جوان آنلاین: پارکها جای بازی و خندهاند، اما گاهی میتوانند محلی برای آموزش و تعامل باشند. همانجا که کودکان زیر سایه درختان مشغول سفالگری و نقاشی میشوند و مادرانشان نیز در گفتوگویی آرام، با
مشاوران تربیتی، پاسخ سؤالاتشان را میگیرند و البته، اتوبوسی دوستداشتنی نیز
خاطرهای به یادماندنی برای آنها میسازد.
در حالیکه وقوع جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، فعالیت مراکز آموزشی فرهنگی را از روند منظم خود دور کرد، «مؤسسه آموزش شهر» با ابتکاری تازه، وارد عمل شد تا بار دیگر صدای کودکان را به دل محلات تهران بیاورد. این مؤسسه، چند دستگاه اتوبوس را به عنوان خانه کودک سیار شهر شکوفهها به صف کرد، تا هر روز عصر به نقاط مختلف شهر بروند و کودکان را با آموزش، سرگرمی و شادی در آغوش بگیرند.
این اتوبوسها با حضور مربیان توانمند و باتجربه، خدمات متنوعی مانند قصهگویی، بازیهای گروهی و شاد، کارگاههای خلاقانه کاردستی و هنری را در فضای باز اجرا میکنند و میزبان کودکانی هستند که شاید تا پیش از این، چنین تجربهای نداشتهاند. در کنار کودکان، مادران هم فرصت پیدا میکنند تا پای میز مشاوره رایگان بنشینند، از دغدغههای امروزی بگویند، برای تربیت فرزندانکمک بگیرند و برای ساخت آیندهای بهتر تلاش کنند.
پرتاب موشکهای کاغذی به پرچم ظلم
«اتوبوس دوست داشتنی» پس از یک هفته گشت و گذار در مناطق مختلف شهر، دو روزی را میهمان پارک گلسار شد. روزی که پر از هیجان و جنبوجوش بود؛ نه از جنس رفتوآمدهای روزمره، که از جنس ذوق کودکانهای که خاک، کاغذ، رنگ و همدلی را به هم پیوند میزد. مجری این برنامه، خانه فرهنگ ابوذر بود که با شور و برنامهریزی، فضا را برای یک جشن کوچک فرهنگی مهیا میکرد. در گوشهای از پارک، خانم مربی، همراه با کودکان، سفالگری میکرد؛ دستهای کوچک کودکان روی گلهای نرم میچرخید و موشکهایی سفالی ساخته میشد، گویی قرار بود رؤیاهایشان را اینبار بلندتر از همیشه پرتاب کنند.
چند قدم آنطرفتر، در کنار پرچم رژیم صهیونیستی که بر یک بلندی نصب شدهبود، کودکان، موشکهای کاغذی میساختند و با شوق و دقت زیاد، آن را بهسوی هدف، پرتاب میکردند. آن لحظه، در نگاه کودکان، اعتراض، فهم و تمرین آزادی بود که دیده میشد.
در بخش دیگری از پارک، بازیهای گروهی و حرکتی تدارک دیده شدهبود؛ بچهها با هیجان میدویدند، میخندیدند و گاهی در کنار هم برنده میشدند. این بازیها نه فقط تحرک جسمی، که همافزایی و مشارکت اجتماعی را به آنها آموزش میداد.
خانهای برای التیام و امید
در این پارک، میان خندههای رهاشده و بازیهای کودکانه، چیزی ورای سرگرمی جریان داشت. برنامهای که در نگاه اول شاید آموزشی و تفریحی به نظر میرسید، اما در دل خود، روایتی از بازسازی روحیه و تولد دوباره آرامش را پنهان کردهبود و پارک را به خانه امید تبدیل میکرد. در سایه درختان، مربیانی حضور داشتند که دلهایی آسیبدیده از روزهای سخت جنگ را با کاردستی و سفال و بازی، مرهم میزدند. هر قصه، هر بازی و هر حرکتی که انجام میشد، انگار پل کوچکی برای عبور کودکان از اضطراب به شادی بود. عمده بازیها نیز، هدفمند طراحی شدهبودند که نه فقط برای سرگرمی، بلکه برای التیام دلهایی بود که ظلم دشمن را با سن کم خود دیده بودند.
قصهای در حرکت
کنار یکی از نیمکتها، دو مادر با چهرههایی پر از سؤال، در حال مشاوره با کارشناسان حاضر بودند. این میز مشاوره که در سایه درختان قرار داشت، گفتوگویی دلنشین را شکل میداد؛ گفتوگویی درباره تربیت کودکان و دغدغههای زندگی روزمره.
در انتهای برنامه نیز، کودکان با کاردستیها و شادی که در قلبهایشان موج میزد، همراه مادرانشان سوار اتوبوس شدند. خانم مربی که قصهگویی را بر عهده داشت، در انتهای اتوبوس ایستاد و شروع به روایت داستانی آموزنده کرد؛ داستانی که میان نگاههای کنجکاو و سکوتهای عمیق بچهها
جاری شد.
همزمان با پایان قصه، اتوبوس هم آرامآرام به پارک بازگشت و برنامه نیز به اتمام رسید، اما چیزی در فضای پارک ماندگار شد؛ صدای خنده کودکان و خاطرهای از حضور جمعیشان.
طبق اعلام مسئولان این برنامه، اتوبوس دوستداشتنی، از دهم تیر ماه، شروع به کار کرده و قرار است در روزهای آینده نیز به پارکهای دیگر در مناطق مختلف پایتخت برود. برنامهای که البته قرار نیست فقط آموزشی باشد، بلکه قصد دارد رنگ تعامل و زندگی را به خیابانها و پارکهای شهر بیاورد و شادی و امید را در دل کودکان زنده کند.