کد خبر: 1304788
تاریخ انتشار: ۰۹ تير ۱۴۰۴ - ۰۱:۴۰
گفت‌و‌گوی «جوان» با محمود مدائنی برادر شهید و از رزمندگان حاضر در عملیات کربلای یک 
انگار در قمقمه‌ام شربت شهادت داشتم! آن زمان یک شور و شوقی در جبهه‌ها حاکم بود. حتی نیرو‌هایی که به عنوان سرباز به جبهه می‌رفتند، جذب محیط آنجا می‌شدند و بعد از خدمت همانجا می‌ماندند. مانند شهیدمحمد میرزاده که تک فرزند خانواده‌اش بود. ایشان سربازی‌اش در جبهه بود، اما ماند و فرمانده گروهان شد و در شب عملیات کربلای‌پنج به شهادت رسید
زینب محمودی‌عالمی

جوان آنلاین: عملیات کربلای‌یک در نهم تیر ۱۳۶۵ به جهت آزادسازی شهر مهران از اشغال مجدد بعثی‌ها انجام شد. شهید کاظم مدائنی یکی از شهدای عملیات کربلای یک بود که آذر ۱۳۴۳ در شهرستان بابلسرمتولد شد و دهم تیر ۱۳۶۵ در مهران به شهادت رسید. در گفت‌و‌گویی که با جانباز محمود مدائنی، برادر شهید انجام دادیم، مروری به خاطرات این شهید و همچنین خاطرات جانباز مدائنی از دوران دفاع‌مقدس داشتیم. در خانواده مدائنی سه برادر همزمان در جبهه حضور داشتند و پس از مدت‌ها رفت و آمد به جبهه، نهایتاً کاظم به شهادت رسید و محمود و سلمان نیز جانباز شدند. 

تیرماه یادآورعملیات کربلای‌یک است، چه خاطراتی از این عملیات غرورآفرین دارید؟

عملیات کربلای‌یک در ارتفاعات قلاویزان در نزدیکی مهران انجام شد. هدف اصلی این عملیات آزادسازی شهر مهران و ارتفاعات قلاویزان و کله قندی بود. من از پاسدارانی بودم که درعملیات کربلای‌یک و آزادسازی مهران حضور داشتم. برادرم شهید کاظم مدائنی، مؤذن و قاری برجسته قرآن بود که در مسابقات قرآنی لشکر ۲۵ کربلا مقام آورده بود. ایشان به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه اعزام شدند و در عملیات کربلای‌یک در دهم تیر ۱۳۶۵ به شهادت رسیدند. شهید کاظم مدائنی در یکی از یگان‌های زرهی لشکر ۲۵ کربلا خدمت می‌کرد و یکی از باتجربه‌ترین نیرو‌ها بود که روی تانک و نفربر کار می‌کرد. ایشان در زمان عملیات کربلای یک از یگان زرهی بیرون آمد و در گردان پیاده شرکت کرد. ما قبل از عملیات کربلای یک در منطقه چیلات اردو زده بودیم. رزمنده‌ها آماده عملیات بودند. هرسه برادر در کربلای‌یک حضور داشتیم. 

در کربلای‌یک هر سه برادر در یک منطقه بودید؟

پیش از آغاز عملیات همدیگر را ملاقات کردیم. یک روز در یک اردوگاهی که حضور داشتیم، من گفتم از بین ما سه نفر یک نفر باید در این عملیات شهید شود. گفتم اگر خدا بخواهد من شهید می‌شوم. برادرم گفت نه نوبت من است شهید شوم. وقتی چمدانش را بعد از شهادتش باز کردم اولین چیزی که روی وسایلش بود وصیتنامه‌اش بود. او خودش را آماده کرده بود تا شهید شود. 

نحوه شهادت‌شان چگونه بود؟

برادرم و همرزمانش ازسوی بعثی‌ها محاصره شده بودند. شهید حمید میرزاده، تنها فردی بود که به طور معجزه آسایی از آن محاصره جان سالم به در برد و راوی لحظات شهادت برادرم و دیگر همرزمانش شد. البته حمید میرزاده بعد‌ها در عملیات دیگری به شهادت رسید. حمید تعریف می‌کرد وقتی که بعثی‌ها به رزمنده‌های مجروح تیر خلاص می‌زدند، من هم زخمی در گوشه‌ای افتاده بودم. لحظه آخر شهادت نیروها، فقط شهید کاظم مدائنی تا لحظه آخر قرآن می‌خواند و ذکر می‌گفت. آیت‌الکرسی و دعا می‌خواند. به بچه‌هایی که زخمی شده بودند می‌گفت شهادتین بگویید. نگاه کردم دیدم نیرو‌های بعثی با پوتین بچه‌هایی را که زخمی بودند می‌زدند. موقعی که بالای سرم آمدند تا به من هم تیرخلاص بزنند، نیرو‌های خودی به ارتفاعات رسیدند و بعثی‌ها با دیدن نیرو‌های کمکی فرار کردند و آخرین تیر خلاص را به من نزدند. میرزاده از آن مهلکه نجات یافت و در شلمچه به شهادت رسید. اگر عکس‌های شهدایی که در قلاویزان به شهادت رسیدند را نگاه کنید جای شکنجه بعثی‌ها روی صورت‌شان مشخص است. 

