شده‌اند تا مطبوعات ما به «رنگین‌نامه»‌هایی تبدیل شوند که هیچ حرف اساسی ندارند و تنها زهر فرهنگ سطحی و وارداتی از غرب را به روح و جان جوانان مملکت تزریق می‌کنند، تا به مصرف‌کنندگان بلااراده محصولات غرب تبدیل شوند. مقاله بعدی این مجموعه، «چند نکته در باره خط و زبان فارسی» است. مقاله‌ای در نقد عملکرد روشنفکران واداده‌ای که می‌خواهند از فرق سر تا نوک پا فرنگی شوند، از جمله با تغییر زبان و خط فارسی! یعنی زدن تیر خلاص بر هویت و اصالت و فرهنگ و تمدن چند هزار ساله‌ای که مایه افتخار و شور حضور ایرانیان در دنیای معاصر است. سومین مقاله، «بلبشوی کتاب‌های درسی» است. مشتمل بر بررسی مفاد کتاب‌های درسی به عنوان مهم‌ترین منفذ برای ورود نامحسوس مؤلفه‌های فرهنگی تمدن غرب و تخریب موذیانه زیربنای هویت ملی و اصالت فرهنگی. 

کتاب دیگر «خسی در میقات» است، گزارش سفر آل‌احمد به مکه و مدینه برای یافتن ریشه‌های فرهنگ شرقی. آل‌احمد در این اثر جامعه غرق در مظاهر غربی را با ارزش‌های معنوی و اصیل ایرانی - اسلامی مقایسه می‌کند و انحراف شدید از مبادی و مقاصد راستین را نشان می‌دهد. 

کتاب بعدی «در خدمت و خیانت روشنفکران» است، یعنی بررسی نقش و مسئولیت روشنفکران و لودادن روشنفکرانی که «غربزده» شده‌اند و در خدمت استعمار قرار گرفته‌اند. 

کتاب دیگر «نفرین زمین» است، در مورد مشکلات و مسائل مربوط به ساختار نظام کشاورزی در ایران و تقلید نابخردانه از الگو‌های بیگانه و تأثیرات منفی آن بر اقتصاد روستا‌ها و فروپاشی جوامع محلی. 

بنابراین، آل‌احمد در بیشتر آثار اجتماعی خود، خطر «غربزدگی» را مطرح کرده و همه اینها، یعنی هوشمندی و موقع‌شناسی آل‌احمد و صحت نظریه‌اش درباره «غربزدگی.» 

۵) نقاط ضعف نظریه «غربزدگی»

همانطور که در منابع متعدد، از جمله در مکاتبات و یادداشت‌های روزانه آل‌احمد نوشته شده است، او می‌دانست که نظریه مطرح‌شده از سوی او بیشتر یک فریاد و هشدار است و نه یک نظریه دقیق علمی! او می‌دانست که این اثر از لحاظ نظری و تحلیل شرایط پیچیده و چندلایه تعامل با جهان مدرن، ابهاماتی دارد و ضعیف است و باید چکش‌کاری شود تا به یک نظریه اجتماعی - سیاسی جاافتاده و پسندیده تبدیل شود. همچنین تأثیر شدید فضای سیاسی و رویکرد ملی‌گرایی و ضد‌استعماری دهه ۴۰ را در این نظریه‌پردازی می‌دید و باور داشت که این نظریه بیشتر یک خطابه و استعاره، یا یک بیانیه سیاسی و احساسی است تا یک نظریه کارشناسی دقیق و متکی بر مبانی علمی و استدلالی دانش تاریخ و جامعه‌شناسی؛ لذا نظریات و حتی نسخه دست‌نویس این کتاب را هم مانند دیگر آثارش، برای افراد مورد قبول فرستاد تا آنها هم ببینند و اظهارنظر کنند. به قول خودش ما می‌نویسیم، شما هم بیایید نقدش کنید!

برخی از کسانی که در آن سال‌ها و در این زمینه‌ها مورد وثوق نسبی آل‌احمد بودند و کار‌های تازه خودش را با آنها در میان می‌گذاشت، مرحومان خلیل ملکی، احمد فردید، سیمین دانشور، محمود هومن و فریدون آدمیت بودند و این آخری همان کسی است که آنقدر صبر کرد تا آل‌احمد نباشد و بعد مقاله «آشفتگی در تفکر تاریخی» در نقد «غربزدگی» را نوشت. آل‌احمد همچنین بار‌ها به داریوش آشوری اصرار می‌کرد که نقد خودش در مورد «غربزدگی» را آماده کند تا ترتیب چاپ آن را بدهد. از دکتر ناصر وثوقی - قاضی و مدیر مجله اندیشه و هنر - هم گلایه می‌کرد که چرا ردیه بر «غربزدگی» را که قولش را داده، نمی‌نویسد؟ انتظار و درخواست او از صاحبنظران معاصر این بود که وارد بحث شوند تا بتوانند به طور مشترک به این پرسش پاسخ بدهند، چگونه می‌توانیم با جهان غرب تعامل کنیم، بی‌آنکه «غربزده» شویم؟ ولی متأسفانه بعضی از همان روشنفکرانی که آل‌احمد از سر خیرخواهی به مشورت با آنها روی آورده بود، با اینکه پیام جلال را شنیدند و متوجه شدند که موضوع چیست، ولی تحت تأثیر عوامل اکثراً شخصی، آن را نشنیده گرفتند و متقابلاً دست به توطئه‌ای زدند که در سطور بعد تشریح خواهد شد. 

