جوان آنلاین: نویسنده کتاب «من اگر روضهخوان بودم»، تلاش کرده روضههای محرم را با نگاهی تازه به روایتها بازنویسی و بازآفرینی کند.
به گزارش «جوان»، کتاب «من اگر روضهخوان بودم» به قلم ملیحهسادات مهدویشهری که توسط انتشارات کتاب جمکران به تازگی منتشر شده، مجموعه دستنوشتههای ملیحه سادات مهدویشهری است که در محرم ۱۴۰۲ نوشته شده و او تلاش کرده است روضههای محرم را با نگاهی تازه به روایتها بازنویسی کند. ۱۱ مجلس روضه مکتوب که در تمامیشان محور روایت حضرت زینب (س) است و اول و آخر روضهها هم به ایشان گره خورده است. روضهخوان اینبار بهطرز دیگری از کربلا میخواند تا بدانیم اگر زینب (س) نبود کربلا در کربلا میماند. ملیحهسادات مهدوی این روضهها را در فضای مجازی منتشر کرده بود، اما بهدلیل استقبال بسیار مخاطبانش و درخواستشان برای انتشار آنها در قالب کتاب در مقابل خواست مخاطب سر تسلیم فرود آورد و امسال کتابش را در انتشارات جمکران و در ایام عزای سید و سالار شهیدان وارد بازار کرد. در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است: «اهل دلی میگفت: روز عاشورا، اباعبدالله (ع) چند جا بیشتر نفرین نکرده و آن نفرینها هم بیشتر در پاسخ هتاکیها و فحاشیها بوده تا در جواب تیرها و نیزهها، چراکه زخم تن در تاریخ نمیماند و نسل به نسل منتشر نمیشود - تیر و نیزه در نهایت یک جان را میگیرد-، اما کلمات در تاریخ ثبت میشوند، قدرت انتقال دارند و حتی میتوانند فرهنگساز باشند.» راست میگفت. واقعاً کلمه همینطور است؛ جاودانه و بیپایان. غیر از این اگر بود، خدا معجزه پیغمبر آخرینش را از جنس کلمه قرار نمیداد [..].»
این کتاب به تصویرگری خانم زهرا اطهمخانی مزین شده و تصور صحنههای کربلا را برای مخاطبان آسانتر کرده است. کتاب «من اگر روضهخوان بودم»، در ۹۶ صفحه و به قیمت ۸۵ هزار تومان در سایت کتاب جمکران و کتابفروشیهای سراسر کشور از هماکنون در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. در برشی از این کتاب میخوانیم: «من از اهل کاروان خبر ندارم، اما حدس میزنم زینب (س) به کربلا که رسیده، فارغ از همه آنچه در انتظارش بوده، اول از همه تل را پیدا کرده، بعد دشت را کاویده که تا کجا جای گریز دارد، بعد فاصلهها را سنجیده، بعد قلق بستن خیمه را یاد گرفته، بعد هم دست به زانوهایش کشیده و زیر لب گفته: از عهده همهاش برمیآیم...، الا یک چیز! برای آن یک چیز هم شب عاشورا خودش را در آغوش حسین رها کرده و با چشمهایی که از شدت هراس میلرزیده، بیهیچ حرفی به قلبش اشاره کرده که ...».