کد خبر: 1262901
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۴۰۳ - ۰۶:۰۰
مفهوم کاتارسیس بعد از مطرح‌شدن از سوی ارسطو بعد‌ها بار‌ها و بار‌ها با معانی کم‌وبیش مشابه و گاهی متضاد به کار گرفته شد. این روز‌ها برخی در روان‌شناسی کاتارسیس را به معنای تخلیه روانی یا رهایی هیجانی در نظر می‌گیرند

جوان آنلاین: مجتبی لشکربلوکی در کانال تلگرامی خود نوشت: دکتر داریوش شایگان، فیلسوف و ایران‌پژوه معاصر در کتاب افسون‌زدگی خود دست روی نکته جالبی می‌گذارد: شاید کمتر قومی به‌اندازه ایرانی خود را به باد انتقاد بگیرد ولی ما هیچ‌گاه نمی‌کوشیم درد خود را دریابیم. انتقاد ما بیشتر جنبه بیزاری و فحاشی دارد تا جنبه تحلیلی. می‌دانیم یک جای کار لنگ است، اما نمی‌دانیم کجا؟ می‌دانیم بسیاری از مسائل باید روشن شود، اما نمی‌دانیم چگونه؟ بحث دقیق درباره عناصری که غالب بر تفکر یک ملت و خلقیات اوست، مستلزم اندکی حوصله و اندکی عشق است. حوصله نداریم، چون می‌خواهیم یک‌شبه ره صدساله برویم. اغلب مضطربیم و چنان رفتار می‌کنیم که انگار آخرالزمان است و بلایی بزرگ از آسمان سر ما نازل خواهد شد. شتاب‌زده‌ایم زیرا مضطربیم. اضطراب موقعی به وجود می‌آید که انسان از [ریشه و دلیل اصلی]درد خودآگاه نباشد. حصول این آگاهی و مطرح کردن آن از جمله لوازم بهداشت روانی یک ملت است. انتقاد مانند نیشتر جراح است که آلودگی چرکین را بیرون می‌ریزد. ارسطو معتقد بود نمایش آثار تراژدی یونان سبب می‌شد همه نیرو‌های آزاردهنده‌ای که در درون انسان انباشته‌شده رها شده و سپس آرامش حاصل شود. این رهایی را ارسطو درون‌پالایی یا کاتارسیس می‌نامد. به گمانم موقع آن رسیده که ما نیز درون‌پالایی خود را آغاز کنیم. (به نقل از کانال سخنرانی‌ها)

تحلیل و تجویز راهبردی

مفهوم کاتارسیس بعد از مطرح‌شدن از سوی ارسطو بعد‌ها بار‌ها و بار‌ها با معانی کم‌وبیش مشابه و گاهی متضاد به کار گرفته شد. این روز‌ها برخی در روان‌شناسی کاتارسیس را به معنای تخلیه روانی یا رهایی هیجانی در نظر می‌گیرند. فردی را در نظر بگیرید که تجربه استرس در یک موقعیت شغلی یا خیانت در زندگی زناشویی یا ورشکستگی اقتصادی را تجربه کرده باشد که ممکن است باعث احساس ناامیدی، خشم، تنش و ترس شود. در یک نقطه خاص، آن‌قدر این احساسات و آشفتگی روانی می‌تواند طاقت‌فرسا شود و فرد به مرز انفجار برسد، مگر اینکه راهی برای رهایی از این احساس فروخورده پیدا کنند. اینجاست که کارتاسیس یعنی رهایی هیجانی یا تخلیه روانی و تکنیک‌های روان‌شناختی مرتبط با کارتاسیس مطرح می‌شود. تا اینجا کاتارسیس در بعد فردی، اما کاتارسیس برای یک ملت هم معنا دارد؟ 

حالا اگر تشخیص داریوش شایگان را بپذیریم که بهداشت روانی جمعی ما ایرانیان به خاطر ناکامی‌های بلندتاریخی، احساس عقب‌ماندگی و توسعه‌نیافتگی به خطر افتاده است، با مسئله‌ای دست‌کم با این سه ویژگی روبه‌رو هستیم:

۱) دام خود را به باد انتقاد می‌گیریم تا مرز خودویرانگری. 

۲) این انتقاد ما بیشتر از آنکه تحلیلی و ریشه‌یابانه باشد، همراه با بیزاری و فحاشی است. 

۳) انتقاد‌ها همراه با سردرگمی است، چون می‌دانیم یک جای کار لنگ است، اما نمی‌دانیم کجا؟ می‌دانیم بسیاری از مسائل باید تغییر کند، اما نمی‌دانیم چگونه؟ 

حال چه باید کرد؟ 

۱) رویکرد پرسشگری خود را تغییر دهیم: به عنوان مثال به این سؤالات دقت کنید: چرا ما این‌قدر بدبختیم؟ ما چقدر عقب‌مانده‌ایم؟ در کدام حوزه‌ها ما پیشرفت کرده‌ایم و در کدام‌ها نیازمند بهبود هستیم؟ در کدام حوزه همتراز جهانی رشد کرده و به چه دلایلی در برخی حوزه‌ها نتوانسته‌ایم مانند متوسط جهان پیشرفت کنیم؟ برخی از این سؤالات با رویکرد خودویرانگری است و جنبه مخدر دارد و برخی سؤالات همراه با لایه‌ای از امیدواری مطرح می‌شود و رویکرد خودپالایی دارد. 

۲) رویکرد پاسخ‌یابی خود را تغییر دهیم: گاهی پرسش‌هایی که مطرح می‌کنیم خوب است، اما رویکرد پاسخ‌دهی ما غلط است. یکی از دوستان به شوخی می‌گفت روح داریوش کبیر در ما ته‌نشین شده است و ما کلاً هر کاری را که می‌خواهیم انجام دهیم، باید بزرگ و اساسی باشد. پاسخ‌های کلان، آرمانی و دور از دسترس باعث می‌شود نتوانیم از پنجره‌های کوچک و روزنه‌های محدودی که پیش روی ماست، استفاده کنیم و به راه‌حل‌های کوچک، مقطعی و محلی بی‌توجهی کنیم. بدیهی است همه ما می‌خواهیم کار‌های بزرگ، اساسی، زیرساختی و دگرگون‌ساز انجام دهیم، اما تاریخ می‌گوید که ممکن است انقلاب‌ها در طول یک روز رخ دهد، اما انباشتی از اقدامات کوچک مقطعی محلی رخ‌داده و آنگاه خود را در یک انقلاب ناگهانی نشان داده است. 

خلاصه کنم، می‌شود هم سؤالات را به گونه‌ای پرسید که نتیجه‌ای جز نفرت و بیزاری از خود و ناامیدی ایجاد نکند و هم پاسخ‌ها را به گونه‌ای بیابیم که نتیجه‌ای جز آرمان‌گرایی کور و بی‌عملی تولید نکند. ملتی به بهره‌مندی و توسعه می‌رسد که سؤالات امیدوارانه بپرسد و پاسخ‌های خردمندانه بیاید. خلاصه آنکه به تعبیر شایگان، اندکی حوصله! اندکی عشق!

برچسب ها: ارسطو ، فلسفه ، راهبرد
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار