جوان آنلاین: پس از سالها بیمهری و بیتوجهی، نسیم تازهای از اقتباسهای ادبی در سینمای ایران وزیدن گرفته است. خبر اقتباس از آثار نویسندگانی، چون اسماعیل فصیح یا سرگذشت واقعی و پرکشش کونیکو یامامورا، نشان میدهد سینماگران دوباره در حال کشف ظرفیتهای غنی ادبیات داستانی هستند.
باید زودتر از اینها فیلمهای سینمایی را که از آثار ادبی مشهور کشورمان ساخته شدهاند بر پرده سینما میدیدیم. سینماگران هرچند دیر ولی بالاخره، نگاهشان به سمت ادبیات و ظرفیتهای ادبیات داستانی برای اقتباس چرخید تا از این ظرفیتِ مغفولمانده استفاده کنند.
وقتی رئیس سازمان سینمایی اعلام کرد دو اثر از اسماعیل فصیح در دستور اقتباس قرار گرفتهاند، علاقهمندان ادبیات داستانی و سینمادوستان از این خبر خوشحال شدند چراکه کتابهای فصیح در میان کتابهای دیگر نویسندگان مشهور در طول سالها کمتر به چشم آمده و باعث شده است لایهای از فراموشی روی نام این نویسنده پوشیده شود و انگار قرار است غبار فراموشی از روی آثار این نویسنده زدوده شود.
جذابیت کتابهای فصیح
شاید عجیب باشد که آثار پرخواننده و تصویری اسماعیل فصیح، تاکنون کمتر مورد توجه فیلمسازان قرار گرفته است، در حالی که کتابهای او ظرفیت زیادی برای تبدیل شدن به فیلم سینمایی را دارند. فصیح با نثری ساده، صمیمی و بیپیرایهاش کتابهایش را مینوشت و مخاطبانش را پیدا میکرد. نثر ساده این نویسنده و گفتن از اتفاقات روزمره زندگی مردم کوچه و خیابان، عاملی شد کتابهایش از تمام اقشار جامعه خواننده پیدا کند.
این یکی از ویژگیهای مهم فصیح به حساب میآید، دایره مخاطبان کتابهای او از زنان خانهدار تا روشنفکران دانشگاهی را شامل میشد و هر کسی با هر سطحِ سوادی میتوانست با رمانهای فصیح ارتباط برقرار کند. این نویسنده در کتابهایش از زندگی روزمره و اتفاقات معمول زندگی فاصله نگرفت و هیچ گاه نخواست با استفاده از تکنیکهای ادبی پیچیده، فضایی روشنفکرانه به کتابهایش بدهد.
او داستانهایش را با تلفیقی از تخیل و واقعیت مینوشت. رمانهای فصیح حالتی گزارشگونه و مستند دارند. رمانهای فصیح برای پی بردن به حوادث و اتفاقات ایران در دهههای ۵۰ و ۶۰ بسیار مفید است و روح زمانه کاملاً در آثارش جریان دارد. او برای نگارش رمانهایش خیلی خودش را درگیر تکنیکهای ادبی نکرده و تلاشش این بوده تا صدای روزگارش باشد.
فصیح، داستانهایش را تصویری مینوشت، او در توصیف فضاها و صحنهپردازی موقعیتها، سبکی تصویری داشت و جزئیات را به شکلی دقیق توصیف میکرد. فصیح نویسندهای بود با دوربینی در ذهن. او مهاجرت، عشق و غربت را به جذابترین شکل روایت میکرد.
نوبت به چشمهایش رسید
شروع کتاب «ثریا در اغما» و توصیف نویسنده از تهرانِ در حال جنگ، یکی از قویترین مطالبی است که از آن روزها نوشته شده است. فصیح به دور از اغراق یا سیاهنمایی، واقعیت را همانگونه که بود، منعکس میکرد و قلم گزارشگونهاش توانایی عجیبی از توصیف موقعیتها داشت.
همچنین رمانهای فصیح، همچون زندگی پر از گرهها و نقاط عطف ریز و درشت است که هیجان و جذابیت خاصی به داستانهایش میدهد. کتابهای فصیح پر از لحظهها و موقعیتهای دراماتیک هستند که اجازه نمیدهند آن کتاب از ریتم و نفس بیفتد.
بهمن فرمانآرا که پیشتر در اقتباس از «شازده احتجاب» و «سایههای بلند باد» موفق ظاهر شده بود، این بار سراغ رمان «چشمهایش» نوشته بزرگ علوی رفته است. «چشمهایش» رمانی است که اولین بار در سال ۱۳۳۱ منتشر شد و داستانی پر رمز و راز از زندگی یک نقاش انقلابی را روایت میکند؛ نقاشی که در دل فضای پرتنش سیاسی و اجتماعی، با دنیایی پیچیده از عشق و مبارزه روبهرو است.
ماجرای داستان در سالهای حکومت رضاخان و پس از آن میگذرد؛ دورانی که روشنفکران درگیر سیاست، مبارزه و سانسور بودند. شخصیت «ماکان» بهعنوان نقاش انقلابی (الهامگرفته از تقی ارانی)، تصویرگر طبقهای فرهیخته، اما تحت فشار سیاسی است. بازنمایی این فضا میتواند نهتنها به درک تاریخ سیاسی معاصر کمک کند، بلکه بستری برای طراحی صحنهها، لباسها و بازسازی جامعه آن دوران باشد.
کل داستان بر پایه یک «راز» شکل گرفته است؛ هویت واقعی نقاشی که زنِ قهرمان داستان، چشمهایش را به او هدیه داده کیست؟ این معمای مرکزی، تعلیق پنهانی دارد که از ابتدا تا پایان، مخاطب را با خود همراه میسازد. برای سینما، چنین رازی قابلیت شکلدهی به یک روایت خطی با فلاشبک و گرهافکنی مکرر را دارد، درست مانند یک تریلر روانشناختی آرام، اما جذاب.