۶) مغالطه در مفهوم «غربزدگی»

مفهوم کلی «غربزدگی» - که یکی از مفاهیم اثرگذار در نقد فرهنگی و اجتماعی ایران معاصر است- در آخرین سال‌های دهه ۳۰ شمسی مطرح شد و جلال آل‌احمد هم آن را به‌تدریج صورت‌بندی و تدوین کرد و در مهر ۱۳۴۱ به صورت کتاب «غربزدگی» در اختیار اهل فن گذاشت. این کتاب که در حال حاضر، یکی از اثرگذارترین کتاب‌ها در تاریخ معاصر است، در آن زمان در تیراژ اندک و به صورتی مخفی و محدود پخش شد، ولی به اصطلاح مثل توپ ترکید، چون به‌موقع بود و به قول ناپلئون: ایده‌ای که به‌موقع مطرح شود، هیچ ارتشی نمی‌تواند جلویش را بگیرد!

با انتشار این کتاب، فریاد و فغان روشنفکران غربزده درآمد! همان‌هایی که از منابع مشکوک ارتزاق می‌کردند و خودشان را در معرض حمله می‌پنداشتند، در یک ائتلاف ضمنی با ورشکسته‌های دنیای فرهنگ و ادب و توده‌ای‌های مجروح از واقعه «انشعاب»، دست به یک توطئه زدند تا هم جلوی درخشش روزافزون خود آل‌احمد را بگیرند و هم نظریه «غربزدگی»‌اش را بی‌اعتبار جلوه بدهند! این توطئه دو محور داشت: یکی مغالطه و جاانداختن این تعبیر غیرواقعی که «غربزدگی» همان «غرب‌گریزی» و «غرب‌ستیزی» است، یعنی ضدیت با کل غرب و مخالفت با سیر اندیشه‌های مدرن، همچون حجیت عقل و علم و تکنولوژی و قانون و آزادی و دموکراسی و پارلمانتاریسم و عدالت و رعایت حقوق بشر و حقوق مالکیت و حقوق شهروندی و پیشرفت و توسعه و همه اینها هم، یعنی آل‌احمد یک آدم مرتجع، آخوندمسلک، عرب‌زده، پوپولیست، لومپن و مخالف تجدد و تمدن و ترقی جامعه است. پس مرگ بر او و نظریه «غربزدگی.» محور دیگر این توطئه، بزرگنمایی چند اشتباه لفظی و چند استدلال ضعیف در کتاب «غربزدگی» بود گرچه فی‌نفسه ناپسند و غیرقابل توجیه است، ولی معمولاً در گام‌های اولیه هرگونه نظریه‌پردازی‌ای دیده می‌شود، البته بدون اینکه اصل نظریه را مخدوش کند. هدف نهایی این محور نیز افزودن اتهام بی‌سوادی و غرض‌ورزی بر اتهامات قبلی بود تا بار دیگر هم خود آل‌احمد را از سکه بیندازند و هم نظریه «غربزدگی» اش را ناقص و باطل اعلام کنند. فاز اول این توطئه در سال‌های پیش از انقلاب، با موفقیت همراه بود و متأسفانه پس از انقلاب هم تکرار شد، چون آن مغالطه و قرائت انحرافی از مفاد نظریه «غربزدگی» به معنای «غرب‌ستیزی»، با پایگاه‌های فکری برخی نیرو‌های سیاسی داخلی همسو بود و می‌توانست مبانی ایدئولوژی سیاسی آنان را تأیید کند؛ لذا آنها هم به همان چاله افتادند، یعنی مغالطه در معنای «غربزدگی» و تحویل آن به «غرب‌گریزی» و «غرب‌ستیزی.»، اما تاریخ به عنوان یک امر واقع نشان داده است که اینگونه ریاکاری‌ها هر قدر هم که قوی و حرفه‌ای باشند، باز تنها کمی تخدیرکننده خواهند بود و نمی‌توانند جلوی تاریخ را که یک امر واقع و یک حقیقت مؤثر است، بگیرند. همان حقیقت مبتنی بر ارزش‌های خارج از حوزه تاریخ که به تاریخ معنا می‌دهند و تاریخ بدون آنها بی‌معنی خواهد شد. به قول حافظ:
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه 
آن را که عَرض شعبده با اهل راز کرد

*پژوهشگر و خواهرزاده جلال و شمس آل‌احمد

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار