جوان آنلاین: من مکتوب سازمانی را که به ما ابلاغ شد هنوز دارم، نوشته بودند: در اسرع وقت، کتاب «همپای صاعقهها» را جمعآوری و خمیر کنید. پیگیر بودند که کتاب توزیع نشود تا اینکه کتاب به دست مقام معظم رهبری رسید و ایشان تقریظ بلندبالایی بر آن نوشتند.
گلعلی بابایی، پژوهشگر و نویسنده ادبیات جنگ با بیان اینکه درباره کتاب «بدون مرز» خاطرات شفاهی سیدعلی اکبر طباطبایی، جانشین فرماندهی سپاه پاسداران در سوریه تصورم بر این است که سوءبرداشتی از آن شده و متأسفانه این کتاب قربانی شده است به ایبنا گفت: من برای تحقیق و مصاحبه این کتاب سختیهای زیادی کشیدم.
بابایی عنوان کرد: کتاب «بدون مرز» در مصاحبه با علیاکبر طباطبایی، جانشین سپاه در سوریه نوشته شد که به یک مشکلی برخورد و اکنون قابل عرضه نیست! وقتی کتاب «همپای صاعقه» هم درآمد، دچار همین مشکل شد. من مکتوب سازمانی را که به ما ابلاغ شد، هنوز دارم؛ شما در اسرع وقت، کتاب «همپای صاعقهها» را جمعآوری و خمیر کنید.
این پژوهشگر بیان کرد: حتی جمله خمیر کنید هم در این ابلاغ آمده است. وقتی این دستور ابلاغ شد، شانسی که داشتیم کتاب را دو ناشر چاپ کرده بودند؛ یکی لشکر ۲۷ و دیگری دفتر ادبیات حوزه هنری. در آن زمان شمارگان کتاب ۵ هزار نسخه و تقریباً هزار و ۵۰۰ نسخه از آن دست ما باقیمانده بود، اما ۲ هزار و ۵۰۰ نسخه حوزه هنری پخش شده بود. ما میخواستم آنها را خمیر کنیم، بقیه را چه میکردیم؟ عملاً اقدامی صورت نگرفت، اما پیگیر بودند که کتاب توزیع نشود تا اینکه کتاب به دست مقام معظم رهبری رسید و ایشان تقریظ بلندبالایی بر آن نوشتند.
گلعلی بابایی گفت: بعد از آن، همه کسانی که فشار آوردند که چرا کتاب اینطوری و آنطوری شده است، به دنبال خرید این کتاب افتادند. درباره کتاب علیاکبر طباطبایی تصورم بر این است که چنین سوءبرداشتی از آن شده و متأسفانه این کتاب قربانی شده است. من برای تحقیق و مصاحبه این کتاب زجر زیادی کشیدم. بعضی اوقات در سوریه چنان توپ فوتبال میشدم و هیچ کاری پیش نمیرفت که کلافه میشدم. گاهی یک هفته در هتل میماندم و کار هیچ پیشرفتی نداشت.
او ادامه داد: هر بار که پیگیر دیدار فرمانده مورد نظر میشدیم، دائم وعده امروز و فردا میدادند، احساس یک توپ فوتبال سرگردان را داشتم، بهطوریکه یکبار وقتی در حلب بودیم، قهر کردم و رفتم پیش دوستان سوری (حسن دوشکا)، بدون اینکه آنها را بشناسم یا به کسی اطلاع بدهم. با منطقه آنجا زیاد آشنا نبودم. منظورم این است که وقتی خواستم نخستین مصاحبه با علیاکبر طباطبایی را بگیرم، به دلیل مشغله زیاد راوی روند انجام مصاحبهها طولانی شد، طوری که من بارها به سوریه سفر کردم و به دلیل وضعیت کاری او به صورتهای مختلف و حتی در داخل خودرو مثلاً از دمشق تا حلب و تدمر با او گفتگو کردم. به عنوان مثال؛ یک روز در دمشق، یک روز در تدمر، یک روز در حماء و دفعه بعد در حلب؛ مصاحبهها در چنین وضعیت دشواری انجام شد.
مؤلف کتاب «در هالهای از غبار» بیان کرد: با مشقت و مشکلات زیادی خاطرات گردآوری و مصاحبهها گرفته شد و پس از آن تحقیق و نگارش کتاب صورت گرفت و بعد از انتشار خیلی راحت گفتند کتاب باید جمعآوری شود! از این بدتر نقلقولی بود که از بعضی دوستان را شنیدم؛ یک مقام فرهنگی از همان دوستان که در جمعی درباره غزه صحبت میکرد، یکی از او پرسید چرا کتاب «بدون مرز» اینطوری شد؟ او خیلی راحت در پاسخ گفت، حالا چه لزومی دارد، مردم این خاطرات را بدانند!
گلعلی بابایی افزود: همینطور که امروز خاطرات درستی از زمان حضور حاج قاسم در جنگ ایران و عراق نداریم. در حالی که طی هشت سال یک لشکر قدر تحت امرش بود. ما درباره آن دوران هیچ مصاحبه خوب و کاملی نداریم. درست است که در کتاب «سرباز قاسم سلیمانی» بخشی از خاطرات حضور ایشان در جنگ آمده، اما خیلی کم است. شاید به این فکر میکنند که چه نیازی هست مردم بدانند که حاج قاسم در جنگ ایران و عراق چه کرده است. متأسفانه این نگاه باعث شده بخش خاصی از خاطرات حضور ایران در عراق، سوریه، لبنان، بوسنی و هرزگوین و آفریقا ناگفته بماند.
او ادامه داد: خوشبختانه انتشارات خط مقدم توانسته آثار خوبی منتشر کند و بخشی از این خط را بشکند و تسهیلاتی در این زمینه صورت گیرد، وگرنه تا سالها ما نمیتوانستیم با این نوع نگاه درباره فعالیتهای جبهه مقاومت کتابی داشته باشیم. درباره خاطرات جبهه مقاومت در ابتدا شاهد کارهای ضعیفی بودیم، چون وقتی منبع خوب وجود نداشته باشد، نویسنده به قول ما آب میبندد و همینطوری از خودش درمیآورد و کار آنطور که باید درنمیآید.