جوان آنلاین: علی سعیدی در کانال تلگرامی خود نوشت: فرض کنید فردی با ظاهری آراسته، لباسهای گرانقیمت و مدل موی جذاب ادعا میکند با نوشیدن یک لیوان آب جوشانده هر روز ساعت ۲ بعدازظهر به وقت تهران به موفقیت رسیده است. حتی اگر این ادعا غیرمنطقی به نظر برسد، بسیاری ممکن است تحت تأثیر ظاهر متقاعدکننده و شیوه ارائه مطالب او قرار بگیرند. این پدیده در روانشناسی به «اثر دکتر فاکس» معروف است: تمایل انسانها به اعتماد به افرادی که اطلاعات را با اعتمادبهنفس و وضوح بیان میکنند، حتی اگر محتوای صحبتهایشان بیاساس یا بیمعنی باشد.
آزمایش کلاسیک دکتر فاکس (۱۹۷۰)
در یک آزمایش مشهور در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، دانشجویان پزشکی در معرض سه سخنرانی درباره «نظریه بازیها» قرار گرفتند. یکی از سخنرانان، بازیگری با نام جعلی «دکتر مایرون فاکس» بود که با استفاده از اصطلاحات پیچیده، اما بیمعنی، سخنرانیای پرزرق و برق ارائه داد. دو سخنران دیگر اساتید واقعی و متخصص بودند. نتیجه؟
دانشجویان، دکتر فاکس را جذابتر و قابل اعتمادتر ارزیابی کردند! برخی حتی ادعا کردند آثار او را خواندهاند یا قبلاً دربارهاش شنیدهاند! درحالی که سخنرانی او از نظر محتوایی کاملاً پوچ بود، فنون بیان و ظاهر حرفهای او باعث فریب شنوندگان شد.
تکرار آزمایش در سال ۲۰۱۴: نتیجه مشابه!
روانشناسان این آزمایش را با اصلاحاتی تکرار کردند. نتایج نشان داد شرکتکنندگان آگاهانه اعلام کردند چیز جدیدی یاد نگرفتند، اما همچنان از شیوه ارائه دکتر فاکس لذت بردند و آن را معتبر دانستند! این یعنی حتی با وجود آگاهی از بیمحتوایی سخنرانی، اثر دکتر فاکس پس از چهار دهه همچنان فعال بود.
چرا مغز ما فریب میخورد؟
۱) الگوی ذهنی «ظاهر = تخصص»: مغز انسان تمایل دارد بین ظاهر متقاعدکننده (لباس، اعتمادبهنفس و کلام شیوا) و صلاحیت واقعی ارتباط برقرار کند. این یک میانبر شناختی است که گاهی به خطا منجر میشود.
۲) اثر هالهای: اگر فردی در یک ویژگی مثلاً زیبایی یا ثروت برجسته باشد، ناخودآگاه سایر ویژگیهای او مثل هوش یا صداقت را مثبت ارزیابی میکنیم.
۳) اجتناب از تلاش شناختی: بررسی دقیق محتوا نیازمند انرژی ذهنی است. مغز ترجیح میدهد به جای تحلیل عمیق، به نشانههای سطحی مثل شیوه ارائه تکیه کند.