جوان آنلاین: قطع فوری سومین فیلم مریم بحرالعلومی بعد از پاسیو و شهربانو در همان جایگاه تجربهگرایی باقی مانده و نمیتواند در مسیر سینمای حرفهای قدم بردارد. قطع فوری در سینمای هنروتجربه اکران شده، اما به نظر میرسد این فیلم فارغ از هنر سینما تنها یک تجربه است و دلیل این تعریف در ساختار فیلم مشهود است. با اثری مواجهیم که قصد دارد حرفها و نکتههای فلسفی ارائه دهد، اما نوع روایت اثر گنجایش لازم را ندارد، به این دلیل که مختصات ساختاریش با همان تجربهگرایی مرسوم شکل گرفته است و نمیتواند خودش را از این ورطه نجات دهد. هنر برای بحرالعلومی در ساختههایش به معنای اجراست، اجرایی که فارغ از تکنیک عمل میکند. آنچه در قطع فوری روایت میشود مبتدیانه است، حتی نمیتوان بهطور قطع آن را تجربهگرایی دانست، چراکه حتی قادر نیست الگوهای روایی سینمایی را در خود گسترش دهد. کارگردان سعی داشته با بسترسازیهای ملودرام یک بحران زناشویی را روایت کند، اما این روایت نه در قاعده و چارچوب سینمایی است و نه میتواند مخاطب را متقاعد و با خود همراه کند، به این دلیل که همه چیز در قطع فوری در سطحیترین شکل ممکن در جریان است. مضمون اصلی، جدایی میثم و شادی است، اما چرایی جدایی آنها در ابهام میماند. ارجاعات دیالوگی میان میثم و شادی باعث شناخت ما از آنها نمیشود و این میتواند آسیب ابتدایی فیلم باشد که تخریبکننده جهان فیلم است، یعنی نه شادی و میثم برای ما تبدیل به سینما میشوند و نه کرونا و نه حتی زلزلهای که شوخی است و نمیتواند تبدیل به یک بحران اجتماعی شود. کارگردان تصور کرده بحران زناشویی را میتواند به کرونا و زلزله پیوند بزند و در آخر به نتیجه برسد، اما هیچ کدام از این عناصر در فیلمنامه تبدیل به اتفاق نشده است. نهتنها دورهمی همسایگان شوخی و جلف شده، بلکه این دورهمی که باعث میشود شادی و میثم از جدایی منصرف شوند به شدت کلیشه است، حتی شکل این دورهمی آنقدر تصنعی و بی قاعده است که احساس میشود کارگردانی در کار نبوده است. هیچ کنترلی در پلانها دیده نمیشود و عنصری به نام میزانسن در پلانها وجود ندارد. نه تنها کادرها شلخته و آشفته است، بلکه کارگردان تصور کرده با تکان دادن دوربین میتواند فضای فیلمش را ملتهب کند.
کارگردان سعی نکرده این التهاب را از طریق فیلمنامهاش به اثر وارد کند. دیالوگها در سطحیترین حالت ممکن و بداهه به نظر میرسد. آدمها هر کدام دیالوگ میگویند و میخندند. دیالوگها گاه فلسفی و شاعرانه است که اساساً ربطی به مضمون فیلم ندارد.
اینکه کارگردان از آن شهرک، جامعه کوچکی ساخته و از آن ساکنان با اختلاف سلیقههای گوناگون تیپ ساخته، بیمنطق است. زمانی که فیلمنامه با منطق و چارچوب روایی قابل قبولی نوشته نشود و سطحیانگاری در مسائل زناشویی به بحران تبدیل نشود، قطعاً انتظار خاصی نمیشود از حاصل فیلم قطع فوری داشت، چراکه نه جهان میآفریند و نه توانایی ایجاد یک درام بحرانزده را دارد و دیالوگگویی نمیتواند بستری برای ایجاد یک قصه باشد. تصویر را از فیلم حذف کنیم، چه اتفاقی رخ میدهد؟ هیچ! زمانی که تصویر نتواند با متن منطبق باشد و قادر به پدید آوردن جهان اثر نباشد، موجب بیگانگی مخاطب با تصاویر ضبط شده میشود که فرسنگها با سینما فاصله دارد. مریم بحرالعلومی برای رسیدن به سینما باید از تجربهگرایی مرسوم جدا شود و به جریان اصلی سینما برسد. قصهگویی در سینما مهم است، اما تصویرسازی و پرداخت سینمایی است که مخاطب را با اثر همراه میکند. بازیها تصنعی، تخت و آماتوری است. احساس میشود تمام پلانها با یک برداشت گرفته شده و هیچ استعدادی در بازیها رؤیت نمیشود. سطحیانگاری و ایضاً سادهانگاری در متن و ساختار علت اصلی ضعفهای بیشمار فیلم قطع فوری است.