یک قهرمان زن در مدیوم تصویر
در کنار آثار ادبی، کتابهایی که بر پایه زندگی واقعی نوشته شدهاند نیز به فهرست اقتباسها وارد شدهاند. «مهاجر سرزمین آفتاب» روایت زندگی «کونیکو یامامورا» (سبا بابایی)، زن ژاپنی مسلمان و مادر شهید، ظرفیت عظیمی برای خلق یک درام احساسی- تاریخی دارد. از کودکیاش در ژاپن سنتی، بمباران هیروشیما، کشمکش خانوادگی و مهاجرت به ایران تا شهادت فرزندش در جنگ تحمیلی، تمام عناصر برای خلق شخصیتی «قهرمانمحور» فراهم است.
داستان زندگی و سرگذشت «کونیکو یامامورا» که پس از ازدواج با مردی ایرانی به نام «اسدالله بابایی» نامش به «سبا بابایی» تغییر پیدا کرد، بسیار پیچیده و منحصربهفرد است. «کونیکو» در خانوادهای علاقهمند به آیینهای بودایی متولد شد و به همین خاطر نامش را «کونیکو» به معنای فرزند وطن گذاشتند.
قصه واقعی، اما شگفتانگیز و دراماتیک زندگی کونیکو یامامورا پر از نقاط عطف احساسی، فرهنگی و سیاسی است که هر یک میتواند ستون فیلمنامهای قوی باشد. قطعاً اگر چنین شخصیتی در کشورهای دیگر بود تا الان فیلم و سریالی از روی کتاب و زندگی آن ساخته شده بود.
بازسازی صحنههایی از ژاپن دهه۴۰ میلادی و دوران جنگ جهانی دوم، هیروشیما و همچنین ایران دهههای ۴۰، ۵۰ و ۶۰ شمسی که با مبارزات انقلابی مردم و شروع جنگ تحمیلی مصادف است، میتواند جذابیت بصری و تاریخی اثر را بالا ببرد. این لوکیشنهای متنوع و بینفرهنگی به تولید یک فیلم چشمنواز کمک میکند. همچنین نشان دادن مسائل فرهنگی و سبک زندگی مردم دو کشور در آن سالها، برای مخاطب امروز جذابیتهای زیادی دارد.
شروع جنگ تحمیلی و حضور پسرش در جبهه، باز هم نقاط عطفی در زندگی سبا بابایی به شمار میرود. تمام اینها تا زمان شنیدن خبر شهادت پسرش محمد، ویژگیهای دراماتیک کتاب را بالا میبرد و به فیلمساز برای ساخت فیلم یا سریال کمک زیادی میکند. شهادت فرزند در میدان جنگ و واکنش یک مادر ژاپنی که حالا مسلمان ایرانی است، نقطهای استثنایی برای درام احساسی است. چنین موقعیتها و صحنههایی این ظرفیت را دارد که با ظرافت به یکی از تأثیرگذارترین سکانسهای سینمای دفاع مقدس و مادرانگی تبدیل شود.
چنین شخصیتی، با الگویی نزدیک به قهرمان جوزف کمپبل، مسیر تحول از فردی منفعل تا انسانی فعال، مؤمن و فداکار را طی میکند. نمایش چنین زنی در سینمای ایران میتواند افق جدیدی برای نقشآفرینی زنان در روایتهای تاریخی و دینی بگشاید. آثاری مثل «مهاجر سرزمین آفتاب» و «ثریا در اغما» پر از گرههای داستانی، کشمکشهای انسانی و شخصیتپردازیهای عمیق هستند؛ همان چیزی که سینمای ایران در بسیاری از سالها از آن دور شده بود.
زمانی برای نزدیک شدن به ادبیات
سینمای ایران در بسیاری از برهههای تاریخیاش، با ادبیات پیوند نزدیکی داشته است. فیلمهایی، چون «گاو»، «مهمانی مامان» و «شبهای روشن» و سریالهایی مثل «قصههای مجید» و «در چشم باد» همگی ریشه در جهان نوشتار دارند، اما از دهه۸۰ به این سو، فاصلهگیری از ادبیات و افول فیلمنامههای اقتباسی، آسیب جدی به غنای محتوایی فیلمها وارد کرده است.
یکی از ایرادات جدی به سینمای ایران، تأخیر در واکنش به آثار ادبی جدید است، مانند اینکه کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» سال ۱۳۹۵ منتشر شده ولی پس از گذشت یک دهه، تازه کارهای پیشتولید آغاز شده است. گاهی شخصیتهای محوری از دنیا میروند و امکان بهرهبرداری مستقیم از منابع زیستی و روایی از بین میرود.
اقتباس ادبی فقط تکرار داستانی روی پرده نیست؛ فرصتی است برای زندهکردن قهرمانان فراموششده، بازسازی لایههای فرهنگی و اجتماعی و بازیابی قدرت قصهگویی در سینما. در سینمایی که گاه از فقر روایت رنج میبرد، ادبیات میتواند نبض تازهای به فیلمنامهها ببخشد.
هرچند بیتوجهی به ادبیات در سینمای ایران، فرصتهای زیادی را از بین برده، اما بازگشت فیلمسازان به آثار نویسندگانی، چون فصیح، علوی و سرگذشتنگاریهایی همچون کونیکو یامامورا، نشانهای از بازگشت تدریجی عقلانیت و عمق به روایتهای تصویری است. اگر این مسیر ادامه یابد، میتوان امیدوار بود که پرده نقرهای بار دیگر آیینه ادبیات قدرتمند این سرزمین شود.