شما خودتان هم آن زمان در منطقه عملیاتی بودید، چگونه از شهادت برادرتان باخبر شدید؟

بچه‌ها آمدند گفتند کاظم اسیر شده است. حدس زدم، باید شهید شده باشد. برای اینکه روحیه بچه‌ها خراب نشود گفتم کاظم زنده است. برویم قلاویزان را بگیریم. فردای آن روز سردخانه‌های ایلام و مهران را گشتم و هرچه جست‌و‌جو کردم اثری از کاظم نبود. بعد به قرارگاه رفتیم و گفتند پیکر کاظم را آورده‌اند. سه روز بعد از شهادتش پیکر را به بابلسر رساندند. 

چه تعداد از رزمندگان بابلسر در عملیات کربلای یک شهید شدند؟

بچه‌های بابلسر در این عملیات هشت شهید دادند. بعد که مهران آزاد شد، دو نفر از نیرو‌ها به نام‌های سید حسینی و شعبان قربانی به اسارت درآمدند. این هشت شهید در روز دهم تیر و روز‌های بعد عملیات کربلای‌یک آسمانی شدند. آنها شیرمردانی بودند که فاتحان قلاویزان نام گرفتند، شهیدان اصغر قلی‌تبار، شهید مجید طاهایی، احمد رهنمایی، مسلم حاجی‌زاده، کاظم طالبیان، محمودرضا رحیمیان، شهید بهمن علی‌پور و شهید کاظم مدائنی شهدایی بودند که در عملیات کربلای‌یک به شهادت رسیدند. 

عملیات کربلای یک با چه هدفی انجام شد؟

اهداف عملیات کربلای یک آزادسازی مهران، ارتفاع قلاویزان و منطقه حسن‌آباد بود و مسلط شدن بر کل منطقه با رمز ابوالفضل‌العباس‌ادرکنی شروع شده بود که عملیات ۱۰ روز به طول انجامید و ایران در این عملیات موفق شد. شجاعت لشکر ۲۵ کربلای مازندران زبانزد بود. لشکر ثارالله دراین عملیات سمت چپ ما قرار داشت. در اثنای این عملیات ما باید به نیرو‌هایی ملحق می‌شدیم که شک داشتیم عراقی هستند یا خودی. کمی که جلوتر رفتیم متوجه شدیم رزمندگان خودمان هستند. با هم ملحق شدیم و به پیشروی ادامه دادیم. رفتیم و قلاویزان را گرفتیم. هرچند که بچه‌های زیادی شهید شدند، اما در کل عملیات کربلای‌یک موفقیت‌آمیز بود. یک خاطره‌ای را از این عملیات تعریف کنم. نیرو‌های بعثی سعی می‌کردند با پوشیدن لباس رزمندگان، به ما حقه بزنند. در یک مورد بعثی‌ها به سمت ما آمدند و تعدادی از بچه‌ها به سمت‌شان شلیک کردند. من داد زدم: شلیک نکنید اینها خودی هستند. اما وقتی که دست از تیراندازی برداشتیم، ناگهان آنها به سمت ما شلیک کردند. دوباره درگیری آغاز شد و شکر خدا با هلاکت چند نفر از بعثی‌ها و اسارت تعدادی دیگر، این درگیری با پیروزی ما به اتمام رسید. 

خود شما از چه سالی به جبهه ورود کردید؟

سال ۶۰ من برای اولین بار به جبهه رفتم و از طرف گروه فدائیان اسلام، به همراه سردار شهید حاج حسین بصیر در شکست حصرآبادان حضور داشتم. زودتراز برادرانم به جبهه رفته بودم. خواهرزاده‌ام شهید مهدی نورانی، دانش‌آموز شجاعی بود که به عنوان اولین شهید خانواده در شکست حصرآبادان به شهادت رسید. برادر شهیدم کاظم سه‌سال از من بزرگ‌تر بود. با همدیگر در عملیات آزادسازی خرمشهر حضور داشتیم. سنم کم بود و سپاه ما را اعزام نمی‌کرد، لذا از طرف گروه فداییان اسلام و سردار شهیدحاج حسین بصیر و مرحوم جانباز تقی جولانی یک مینی‌بوس شدیم و به جبهه رفتیم. چون سن ما پایین بود می‌گفتند حتماً رضایتنامه پدر را بیاورید. از طرف پدرم رضایتنامه نوشتم و خودم امضا کردم و خلاصه قبول کردند و جبهه‌ای شدیم. قبل از آن در منجیل و آبادان آموزش دیده بودم. درعملیات آزادسازی خرمشهر، هویزه و کرخه نور به اتفاق برادرانم حضور داشتم. آن موقع هنوز لشکر ۲۵ کربلا تشکیل نشده بود و در قالب نیرو‌های تیپ ۳۷ نور به جبهه می‌رفتیم. 

در چه عملیات‌هایی حضور داشتید؟

درعملیات شکست حصر آبادان، الی بیت‌المقدس، رمضان، بدر، کربلای یک، کربلای پنج، کربلای هشت، کربلای ۱۰ مجموعاً ۶۴ ماه درجبهه حضور داشتم. درعملیات والفجرهشت دشمن شیمیایی زد و ۲۵ درصد مجروحیت شدم. در آبادان و کربلای‌یک هم مجروح شدم. 

چه انگیزه‌ای باعث می‌شد، هر سه برادر با هم به جبهه بروید؟

در زمان جنگ خانواده‌های بسیاری بودند که سه شهید یا بیشتر تقدیم کرده بودند. ما سه برادر هم پیش خودمان می‌گفتیم خون‌مان که از آنها رنگین‌تر نیست. آن زمان یک شور و شوقی در جبهه‌ها حاکم بود. حتی نیرو‌هایی که به عنوان سرباز به جبهه می‌رفتند، جذب محیط آنجا می‌شدند و بعد از خدمت همانجا می‌ماندند. مانند شهید محمد میرزاده که تک فرزند خانواده‌اش بود. ایشان سربازی‌اش در جبهه بود، اما ماند و فرمانده گروهان شد و در شب عملیات کربلای‌پنج به شهادت رسید. من هم پس از مدت‌ها حضور در جبهه، در فرماندهی و ارکان گردان بودم. 

چه خاطره‌ای از دوران حضور در جبهه برای‌تان ماندگار شده است؟

در مرحله دوم عملیات کربلای‌یک قلاویزان را گرفتیم. بعثی‌ها نیرو‌های قسم خورده صدام بودند که تا آخرین گلوله شلیک می‌کردند و بعد از اتمام مهمات‌شان، دست‌ها را بالا می‌بردند و اسیر می‌شدند. عملیات کربلای‌یک تیرماه بود و در آن وضعیت جنگی در منطقه گرم و خشک ایلام اگر ۱۰ متر راه می‌رفتیم از تشنگی دهان‌مان کاملاً خشک می‌شد و نمی‌توانستیم لب از لب باز کنیم. من یک قمقمه آب داشتم. در مسیر که می‌رفتیم برادرم و پنج‌نفر از نیرو‌ها همراهم بودند. برادرم گفت: آب داری؟ (قمقمه او و دیگر بچه‌ها ته کشیده بود) قمقمه را باز کردم و کمی لبش را‌تر کرد. دومین نفر شهید محمد میرزاده و چهار نفر دیگر با همین قمقمه لب‌شان را‌تر کردند تا از تشنگی نجات پیدا کنند. انگار در این قمقمه شربت شهادت بود. چراکه کمی بعد هر پنج نفر به شهادت رسیدند. 

آخرین عملیاتی که حضور داشتید چه عملیاتی بود؟

در عملیات مرصاد که پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بود، شرکت کردم و حتی بعد از آتش‌بس همچنان همراه گردان در خط حضور داشتم. در عملیات‌های مختلف مسئولیت‌هایم فرق می‌کرد. در عملیات والفجرهشت در آزادسازی فاو فرمانده یگان دریایی لشکر صاحب الزمان بودم و بعد از آن به لشکر ۲۵ کربلا رفتم. در عملیات کربلای‌یک هم جزو ارکان گردان بودم. در عملیات رمضان که به عنوان اولین عملیات حضور پیدا کرده بودم، سنم خیلی کم بود. یک خبرنگاری با من مصاحبه کرد که عکسم در نشریه امید انقلاب چاپ شد. این هم یک خاطره شیرینی است که از دوران جنگ دارم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار